برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
ای اهل دل را جنّة الاعلا مدینه
باز آمدم آغوش خود بگشا مدینه
آغوش بگشا کز رضا باشد سلامم
بر تربت گمگشتۀ زهرا مدینه
آغوش بگشا تا ز باب جبرئیلت
آیم حضور خواجۀ اسری مدینه
آغوش بگشا تا کنم با چشم گریان
گمگشتۀ سادات را پیدا مدینه
آغوش بگشا تا کنار قبر زهرا
گریم به یاد گریۀ مولا مدینه
آغوش بگشا تا پر پرواز گیرم
گردم به دور قُبّة الخضرا مدینه
آغوش بگشا تا کنم تشییع در شب
با شیر حق تابوت زهرا را مدینه
آغوش بگشا تا بسوزم در بقیعت
چون شمع سوزان در دل شبها مدینه
آغوش بگشا تا کنار چار قبرت
از اشگ گردد دیدهام دریا مدینه
آغوش بگشا تا ستون توبهات را
گیرم به بر با گریه و نجوا مدینه
آغوش بگشا تا به قبر حمزه گریم
بر غربت انسیّة الحورا مدینه
آغوش بگشا تا بگریم در دل شب
مثل علی در دامن صحرا مدینه
آغوش بگشا و بگو از خانۀ وحی
دود از چه رو شد بر فلک بالا مدینه
آغوش بگشا و بگو حامّی حیدر
افتاد پشت در چرا از پا مدینه
"میثم" سؤالی دارد از تو پاسخش ده
زهرا کجا و سیلی اعدا مدینه؟
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهی زیارت دلخواه دادهاند
صدها هزار سوختهدل بود از میان
در روضهی مدینه تو را راه دادهاند
سوگند میخورم به گل روی مجتبی
این جا به خار، منزلت و جاه دادهاند
این لحظهها غنیمت عمر من و شماست
غفلت مکن که فرصت کوتاه دادهاند
شیرینیِ زیارتت از شیر مادر است
این جلوه را ز پرتو آن ماه دادهاند
منت خدای را که به ما پَر شکستگان
پروانهی عروج در این ماه دادهاند
فیض حضور دوست به قدر خلوص ماست
گاهی گرفتهاند ز ما، گاه دادهاند
از غربت بقیع به چشم و دل شما
باران اشک و بارقهی آه دادهاند
یعقوبوار از چه نگرید پیامبر
وقتی به چار یوسف او چاه دادهاند
سوغات ما به سوی وطن عطر فاطمهست
عطری که با نسیم سحرگاه دادهاند
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
آتش بزن ای غم تمام پیکرم را
لبریز کن از خونِ دل، چشم ترم را
ای آه و ناله! راه بغضم را بگیرید
تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را
خانه خرابم کرد سیل اشک، وقتی
کردم نظاره تربت پیغمبرم را
بگذار تا از غربت زهرا بگویم
بر پنجرههای بقیع او سرم را
ای کاش چون پروانهای در ماتم او
آتش بسوزاند همه بال و پرم را
اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه؟
این غم شراره زد دل غم پرورم را
هرگز نمیبخشم تو را شهر مدینه
من در کجا جویم مزار مادرم را؟
آتش مزن بر دفتر شعر «وفائی»
ای اشکِ غم! رنگین نمودی دفترم را
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
اى راهيان شهر نور، اين جا بقيع است
اين خاك عنبر بوى مُشك آسا، بقيع است
اين جا هزاران داستان، ناگفته دارد
اين جا دو صد سرّ نهان، بنهفته دارد
سوز جگرها بس در اين خاك بقيع است
بيرون ز حدّ عقل ادراك بقيع است
آيينهٔ آيين حق را قبر، اينجاست
خاكش عجين با زهر تلخ و صبر، اينجاست
اين خاك تا عرش خدا ره توشه دارد
ركن و حطيم و كعبه در هر گوشه دارد
بيمار عشق سرمدى را تربت اينجاست
يك شهر نى، يك دهر حزن و غربت اينجاست
اينجا به «كَرَّمْنا بَنِى آدم» طراز است
از اين زمين تا عرشِ رحمان راه، باز است
ايمان و عشق و سرِّ حق را جوهر اينجاست
انهار نور و چشمهسار كوثر اينجاست
روح عروج «اِرجعى» پوياست اينجا
خاكش قرين با تربت زهراست اينجا
عطرى ز بوى بقعهی زهرا در اينجاست
حزنى ز اندوه شب مولا در اينجاست
داناى اسرار نهانِ اين جهان كو؟
فرزند زهرا، مهدى صاحب زمان كو؟
كو آن كه از هر بى نشان، دارد نشانه؟
كو آن كه باشد آگه از دفن شبانه؟
كو آن كه ريزد اشك و از سيلى بگويد
با سوز دل از صورت نيلى بگويد
تا از مزار مخفى مادر بگويد
تا از جفاى خصم بد گوهر بگويد
اى دست حق! وى حجّت خلاّق دادار!
زنجير و غُل از گردن بيمار بردار
✍ #محمد_آزادگان «واصل»
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای #زائرین_مدینه؛ #وداع_با_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
مدینه، صفا بخش جان و دلم
فراق تو مشکلترین مشکلم
دریغا که همچون نسیم سحر
مرا زود بگذشت عمر سفر
خداحافظ ای یک جهان باغ گل
خداحافظ ای شهر ختم رسل
خداحافظ ای غرق انجم شده
خداحافظ ای تربت گمشده
خداحافظ ای قبلهگاه همه
خداحافظ ای خانهی فاطمه
خداحافظ ای شهر خیر البشر
خداحافظ ای زخم گل میخ در
خداحافظ ای نالهی بی جواب
خداحافظ ای چار قبر خراب
خداحافظ ای شهر سوز و محن
خداحافظ ای زادگاه حسن
خداحافظ ای مسجد قبلتین
خداحافظ ای جای پای حسین
خداحافظ ای بهترین سرزمین
خداحافظ ای قبر ام البنین
خداحافظ ای بیت رب جلیل
خداحافظ ای مهبط جبرئیل
خداحافظ ای نالهی آه آه
خداحافظ ای محسن بی گناه
خداحافظ ای درّ نایافته
که نورت به هر سینهای تافته
خداحافظ ای اشکها بر تو خون
خداحافظ ای کوثر نیلگون
الا ای خدا شاهد پاکیات
خداحافظِ ای چادر خاکیات
سلام خدا بر تن و روح تو
به دست و به بازوی مجروح تو
به قبر تو بس چشم انداختم
در آغوش من بود و نشناختم
محمّد! به لبهای خندان تو
به زخم سر و خون دندان تو
زکوی تو من با چه حالی روم
مبادا که با دست خالی روم
به خون حسین و به اشک حسن
دم مرگ بازآ به دیدار من
چو عطشانِ بارانِ ابرِ توأم
به هر جا روم، گرد قبر توأم
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#برای #زائرین_مدینه؛ #قبرستان_بقیع؛ #حج
آنقدر خستهام، قدمم پا نمیدهد
گاهی مسیر از من عابر کلافه است
وقتی پیاده راهی این جاده میشوم
حتی برای من چمدان هم اضافه است
سنگینی سفر به بلندای جادههاست
امّا سفر به سادگی یک اشاره است
کافیست رو به قبله سرت را تکان دهی
بال خیال وا کنی و نیمههای شب
پشت دری که بسته خودت را نشان دهی
اصلاً به شُرطهٔ دم در اعتنا نکن!
حس میکنم که پنجرۀ رو به روی من
دارد به عمق خاطرهها باز میشود
بی آنکه شرطه ترس به جانم بیاورد
تاریخ عقدههای من آغاز میشود
من، جاییام که زهر، دل کوزه را شکست
آنجاییام که مادر این چفیه سرخها
با شرطههای فتنهگر و ظالم آمدهست
با اینکه نقطه نقطه بدن تیرخورده، باز
تابوت روی دوش بنی هاشم آمده است
دارم برای قبر حسن شمع میبرم!
این درد از مدینه مرا برد کربلا
از کربلا کنار امامی مرا به شام
پر میکشم به بوی سم از شام تا بقیع
جایی که دیر میرسم و زهر را امام...
از این بلا، پناه به سجّاده میبرم
اینجا کمی به حال خودم فکر میکنم
جایی که فتنه دست فشردهست در گلوم
راه نجات از خفگی، شیعه بودن است
رو میکنم به مدرسۀ باقرالعلوم
آب و هوا عوض نکنم دیر میشود!
شب مانده است و هرچه که هی سعی میکنم
از لابلای پنجرهها تو نمیروم
هر قدر هم که راه مرا سد کنند، باز
تا صبح مینشینم و از رو نمیروم
حتی شده تمام تنم شمع میشود!
میگریم و به کوچه میآیم، هنوز هم
این کوچه جای آمد و رفت و شتابهاست
تاریخ از زمانِ علی باز مانده است
ما دست بستهایم اگر، از طنابهاست!
لعنت به شرطهای که سبب ساز فتنه شد
این بار هم به آخر تشییع میرسم
تابوت روی شانۀ اهل تشیّع است
شاید به یاد مادر بی قبر این امام
این گوشه از بقیع، چنین کم توقع است
بی گنبد و رواق، حرم دیدنیتر است
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
غمگین زمین، گرفته زمان، تیرهگون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست
تا خوشههای بغض، گل گریه میدهند
از تنگنای سینۀ ما نالهها رهاست
در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه
با صاحبالزمان دل ما نیز همنواست
داغیست سینهسوز غم باقرالعلوم
گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست...
هم وارث تمامی اوصاف حیدر است
هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست
ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید
نامش شفادهندۀ هر درد بیدواست
ای روح آسمانی از این داغ جانگداز
فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست
سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت
این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست
ای جان ما فدای غم غربت بقیع
قبرت بقیع نیست که در سینههای ماست...
امشب هزار پنجره دل گریه میکنیم
با غربت بقیع، دل شیعه آشناست
شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه
اینجا مگر نه این که مزار امام ماست
تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت
در بارگاه قدس کنون محشری بهپاست
امشب «خروش»! آن نفسِ حق که تا سحر
دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟
✍ #عباس_شاهزیدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
همیشه از غم بی انتها حکایت داشت
قد خمیدهی امروز، ارث دیروز است
چقدر پیریام از کودکی شکایت داشت
اگرچه آتش زهر است در تنم اما
نشد حریف دلم هرچقدر قدرت داشت
شبیه عمه نشسته نماز شب خواندم
نماز خواندن من هم به او شباهت داشت
به یاد حملهی بد موقع اراذل بود
که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت
چگونه میرود از خاطرم غروبی که
هزارسال برای دلم مصیبت داشت
نه هیچکس کمک شاه تشتهلب میکرد
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
پناه رفت و زن و بچه بی پناه شدند
به نیزه رفتن او قیمت اسارت داشت
خرابه بود که همبازی مرا کشتند
همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت
همان زمان که تنش را کبود میکردند
همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت
ز داغ آن نَفَس بند آمده ز کتک
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
ای شیعهی ثانی عشرِ حضرت باقر
دین زنده شده از هنرِ حضرت باقر
بخشید به اسلامِ مبین گرمی و رونق
گنجینهی غرق گهرِ حضرت باقر
تا روز قیامت همه چون آینه ماتند
از دانش و علم و هنرِ حضرت باقر
زینت ده توحیدپرستانِ جهان است
گلزار گل و بارورِ حضرت باقر
قدسی نَفَسانِ حرم قدس ندیدند
جز نور خدا در نظرِ حضرت باقر
مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند
در سجدهی شام و سحرِ حضرت باقر
جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر
آورده سلامی به برِ حضرت باقر
عمری زِ غم کربوبلا خونِ جگر خورد
قربان دل و چشم ترِ حضرت باقر
داغ غم زهرا و علی در همه ایام
آتش زده بر بال و پرِ حضرت باقر
زهر ستم و کینهی بیداد چه کردهست
با جان و دل و با جگرِ حضرت باقر
افسوس که در سوگ نشستند ملائک
زین داغِ گران با پسرِ حضرت باقر
دادند مرا کوثر توفیق «وفایی»
تا آن که شوم نوحهگرِ حضرت باقر
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
بیابان بود و صحرا بود، آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود، آنجایی که من بودم
شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود، آنجایی که من بودم
قیام عاشقانِ راستْقامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود، آنجایی که من بودم
تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود، آنجایی که من بودم
پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود، آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری
علم در دست سقا بود، آنجایی که من بودم
صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیلالله تنها بود، آنجایی که من بودم
شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد
که ثارالله پیدا بود، آنجایی که من بودم
عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود، آنجایی که من بودم
شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود، آنجایی که من بودم
چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشمانداز فردا بود، آنجایی که من بودم
چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد
مگر پاییز گلها بود، آنجایی که من بودم؟
هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود، آنجایی که من بودم...
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
بغضی که پنجه زد گلوی اطهرت را
عمری گرفته بود راه حنجرت را
شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت
پاشیده بودی اشکهای باورت را
تو پنجمین خورشیدِ اهل نور هستی
نور خدا کرده احاطه، محورت را
خود سوختی بهر نجات اهل ایمان
کردی تو خرج خلق، مهر انورت را
در بستر بیماری و در هُرمی از تب
کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را
با خاطرات کربلا و کوفه و شام
پُرکرده بودی برگبرگِ دفترت را
یاد علیِ اکبر و عباس و اصغر
آتش فکنده لحظههای آخرت را
از کربلا جان و دلت می سوخت، ازچه
آتش زده زهر ستم بال و پرت را؟
شد بقعهی نوری دگر، خاک مدینه
بُردند زیر خاک، وقتی پیکرت را
قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید
پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e