eitaa logo
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
11.4هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
449 فایل
شروع فعالیت کانال:19 مهر 1400 مطالب امام زمانی، چله های ترک گناه،مسائل مربوط به نماز و تعقیبات نماز، اعمال ماه های قمری 🌱فقط و فقط به نیت تعجیل درفرج و خوشنودی قلب نازنین آقا امام زمان عج الله🌱 مدیریت کانال👈 @mahdiie72 ادمین تبلیغات👈 @mahdiieh_1372
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ،پیامبراعظم می فرمایــد: »فرزندانتان را در خوب شدنشــان یاری کنید ».زیرا هر که بخواهد می تواند نافرمانی را از فرزند خود بیرون کند بر این اساس پدرمان در تربیت صحیح ابراهیم و دیگر بچه ها اصاً کوتاهی نکرد. البته پدرمان بسیار انسان با تقوائی بود. اهل مسجد و هیئت بود و به رزق :حال بسیار اهمیت می داد. او خوب می دانست پیامبر می فرماید .عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن به دست آوردن روزی حال است« ،برای همین وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله امیریه)شاپور(آن زمان اذیتش کردند و نمی گذاشتند کاسبی حالی داشته باشد، مغازه ای که از ارث .پدری به دست آورده بود را فروخت و به کارخانه قند رفت آنجا مشــغول کارگری شد. صبح تا شــب مقابل کوره می ایستاد. تازه آن .موقع توانست خانه ای کوچک بخرد ابراهیــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه های خوبی تربیــت کرد. به خاطر .سختی هائی بود که برای رزق حال می کشید هــر زمان هم از دوران کودکی خودش یــاد می کرد می گفت: پدرم با من حفــظ قرآن را کار می کرد. همیشــه مرا با خودش به مســجد می برد. بیشــتر .وقت ها به مسجد آیت الله نوری پائین چهارراه سرچشمه می رفتیم آنجا هیئت حضرت علی اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هیئت .را داشت یادم هســت که در همان سال های پایانی دبســتان، ابراهیم کاری کرد که .پدر عصبانی شد و گفت: ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه .کرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند شــب بود که ابراهیم برگشــت. با ادب به همه سام کرد. بافاصله سؤال کــردم: ناهار چیکار کردی داداش؟! پدر در حالی که هنوز ناراحت نشــان .می داد اما منتظر جواب ابراهیم بود ابراهیم خیلی آهسته گفت: تو کوچه راه می رفتم، دیدم یه پیرزن کلی وسائل .خریده، نمی دونه چیکار کنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم کمک کردم .وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد نمی خواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول .حاله، چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست . خوشحال .بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حال اهمیت می دهد دوستی پدر با ابراهیم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمره آن در رشــد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این !رابطه دوستانه زیاد طولانی نشد ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایت های پدر را از دســت داد. در یک غروب غم انگیز ســایه ســنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد 🦋🌹🦋🌹 @labeik_mahdyjan                  🏴🖤🏴