eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
416 ویدیو
30 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شوق شبستان شعف، شور سحر مادر پیغمبر لبخندهای پشت در، مادر دنیا به کام کودکانش بود از هر حیث آرامش این خانه بود از هر نظر مادر تا اینکه حرف رفتن آمد، حرف تنهایی تا اینکه روزی کرد آهنگ سفر، مادر حالا برای تو، پس از تو، جای تو، بی تو... وقتی نباشد هست حرفش بیشتر، مادر باید کسی می‌آمد، از غم شعله بر می‌داشت می‌شد برای بچه‌ها وقت خطر مادر باید کسی می‌آمد و می‌شد هرآیینه با چادر عهدی که بسته برکمر، مادر آمد زنی اول کنار انداخت نامش را از بس که دارد در فداکاری هنر، مادر آمد بگـوید من کنیز خانه‌ی نورم هرچند دارد شوکت قرص قمر مادر القصه او را بچه‌ها مادر صدا کردند می دید نخل آرزو را بارور، مادر مادر شد اما مادر غم‌های بی‌پایان اشک فراق، آه شرر، خون جگر، مادر فرق پر از خون علی را بست با دستش شد روضه‌خوان روضه‌ی راز پدر، مادر طشت پر از خون گلوی مجتبی را برد از پیش چشم زینبش با چشم تر، مادر پیش از شروع کربلا آنقدر غم آمد تا شد خلاصه در سکوتی مختصر مادر بر عهد خود اما کماکان بود پابرجا از غصه‌ها می‌خورد سیلی هر قدر مادر آمد بشیر، آمد سکوتش را برآشوبد می‌خواست از آرام جان خود خبر، مادر آخر خبر آمد که عمری روضه خوان باشد از نیزه تا سر، تا تنور و طشت‌ زر، مادر آمد خبر تا بعد از این ام‌البنین باشد حتی بدون خنده‌های یک پسر، مادر ما هر چه نامت را صدا کردیم بد کردیم دیگر نمی‌گویم به تو الا مگر مادر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غم از دیار غم‌زده عزم سفر نداشت شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت این سو درون خیمۀ سیراب از عطش خواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت عبّاس اگر چه دست کشید از دو دست خویش از یاری حسینِ علی دست بر‌‌نداشت او جسم خویش را سپر آب کرده بود جز مشک پاره‌پارۀ جانش سپر نداشت درد و غمش تمامی از این بود که چرا یک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت... او رفت و مادرش پس از آن روز خویش را امّ‌البنین نخواند که دیگر پسر نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب را زنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعت که شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیر به بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرت چنان که یاد علی کرد هر که دید سَلَب را مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمان هماره چارقدِ ستر، آن عفیفه‌ی رب را یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادث چهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بس که ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناور که مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را بسوزم از غم ام البنین که شمع دو چشمش چنان گریست که نشناخت خود، نه صبح و نه شب را نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینم به درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنم که چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را ✍ | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته چون که در نزد علی بسیار حرمت داشته التفاتی کرده مولامان و با این التفات بر سر آن مهربان بسیار منّت داشته بی جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علی فاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته نام این بانو کنار نام زهرا می‌برند بس که این بانو به آن بانو ارادت داشته صاحب این روح زهرایی‌شدن آسان نبود سال‌ها روی لبش کوثر تلاوت داشته تا که بغض بچه‌ها با نام مادر نشکند از همین هم‌نام بودن هم خجالت داشته رنگ نخلستان گرفته چشم‌های عاشقش بس که با غم‌های مولایش رفاقت داشته مادر عبّاس شد تا علقمه باور کند خون او در اصل عاشورا شراکت داشته از مزار خاکی‌اش هم می‌توان فهمید که هر کسی شد فاطمه، سهمی ز غربت داشته یا اباالفضلی بگو کز خانه‌ی امّ البنین دست خالی بر نگشته هر که حاجت داشته 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هیچ از دنیا نمی‌خواهیم الا کربلا انتهای آرزوی ماست تنها کربلا عاقبت در باب قبله رو به قبله می‌شویم اشهد ما یا حسین و مشهد ما کربلا دانه‌های سبحه شد شش گوشه از بس گفته‌ام کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا گر بسوزد پیکرم در آتش عشق حرم خیزد از خاکسترم لا عشق الا کربلا سرزمین‌های بهشتی پیش او چون رعیتند بین ملک آرزوها سلطنت با کربلا ما که در دنیا به عشق کربلایش زیستیم می‌رویم انشاالله باز عقبا کربلا چند فرسخ تا حرم را خاک تربت گفته‌اند خاک تو رفت از کجاها تا کجاها کربلا :: پاره‌های پیکری را نعل‌های تازه برد قتلگه تا کوفه شد انگار هرجا کربلا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مرغ دل پَر می‌زند پیوسته سوی کربلا گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا پیش‌تر از آنکه مادر شیر نوشانَد مرا جام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلا کعبه و سعی و صفا و مروه‌ی من کربلاست هر کجا باشم دلم باشد به سوی کربلا روز محشر چونکه سر از خاک بیرون آورم می‌کند چشمم به هرسو جستجوی کربلا «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمه ترسم این هجران دهد آخر به عمرم خاتمه دوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاه بشنوم در گوشه‌ی مقتل صدای فاطمه دوست دارم تا شود از گریه چشمم جام اشک با سرشک دیده سقّایی کنم در علقمه دوست دارم مرقد شش‌گوشه، گیرم در بغل اشک ریزم بر رخ و باشم دعاگوی همه «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» من کجا از دلبرم یک لحظه دل برداشتم؟! پیش‌تر از خلقتِ دل مهرِ دلبر داشتم پیش‌تر از بودن چشمم هزاران موج اشک بهر گریه در غم آن جسم بی سر داشتم پیش‌تر از بردن نام پدر گفتم حسین مهر او را در دل از دامان مادر داشتم شیر مادر را ننوشیده، به چشمم سیل اشک بر گلوی تشنه‌ی شش‌ماهه اصغر داشتم پیش‌تر از نوجوانی سینه بر اکبر زدم پاره‌های دل بر آن صدپاره پیکر داشتم مادرم می‌گفت: ای فرزند! من کام تو را از ازل با خاک سرخ کربلا برداشتم «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسین تا برات کربلایم را کند امضا حسین با همین پرونده‌ی سنگین و این بارِ گناه می‌خرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسین از سنین کودکی پوشیده‌ام رخت سیاه ریختم اشک و زدم بر سینه، گفتم یا حسين من که از روز ولادت کربلایی بوده‌ام دوست دارم وقت مردن هم بمیرم با حسین «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» خاک را در قتلگه گِل کردم از اشک دو عین ساختم مُهری و روی آن نوشتم یا حسین اشك من بر یوسف زهراست، دین و دِین من گریه کن ای دیده! نگذاری بمانم زیر دِین ای اجل مهلت بده یک لحظه سقّایی کنم با سرشک دیده بر سقّای مقطوع الیدین از نفس‌های شب و عطر نسیم صبحگاه در مدینه، در نجف، در کربلا، در کاظمین «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» زخم دل، زخم بدن، زخم جگر، زخم زبان آفتاب گرم و هُرم تشنگی، داغ جوان سنگ: مُهر و قتلگه: سجّاده؛ خون: آبِ وضو ذکرْ بر لب، تیرْ بر دل، اشکْ بر صورت روان داد زیر خنجر قاتل نمازش را سلام گفت تسبیحات زهرا را به بالای سنان هر کجا پا می‌گذارم، هر طرف رو آورم از نسیم و از فضا و از زمین و آسمان «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا در فراقت مبتلایم مبتلایم مبتلا عاقبت با خون ثاراللّهیان تفسیر شد قصّه‌ی "ذبح عظیم" و آیه‌ی "قالوا بلى" آیه‌ی قرآن نیفتاد از لب خشک حسین از کنار قتلگه تا دامن طشت طلا جان فدای کشته‌ای که با سر ببریده‌اش بر فراز نی چهل منزل به دشمن گفت، لا سال‌ها دیدم که در هر محفلی با سوزِ دل خوانده‌اند این بیت را با یکدگر اهل ولا «تشنه‌ی آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا» «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا» 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر قسمتم شود که تماشا کنم تو را ای نورِ دیده! جان و دل اهدا کنم تو را این دیده نیست لایقِ دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را تو در میانِ جمعی و من در تفکّرم کاندر کجا برآیم و پیدا کنم تو را هر صبحِ جمعه ندبه‌کنان در دعای صبح از کردگارِ خویش تمنا کنم تو را "یابن الحسن" اگر چه نهانی ز چشمِ من در عالم خیال هویدا کنم تو را هم‌چون "مويدم" به تكاپو، مگر دمی ای آفتابِ گم شده پيدا كنم تو را ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگر به ديده‌ی ظاهر، نهانی از نظرم چو نورديده نشستی، درون چشم ترم اگركه راه درازی‌ست، بين من با تو منم كـه در ره جُرم و گناه در سفرم بيـا زلال محبت! دمی مرا درياب كه در شرار گناهان خويش شعله‌ورم چگونه با تو بگويم، اسير نفس شدم كه شرم می‌چكد از ديدگان خون نگرم بيا كه بال و پرم را گناه سوزانده‌ست دگر برای پريدن نمانده بال و پرم دلم گرفته! كجایی؟ بيا اميد دلم ز جمعه‌های بدون تو خون شده، جگرم اگرچه فرصت عمرم كم است و فرصت نيست ولی هنوز، به راه وصال منتظرم تمام عمر دعای فرج به لب دارم بدان اميد كه فيضی از اين دعا ببرم «وفایی‌ام» كه پُر از ظلمت است زندگی‌ام بيا و نور بده بر من و شب و سحرم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
"به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون و مکان چشم به راه" هفته‌ها می‌رود و حرف دل ما این است چقدر ندبه کنان؟ دل نگران ؟ چشم به راه ؟ شهر یکپارچه از دوری تو می‌گرید همه از مرد و زن و پیر و جوان چشم به راه در نبودت همه چیز از جَرَیان افتاده‌ست کوه و دشت و چمن و رود روان، چشم به راه آل یاسین و سمات و فرج و ندبه و عهد شیخ عباس و مفاتیح جنان، چشم به راه غصه‌های دلش از موی سپیدش پیداست پدرم با دل خون، قد کمان، چشم به راه تا به هنگام گذر بذل محبت بکنی این گدا را سر راهت بنشان چشم به راه جمعه‌ای با قدمت مهدیه را روشن کن که نشستند همه منتظران چشم به راه چشم بر رجعت فردای فرج دوخته‌اند مَحرَم و آذر و آهی و حسان چشم به راه ✍ پ‌ن: استقبال غزلی از زکریا اخلاقی 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با توأم ای دشت بی‌پایان! سوار ما چه شد؟ یکه تاز جاده‌های انتظار ما چه شد؟ آشنای «لا فتی الا علی» اینجا کجاست؟ صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟ چارده قرن است، چل منزل عطش پیموده‌ایم التیام زخم‌های بی‌شمار ما چه شد؟ چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد روشنای دیدۀ امّیدوار ما چه شد؟ ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟ باز ای موعود! بی‌تو جمعه‌ای دیگر گذشت کُشت مارا بی‌قراری! پس قرار ما چه شد؟ می‌نشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش آن زمان دیگر نمی‌پرسم بهار ما چه شد؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت! این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی بر من ولی عزیز دلم، قرن‌ها گذشت... هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت گفتند جمعه بوی تو می‌آورَد نسیم اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت خورشید هم هوای مرا تازه‌تر نکرد او هفت دفعه آمد و بی‌اعتنا گذشت عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعه‌ها تکرار شد، نیامدی و عمر ما گذشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e