❇️ از التماس تا اقتدار
کتاب که تمام شد، انگار دلم لابهلای کلماتش جا ماند.
چند روزی با «خط مقدم» خودم را مهمان خاطرات حسن طهرانی مقدم و همکارانش کرده بودم.
پاییز ۶۳ همراهشان به سوریه رفتم برای شرکت در دورهی آموزشی راهاندازی و پرتاب موشک.
همزمان در ایران پا به پای امیر حاجیزاده و گروه موشکی تازه تاسیس «حدید» دوندگی کردم برای پیدا کردن پادگان و سولهی مناسب برای انتقال و نگهداری از موشکهای اسکادبی که قرار بود با کلی دنگ و فنگ از لیبی وارد شود.
با پرتاب اولین موشک از خاک ایران بعد از هزار سختی و دردسر و فرودش بر سر عراق، ذوق زده شدم؛ و هربار که افسران لیبیاییِ سرجهازی موشکها، برای همکاری با ایرانیها و عملیات مجدد پرتاب، بهانهای میگرفتند و ادایی تازه برای حسن آقا و تیمش درمیآوردند، عصبی میشدم.
زمان آماده سازی موشکها و نگهبانی از موضع پرتاب در دل کوه، همراه طهرانی مقدم، حاجیزاده، نواب، سیدمهدی، حیدریجوار، احمد و بقیه، سرمای استخوان سوز کرمانشاه را تحمل کردم.
با چشمهای غلامرضا جعفری راکتهای رها شده از هواپیماهای عراقی را بر سر پادگان منتظری دیدم؛ بعد هم پا به پایش مات و مبهوت با قدمهای سست و بی جان، طول و عرض پادگان را دویدم تا رفقایش را پیدا کند. رفقایی که حالا نه دست داشتند و نه پا. هرکدام قطعه قطعه گوشهای افتاده بودند.
ماجرای ۱۷، ۱۸ روزی که حسن آقا و تیمش، خرابکاری لیبیاییها را در سکو و موشک رفع و رجوع میکردند، در چند دقیقه خواندم و حرص خوردم.
تمام مدتی که آنها در به در دنبال کلیدهای حساس دزدیده شده میگشتند و قطعههای به عمد شکسته شده را با هزار زحمت میساختند، در دلم روح تمام خائنان و دشمنان ایران را مورد عنایت قرار دادم.
هرچند که آخر، با شکستن طلسم پرتاب موشک به دست ایرانیها و اوج گرفتن ققنوس وارش، روحم شاد شد و همراه تمام نیروهای حاضر در موضع پرتاب، بغضم شکست و از اعماق قلبم خدا را شکر کردم.
کتاب که تمام شد، حس عجیبی داشتم؛ به حسن طهرانی مقدم و نیروهایش ارادت پیدا کرده بودم و به همه کسانی که ماهها و سالها تلاش کردند و دویدند تا امروز بتوانیم برای دفاع از خودمان انواع و اقسام موشکها را بسازیم؛ سلاحی که سال ۶۳ با هزار ترفند و خواهش، چندتایش را از لیبی گرفته بودیم و هربار برای استفاده از آنها باید منت افسران چاق و لاغرش را میکشیدیم بلکه با پرتابش چندروزی عراق را سرجایش بنشانیم.
نویسنده «خط مقدم» در کتاب دیگرش نوشته «معرفت، محبت میآورد.» و من این جمله را با گوشت و پوستم درک کردم؛ وقتی که بعد از خواندن و مرور دوسال از زندگی شهید طهرانی مقدم و نیروهایش، ارادت و محبتی در دلم حس کردم که قبلاً کمرنگ بود.
خواندن دربارهی تلاشهای همراه با توکل و توسل کسانی که در دل سختیها، بی وقفه به دنبال راه نجاتی برای وطن و هموطن هستند، دلم را به آینده گرم کرد و بیش از پیش به وجود عمارها و مختارهای این خاک افتخار کردم.
✍🏻 حدیث زارعی
#معرفی_کتاب
#خط_مقدم
#یادداشت
#حسن_تهرانیمقدم
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
❇️ از التماس تا اقتدار کتاب که تمام شد، انگار دلم لابهلای کلماتش جا ماند. چند روزی با «خط مقدم» خ
اینم یاداشتی که مخاطب عزیزمون برامون فرستادن
قبلاً کتاب #خط_مقدم رو مطالعه کرده بودن و این معرفی رو براشون نوشتن 👌🏻
خوشبختانه هر دو نسخه صوتی و الکترونیک این کتاب هم در دسترس هست. ✅
میتونین تو اپلیکیشن فراکتاب با کد تخفیف ۵۰ درصد madaran تهیهش کنین:
👇🏻
http://www.faraketab.ir/b/21801
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab