|یکی دو روز قبل از شهادت بابڪ بود. مصادف با شهادت امامحسن(ع)همرزممونسردارصمدی،رفت روی مین کنار جاده ای ، دو کیلومتر قبل تر از محل شهادت بابڪ به شهادت رسید.تیم ما ورودی بوڪمال مستقر بود.همه باید از کنار ماشین ها رد میشدن ، رانندهےسردارگفت:یک نفرو لازم داریم بره کمک کنه پیکر شهید رو بیاره.
بابڪ چون بچه ی حرف گوش کنی بود بابڪ رو فرستادم .آمبولانس که حرکت کرد بابڪ اومد پیشمگفتم : اونی که توی آمبولانس بود کی بود؟
گفت:"سردار صمدی بنده خدا خیلی ناجور شهید شده بود"
،شب پست نگهبانی بودیم دیدم داره گریه میکنه ، گفتم چرا گریه میکنی : "گفت منم دوست دارم شهید بشم"
گفتم پس خانوادت چی؟
گفت:"اونا رو سپردم به حضرت زینب (س)"|
راوی همرزم شهید
#شہیدبابڪنورے
🌱|@martyr_314