.
شانزده سال گذشت….
میخواهم یک دنیا حرف بنویسم از خودمان، از تمام آنچه تو را منحصربهفرد کرده…
اما این روزها جز بابا نمیتوانمچیزی بگویم
مثل تو که این روزها همه فکرت باباست…
مثل تو که امشب وقتی توی چشمهام نگاه کردی و خواستی سالگردمان را تبریک بگویی سرت را پایین انداختی و اشک شدی
پرسیدم چی شد یکدفعه؟
گفتی یاد بابا افتادم. روز اولی که رفتیم خانه خودمان، وقتی داشت از خانه میرفت بغلم کرد و گفت:
این دختر دستت امانتهها
قدردانم و دستانت را میبوسم که این روزها تو، محمد و علی جای پسر نداشته بابا را بیدریغ پر کردهاید….
#بیست_و_نه_آذر
#سالگرد_ازدواج
Shahrokh - نیک موزیکShahrokh - Paeiz 4.mp3
زمان:
حجم:
909.7K
این آهنگ را بابا زیاد گوش میداد. خیلی سالها پیش البته. من کودک بودم. چند وقت پیش دانلودش کردم که پرتم کند به روزهای کودکی و ماشین و جاده و مسافرت و تخمه افتابگردان.
دارم فکر میکنم چرا بابا باید این آهنگ سراسر غم را دوست داشته باشد. راستش به نتیجهای نمیرسم! تنها احتمال ممکن دوریاش از اردستان است، خانه ابا و اجدادیاش، دوری از خواهر برادرهاش که تهران و اصفهان بودند.
در هر صورت این آهنگ جدای از معنای پرغمش برای من یادآور شیرینترینروزهای کودکیام است.و البته مناسب حال و هوای این روزهایم!
#شده_ابری_تو_فضای_سینهمون
#بخونیم_شعری_از_دیوان_گریه
پستچی آمد،
مدامم رسید…
عیشم مدام است، از لعل دلخواه
کارم به کام است، الحمدلله
#مدام
اما وقتی خانه در وطن نیست
یا وطن جایی دور از خانه است
یا وطن خودش نیست
یا ما هیچوقت در وطن نیستیم،
مفهوم وطن برای ما انتزاعی میشود.
انتزاع را چکونه توضیح میدهند؟
واقعیت همان کلمه توی پاسپورت است: ایرانی، افغانی، آلمانی، فرانسوی…
انتزاع که وطن نمیشود.
چه کسی گفته آدمی وطن را به ارث میبرد؟
ما نخهای سرگردان،
میلهای بافتنی را به ارث بردیم
که هر جا برسیم شروع کنیم به خانهبافی،
سست،
سستتر از خانه عنکبوت.
#کورسرخی
#عالیه_عطایی
#افغانستان
#جنگ
https://basalam.com/blog/abnooos/
دومین روایتی است که برای تیم درجه یک و حرفهای و بااخلاق باسلام نوشتهام….
چشمانم را میبندم که نبینم روی صندلی مینشینی برای نماز خواندن… که موقع تکبیر دستانت میلرزد. چشمانم را میبندم تا فقط طنین نمازت گوشم را نوازش دهد. صوتی که من را پرت میکند به قبلتر از یک سال پیش.
طنین نمازت همان است… در کمال تعجب کلمات پشت سر هم، بدون ذرهای جابهجا شدن، بدون حتی لحظهای مکث و تردید به زبانت مینشینند. تنها جملات چند کلمهای که این روزها میگویی همین نماز است. تنها جملات بیخطا و طولانی!
#اندر_احوالات_این_روزها
شروع کتابی که میدانم با آن اشکها خواهم ریخت….
#از_قیطریه_تا_اورنج_کانتی