eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
45.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
373 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم آمده با سوز آه سرد به خیمه نمانده است به جز رنگ و روی زرد به خیمه شتافت سمت فرات و سکینه در دل خود گفت: کمی بنوش عمو! تشنه برنگرد به خیمه همینکه تیر به مشکش نشست، شد متحیر نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به خیمه همینکه تیر به چشمش نشست هلهله برخاست حواس تیر به مرد و حواس مرد به خیمه... نگاه کوه به سوی خیام مانده مبادا نگاه چپ بکند باد هرزه‌گرد به خیمه عمو، عمود حرم بود و با تمام وجودش نمی‌گذاشت جسارت کند نبَرد به خیمه..‌. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد‌ زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل زمانی که به روی خاک‌ها از صدر زین افتاد فلک وقتی رکاب خالی‌اش را دید زد فریاد که از انگشتری آسمان‌هایم نگین افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه‌ها پاینده بود اصغر ششماهه‌ی من زنده بود تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد گوشوار بچه‌ها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهره‌ها نیلی نبود دست‌ها آماده‌ی سیلی نبود تا که مشکت پاره و بی آب شد دشمنت در خنده و شاداب شد پهنه‌ی پیشانی‌ات در هم شکست خیمه‌ات مثل حسین از پا نشست ای که تو دست خدائی داشتی هستی‌ات را بر زمین بگذاشتی ای که زینب خواهرت گردیده است فاطمه دور سرت گردیده است آنکه طاق ابروانت را شکست بعد تو بر سینه‌ی یارت نشست بعد تو دشمن هیاهو می‌کند وحشیانه بر حرم رو می‌کند ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
ای لشکر حق را سر و سردار، اباالفضل وی دست علی در صف پیکار، اباالفضل هم خون حسین بن علی در تن پاکت هم روح تو در پیکر ایثار، اباالفضل مانند تو در ارتش اسلام که دیده فرمانده و سقا و علمدار، اباالفضل تو ماه بنی‌هاشمی و ما شب تاریک تو لاله‌ی عباسی و ما خار، اباالفضل هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی هم خیل بنی فاطمه را یار، اباالفضل بر حاجت خود کرده صد و سی‌وسه نوبت هر خسته‌دلی نام تو تکرار، اباالفضل عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت کردند به آقایی‌ات اقرار، اباالفضل تو رسته‌ای از خویش و گرفتار حسینی خلق‌اند به عشق تو گرفتار، اباالفضل ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده پیوسته به شمشیر شرربار، اباالفضل برخیز سکینه به حرم منتظر توست جامش به کف و اشک به رخسار، اباالفضل از سوز عطش آب‌شده طفل سه‌ساله مگذار بگرید به حرم زار، اباالفضل تا آن‌که ببینند به تن دست نداری یک‌لحظه سر از علقمه بردار، اباالفضل مگذار رود زینب کبری به اسیری ای دست علی! دست برون آر، اباالفضل تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت ای دور حرم چشم تو بیدار، اباالفضل کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست گردیده تو را فاطمه زوار، اباالفضل خون دل ما را که شده اشک عزایت زهرا و حسین‌اند خریدار، اباالفضل مگذار شود خشک دمی دیده‌ی "میثم" چشمی که بگریم به تو بسیار، اباالفضل ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
دریا به موج زلف کمندش اسیر بود آب شریعه تشنه‌ی کام امیر بود مشکی به عمقِ دیدِ حرم روی دوش داشت حتّی فرات پیش نگاهش حقیر بود یک آبگیر غلغله از روبهان پست پیش یلی که اصل و تبارش ز شیر بود با آرزوی خنده‌ی اصغر به آب زد ساقی نبود، منجی طفل صغیر بود دریا عقب کشید و تلاطم فرونشست مثل همیشه هیبت او بی‌نظیر بود نوحانه پا به عرصه‌ی طوفان خون نهاد موسای نیل علقمه خود موج گیر بود مردانه دست بیعت سرخی به مشک داد او از نژاد برکه‌ی سبز غدیر بود همراه آب جان به کف مشک می‌سپرد با آب مشک، چشم و دلش هم مسیر بود باید به داد تشنه‌ی شش‌ماهه می‌رسید فرصت نمانده بود و زمان، دیردیر بود مرد رشید علقمه با عزم راسخش می‌تاخت سوی خیمه ولی سربه‌زیر بود از آن‌طرف نگاه سه‌ساله به شوق آب در انتظار مشک عموی دلیر بود لب‌های دخترک چو لب کودک رباب مجروح زخم دشنه‌ی خشک کویر بود ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
عشاق چون به درگه معشوق رو کنند با آب دیدگان، تن خود شستشو کنند قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبۀ او آرزو کنند عباسِ نامدار که شاهان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند سقای آب بود و لب‌تشنه جان سپرد می‌خواست آب کوثرش اندر گلو کنند بی‌دست ماند و داد خدا دست خود به او آنان که منکرند بگو روبرو کنند گردست او نه دست خدائی است، پس چرا از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند درگاه او چو قبله‌ی ارباب حاجت است باب‌الحوائجش همه‌جا گفتگو کنند ✍️مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
چو دید تشنه‌ی لب‌های خشک او دریاست به آب خیره شد و ناله‌اش زدل برخاست که آب! از چه نگردیدی از خجالت آب؟ تو موج می‌زنی و تشنه یوسف زهراست ز یک‌طرف تو زنی نعره از جگر در بحر ز یک‌طرف به حرم بانگ العطش برپاست قسم به فاطمه هرگز تو را نمی‌نوشم که در تو عکس لب خشک سیدالشهداست ز خون دیده‌ی من روی موج بنویسید که از تمامی اطفال تشنه‌تر سقّاست خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم سکینه را که لبش خشک و دیده‌اش دریاست درون بحر همه ماهیان به هم گویند حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست نوشته‌اند به لب‌های خشک من ز ازل که تشنه‌کام گذشتن ز بحر، شیوه‌ی ماست ز شیر خواره برایت پیام آوردم پیام داده که: ای آب! غیرت تو کجاست؟ صدای نعره‌ی دریا به گوشِ جان بشنو که موج آب هم این طُرفه بیت را گویاست سلام خالق منّان سلام خیرالنّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
به نام آب، به نام فرات نام شما من آفريده شدم كه كنم سلام شما نوشته‌اند به روي جبين ما دو نفر شما غلام حسين و منم غلام شما خوشا به حال پروبال اين كبوترها گهي به بام حسين و گهي به بام شما تو آن هميشه امامي و ما همان مأموم به قامتي كه گرفتيم با قيام شما تو ماه بودي و نزديك آب‌ها كه شدي تمام علقمه پا شد به احترام شما هزار باده، هزاران پياله می‌روئید همین‌که تير رسيد و شكست جام شما همین‌که ناله‌ي ادراك اخايتان پيچيد شكست قامت طوبائي امام شما مسير علقمه را بوي انكسار گرفت چه حس بی‌رمقی بود در كلام شما به حال‌وروز بلنداي تو چه آوردند تمام علقمه پر گشته از تمامِ شما ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
مشک برداشت که سیراب کند دریا را رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید ماه افتاد که محراب کند دریا را تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره‌ی آب زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس تا در آغوش خودش خواب کند دریا را آب مهریّه‌ی گل بود والّا خـورشید در توان داشت که مرداب کند دریا را روی دست تو ندیده است کسی دریا را چون خدا خواست که نایاب کند دریا را ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم هر دم از غصه‌ی جان‌سوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم گاه سردار علمدارم و گاهی سقا گه به‌پاس حرمت گشت زنان، چون شیرم بوته‌ی عشق تو کرده است مرا، چون زر ناب دیگر این آتش غم‌ها ندهد تغییرم گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر بیان شد ز لب شمشیرم سایه‌ی پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا دولت عالم‌گیرم کربلا کعبه‌ی عشق است و من اندر احرام شد در این قبله‌ی عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم زین جهت دست به‌پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم‌به‌راه تیرم‌ ای قد و قامت تو معنی «قد قامت» من‌ ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی رکوع است نماز من و این تکبیرم جسدم را به‌سوی خیمه‌ی اصغر نبرید که خجالت‌زده زان تشنه‌لب بی شیرم ✍️مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت لبی به وسعت مهریه‌های زهرا داشت کنار علقمه در سجده‌گاه چشمانش نداشت هیچ‌کسی را فقط خدا را داشت اگرچه قطره آبی میان مشک نبود ولی کرانه‌ی چشمش هزار دریا داشت هدر نرفت ز پرتاب چله‌ها، تیری امیر علقمه ازبس‌که قدّ و بالا داشت همین‌که در وسط گیرودار، گیر افتاد عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت درست وقت نزولش، همه نگاه شدند رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت حسین بود و علی‌اصغر شهید شده کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت... ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net