eitaa logo
KHAMENEI.IR
967.2هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
10.5هزار ویدیو
2.1هزار فایل
پايگاه اطلاع رسانی دفترحفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای KHAMENEI.IR
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ریحانه
🖥 | فوتبال با پدر 📝خرده‌روایت‌هایی از گپ‌وگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با مردم حاضر در مراسم عزاداری شهادت امام رضا علیه‌السلام در حسینیه‌ امام خمینی (ره) ١۴٠۴/٠۶/٠٢ 📖 یاسین هشت سالش بود. روی تی‌شرت مشکی‌اش عکس پدرش بود و پشتش نوشته بود: «باباجون کاش تصویرت نفس می‌کشید.» مادرش گفت پسرها غرور دارند و مدل خودشان دلتنگی می‌کنند. دیشب دوتا بالشت گذاشت روبه‌روی تلویزیون. دست انداخت دور بالشت کناری و گفت: «دلم می‌خواد با بابا فوتبال ببینم!» 👈راوی: همسر شهید محمد شاکری از شهدای هوافضای جنگ با اسرائیل 📝به قلم حبیبه آقایی‌پور 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید 🖥 @khamenei_reyhaneh
هدایت شده از ریحانه
🖥 | از آمل تا خیابان کشوردوست 📝خرده‌روایت‌هایی از گپ‌وگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانواده‌های حاضر در مراسم عزاداری شهادت امام رضا علیه‌السلام در حسینیه‌ امام خمینی (ره) ١۴٠۴/٠۶/٠٢ 📖 با همه فرق داشت. میان آن‌همه خانم با چادر مشکی، چادر چیت‌ گلدار پوشیده بود و پیراهن وال نخی. چین و چروک‌های عمیق دست و صورتش نشان می‌داد، عمری تجربه در سینه دارد. برخلاف همه‌ی خانم‌های قسمت ویژه که عکس‌ شهدای جنگ دوازده‌روزه را سر دست گرفته بودند، او عکسی کهنه در دست داشت. مراسم که تمام شد خودم را به پیرزن چادر گل‌گلی رساندم. همین که مرا دید پرسید: «دخترم یعنی دیگه ما آقا رو نمی‌بینیم؟» از آمل آمده بود، نوه‌اش کنار دستش نشسته بود. زن جوان گفت: «من مادربزرگم رو همراهی کردم. ایشون مادر شهید یحیی اسلامی هستن. من هم دختر شهید حسین اسلامی.» تشنه‌ی دیدار بودند، رنج راه را به جان خریده بودند و حاج‌خانم، نشسته بر صندلی رد رفتنِ رهبر را نگاه می‌کرد، تسبیح می‌انداخت و ذکر می‌گفت. پرسیدم: «قبلا هم برای دیدار اومده بودید؟» زن جوان پاسخ داد: «اولین بارمه. مادربزرگم خیلی سال پیش یه‌بار اومده بودن. خیلی وقت بود چشم انتظار بودیم. وقتی بهمون زنگ زدن از آمل تا اینجا پرواز کردیم.» 📝به قلم فاطمه دولتی 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید 🖥 @khamenei_reyhaneh
هدایت شده از ریحانه
🖥 | فرزند نادیده‌ی شهید 📝خرده‌روایت‌هایی از گپ‌وگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانواده‌های حاضر در مراسم عزاداری شهادت امام رضا علیه‌السلام در حسینیه‌ امام خمینی (ره) ١۴٠۴/٠۶/٠٢ 📖 مراسم شروع شده بود که یک‌دفعه بین زن‌های پشت سرم پچ‌پچ بالا گرفت. جا باز کردند و پیش از رسیدن یک مادر و دختر، قنداق یک نوزاد دست‌به‌دست پیش آمد. از بغلم که رد می‌شد دلم ضعف رفت. ناخودآگاه گفتم: «چقد کوچولوئه!» یکی شنید و گفت: «دوازده روزشه!» عکس پدرش به پر قنداقش بود، خواندم ‌و روی برگه‌هایم نوشتم: «فرزند نادیده‌‌ی شهید حاج جابر بیات» و آرزو کردم کاش آقا دم گوشش اذان بگویند. 📝به قلم زهرا خلیلی کلیشمی 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید. 🖥 @khamenei_reyhaneh
هدایت شده از ریحانه
🖥 | بدون پیکر 📝خرده‌روایت‌هایی از گپ‌وگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانواده‌های حاضر در مراسم عزاداری شهادت امام رضا علیه‌السلام در حسینیه‌ امام خمینی (ره) ١۴٠۴/٠۶/٠٢ 📖 هنوز منتظر شروع مراسم بودیم و حسینیه پر نشده بود. تکیه داده بودم به میله‌های جداکننده‌ی جمعیت و چشم می‌چرخاندم پی هم‌صحبت که دیدم خانم سال‌داری کمر خم و راست می‌کند و چشم هم می‌گذارد که دردش را کم کند. اشاره کردم: «مامان جان، بیایید این‌جا، پیش من جا هست تکیه بدین.» و جلد آمد و همین باب گفتگو شد. پرسیدم شما چطور اینجایید؟ گفت: «خانواده‌ی شهید ربانی هستیم. یه حامدی داشتیم! جوون! رعنا! آقا! شبش خونه‌شون بودیم، داشتیم بساط جشن عید غدیر رو راه می‌انداختیم. شیرینی خورونش بود. ولی نامردا زدنش. از اون دو قد جوون پیکری باقی نموند... آخ بمیرم برات.» چند دقیقه بعد، سید مجید بنی‌فاطمه روضه‌ی علی‌اکبر سر انداخت؛ و من می‌شنیدم که گریه‌ی این زن، زیر چادری که روی سرش کشیده بود، از همه گریه‌تر بود. 📝به قلم زهرا خلیلی کلیشمی 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید. 🖥 @khamenei_reyhaneh