متسا | مرجع ترویج سواد امنیتی
📘 قسمت اول: شبهای بیخواب تهران(صدای سکوت)
داستانی واقعی
خرداد امسال آرام و مطبوع آغاز شد اما پایانش پرهیاهو و پرحادثهتر از هر سال دیگری بود. شبهایی گرم و غریب، که خاطرهشان سالها از یاد نخواهد رفت.
در یکی از همان شبها، در هنگامهی انفجارها و شلیکهای ضدهوایی، پیرمردی از دل جنوب تهران، موتور سهچرخ قدیمیاش را به زحمت روشن کرد. آرام و بیصدا وارد کوچهپسکوچهها شد.
اسمش موسی بود.
مردی با دستهایی ناقص، جا مانده از حادثهای در یک کارگاه صنعتی. از آن روز، زندگیاش مثل همان دستانش، ناقص و بیپناه شده بود.
همسرش را سالها پیش از دست داده بود و حالا تنها امیدش پسر نوجوانی بود که صبحهایش را از شبهایش جدا میکرد.
موسی شبها زباله جمع میکرد. نه از سر عادت، که از سر ناچاری.
کوچههای شهر را بلد بود. میدانست کدام سطل زباله چه وقت پر میشود، کدام مغازهدار کی نایلونهای اضافیاش را بیرون میگذارد.
اما آن شب، همهچیز فرق داشت.
نزدیک یکی از سطلهای زباله، نور ضعیف چراغ دستیاش روی جسمی تابید که شبیه هیچ چیز آشنایی نبود:
یک قطعه فلزی شفاف، سرد، با رگههایی از سیم باریک.
سنگینتر از تصور، عجیبتر از هر چیزی که دیده بود.
#گزارش_مردمی
#زباله_گردی
#داستانک
#متسا
#مرجع_ترویج_سواد_امنیتی
@matsa_ir
متسا | مرجع ترویج سواد امنیتی
📘 قسمت دوم: چراغی در تاریکی
موسی همانجا ایستاد. قطعه را برداشت و لحظهای درنگ کرد.
نه بهدرد بازیافت میخورد، نه شبیه چیزهایی بود که ارزش فروش داشت.
اما یکجور حس مبهم، به او میگفت که این شیء متعلق به اینجا نیست.
صبح که برگشت، آفتاب هنوز به پشتبامها نرسیده بود.
قطعه را دوباره نگاه کرد. حس خطر، بیشتر شده بود.
شمارهای گرفت. آرام، کوتاه، دقیق.
اسمش را پرسیدند. آدرسش را خواستند. گفتند بررسی میکنیم.
چند ساعت بعد، دو مأمور امنیتی آمدند. قطعه را تحویل گرفتند و رفتند.
موسی نفسی کشید. شاید هنوز هم نمیدانست چرا اینهمه موضوع را جدی گرفته.
اما ته دلش سبک شده بود؛ مثل کسی که کاری را درست انجام داده، حتی اگر ندانسته.
چند روز بعد، در اخبار گفته شد:
«چند عامل نفوذی در یکی از محلههای تهران بازداشت شدند. تجهیزاتی خاص در خانههایشان کشف شد. گزارشهای مردمی نقش کلیدی در شناسایی داشتند.»
موسی چیزی نگفت.
هیچکس ندانست که آغاز این ماجرا، نه در اتاقهای مانیتورینگ، بلکه در تاریکی یک کوچه، کنار یک سطل زباله، و در دل چراغ زرد کوچک یک موتور کهنه بوده است.
امنیت، همیشه محصول فناوری نیست.
گاهی حاصل چشمهای بیدار یک مرد خسته است.
و گاهی، از دل سکوت شب، صدایی به گوش میرسد؛
صدای سکوت.
#داستانک
#زباله_گردی
#متسا
#مرجع_ترویج_سواد_امنیتی
@matsa_ir