بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
#قاسم_صرافان
▶️
اشک می بارید از چشمان سلمان مثل ابر
گفت من یک قطره ام پیش تو ای دریای صبر!
ای خوشا «اللهُ نور»ی که توئی پروانه اش
خوش به حالش که تو دنیا آمدی در خانه اش
@hosenih
همچنان از طرح آن روزم پشیمانم هنوز
آن همه خندق چرا کندیم؟ حیرانم هنوز
در سپاه ما مگر آن روز شیر حق نبود
حاجتی دیگر به حفر آن همه خندق نبود
خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود
تا پرید این سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد»
هی رجز میخوانَد و هی بی قراری می کنی
وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می کنی
«لا فتی»! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو
گفت احمد: نه، ولی نه از هراسِ جانِ تو
گفت نه، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود
گفت نه، تا دست آن پر ادّعاها رو شود
دیدمت شیر جوان! تا آمدی غرّان ز رَه
گفتی: اِنّی فارِسٌ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه
عمرو! آن «هل من مبارز» شد صدای آخرت
خوب می بینم که می چرخد اجل دور سرت
@hosenih
گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود
اسم آن ها که علی ابن ابی طالب نبود
در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان!
دور دور ماست دیگر، ما یلان آسمان
قلب حق در سینه ی من در پس این جوشن ست
جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن ست
آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم
آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم
روز خندق را همان روز الستم می کنی
خون فرقم را تو می ریزی و مستم می کنی
فرق من باز و سپر باز و دهان تیغ باز
با سه لب، لبیک میگویم در این راز و نیاز
باده مست و باده نوشان مست و ساقی مستِ مست
مست میچرخد به دورش عالمی ساغر به دست
پس «الا یا ایها الساقی ادر کاساً» عظیم
تیغ را برگیر، بسم الله رحمن الرحیم
برق هیبت در نگاهت چشم او را خیره کرد
ناگهان گردی به پا شد که هوا را تیره کرد
تا به راه انداختی آن گردباد حیدری
عمرو جای جنگ شد مبهوت آن جنگاوری
دم به دم چرخیدی و چرخاندی آن تیغ دو دم
هم چپ و هم راست بودی، پلک تا می زد به هم
در زمین با لرزهی گامت قیامت می کنی
«یا قسیم النار و الجنة»! چه قسمت می کنی؟
@hosenih
می زنی شمشیر هم چون آذرخشی مرگ بار
نه، نمی فهمد زبانی عمرو، الا ذوالفقار
تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پرست
پر درآورده ست، حق دارد، به دست حیدرست
یک نفس بر عمرو می تازی و او درمانده است
تیغ هم مثل سپر در دست دیگر مانده است
هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می کند
پیش تو شیر قدیمی کار آهو می کند
باورش می شد اگر رزم تو در بدر و اُحُد
پیش تیغت وا نمی ماند این چنین در کار خود
گفت با خود بی رقیبم چون که دیگر حمزه نیست
او نمی دانست سیف الله، بعد از این علی ست
باورش شد پنجه ها وقتی اسیر شیر بود
باورش شد قدرت بازویت امّا دیر بود
تیغ برّان بود، امّا تیغِ ایمان را زدی
پای او نه پایه های کفر و عصیان را زدی
نقشه ی اهل تکاثر باز نقشی شد بر آب
شَر به خاک افتاد و سر خم کرد پیش بوتراب
آمدی چون عید نو تا قفل زندان بشکنی
دیو مردم خوار را چنگال و دندان بشکنی
پای آن دیو سیه از روی زانو شد دو نیم
چیست پا، وقتی نیاید در صراط المستقیم؟
مثل بت آن کوه آهن بر زمین افتاده بود
کفر بر پای امیر المومنین افتاده بود
عمرو!، عُمرت غرورت از کفت بیرون کشید
عبدِ «وَد» بودی و عبد «رَب» تو را در خون کشید
خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا؟
عمرو! ـ چشمت کورـ با حیدر در افتادی چرا؟
عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی!
عقل انگشتش به لب، وامانده در کارت علی!
در دلم توفان اسرار تو دامن می کشد
وای اگر گویم، ابوذر تیغ بر من می کشد
@hosenih
آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی ست کیست؟
آن که می داند در این عالم که حیدر کیست، کیست؟
من کم آوردم، ببین لبریز شد دریای من
باز هم با چاه رازت را بگو مولای من
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
#قاسم_صرافان
▶️
خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود
تا پرید این سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد»
هی رجز میخوانَد و هی بی قراری می کنی
وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می کنی
@hosenih
«لا فتی»! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو
گفت احمد: نه، ولی نه از هراسِ جانِ تو
گفت نه، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود
گفت نه، تا دست آن پر ادّعاها رو شود
دیدمت شیر جوان! تا آمدی غرّان ز رَه
گفتی: اِنّی فارِسٌ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه
گفتي آري اين منم حيدر امير المومنين
مي رسم چون عاشقان بي باك و مي لرزد زمين
عمرو! آن «هل من مبارز» شد صدای آخرت
خوب می بینم که می چرخد اجل دور سرت
گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود
اسم آن ها که علی ابن ابی طالب نبود
@hosenih
در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان!
دور دور ماست دیگر، ما یلان آسمان
قلب حق در سینهی من در پس این جوشن ست
جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن ست
آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم
آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم
آمدم با ضربتي از جنس لا حول و لا
تا كه يار از ذوالفقارم بشنود قالو بلا
روز خندق را همان روز الستم می کنی
خون فرقم را تو می ریزی و مستم می کنی
فرق من باز و سپر باز و دهان تیغ باز
با سه لب، لبیک میگویم در این راز و نیاز
باده مست و باده نوشان مست و ساقی مستِ مست
مست میچرخد به دورش عالمی ساغر به دست
پس «الا یا ایها الساقی ادر کاساً» عظیم
تیغ را بردار، بسم الله رحمن الرحیم
@hosenih
در زمين با لرزه گامت قيامت مي كني
يا قسيم النار و الجنه چه قسمت مي كني
مي زني شمشير همچون آذرخشي مرگبار
نه نمي فهمد زباني امر الا ذوالفقار
تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پرست
پر درآورده ست، حق دارد، به دست حیدرست
هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می کند
پیش تو شیر قدیمی کار آهو می کند
باورش شد پنجه ها وقتی اسیر شیر بود
باورش شد قدرت بازویت امّا دیر بود
تیغ برّان بود، امّا تیغِ ایمان را زدی
پای او نه پایه های کفر و عصیان را زدی
خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا؟
عمرو! ـ چشمت کورـ با حیدر در افتادی چرا؟
عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی!
عقل انگشتش به لب، وامانده در کارت علی!
@hosenih
آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی ست کیست؟
آن که می داند در این عالم که حیدر کیست، کیست؟
من کم آوردم، ببین لبریز شد دریای من
باز هم با چاه رازت را بگو مولای من
***
برای شنیدن صوت دکلمه این شعر توسط شاعر محترم جناب آقای قاسم صرافان اینجا را کلیک کنید
http://s3.picofile.com/file/7540752575/sarafan_2.mp3.html
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیر_عظیمی
▶️
خاک بودیم و یاعلی گفتیم
جان گرفتیم تا علی گفتیم
ما به ربی که روحمان بخشید
همگی یکصدا علی گفتیم
در قنوت نماز روز ازل
ربنا آتنا علی گفتیم
"یا علی" ذکر اعظم حق را
مصطفا گفت، ما علی گفتیم
روز خندق همین که جبراییل
نعره زد "لا فتی" علی گفتیم
این "علی" من "علی" ولی خداست
ذکر سبحان ربی الاعلی است
@hosenih
شیر پروردگار شد حیدر
شاه دلدل سوار شد حیدر
قدرت الله عرصه های نبرد
صاحب ذوالفقار شد حیدر
آن که "فی الفتنه" هست "عین الله"
چشم شیطان درآر شد حیدر
در شب توطئه علیه رسول
یاور جان نثار شد حیدر
مهر و قهر خداست این مولا
قاسم نور و نار شد حیدر
حک کن ای عرش، روی لوح بصر
ها علی بشر، فکیف بشر
@hosenih
روز محشر نوشته بر میزان
بغض او کفر، حب او ایمان
می درخشد چو ماه در محشر
مومن مرتضی علی عنوان
مژده دادند می رود به بهشت
شیعه ی او علی علی گویان
نغمه ی درب جنت است "علی"
لب حورا به اوست دُر افشان
در مقام مدیحه خوانی او
جبرییل است مرغ خوش الحان
حق خدا، حق علی و حق یاهو
وحده لا علی الا هو
@hosenih
شیعه باید علی نگر باشد
حیدری وار در خطر باشد
شیعه باید چو مالک و بوذر
دشمن هر چه فتنه گر باشد
شیعه باید سقیفه بازان را
مانع راه و دردسر باشد
شیعه باید شبیه فاطمه بر
رهبر خوشتن سپر باشد
شیعه باید که در دفاع ولی
خود حریف چهل نفر باشد
شیعه با رهبرش "وفا" دارد
ذکر "نفسی لک الفدا" دارد
@hosenih
نوکر مرتضی شدن خوب است
در وجودش فنا شدن خوب است
قنبرش بودن آرزوی همه است
فضه ی این سرا شدن خوب است
پشت درب غریبی حیدر
یار خیرالنسا شدن خوب است
ای گنه کار شرمسار اینجا
حر کرببلا شدن خوب است
پیکری داد زد ته گودال
پای دین سر جدا شدن خوب است
پیکری داد زد که... آه... نیا!
برو زینب ... به قتلگاه نیا!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
#مهدی_مردانی
▶️
"هل من مبارز" نعره دنیا را تکان می داد
در خندقی خود کنده شهر از ترس جان می داد
اینک سوار کفر زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می داد
@hosenih
«یک مرد آیا نیست؟» این را کفر می پرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان می داد
هر کس قدم پس می کشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران می داد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجز ها مزه ی زخم زبان می داد
«رخصت به تیغم می دهی؟» این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان می داد
فرمود نه بنشین علی جان تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان می داد
::
«هل من مبارز» نعره گویا از جگر می زد
فریاد او بر قامت شهری تبر می زد
او می خروشید و رجز می خواند و بر می گشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر می زد
کم کم هوا حتی نفس را بند می آورد
نبض مدینه پشت خندق تند تر می زد
زنها میان خانه ها شیون به پا کردند
انگار تک تک خانه ها را نعره در می زد
فریاد بغض بچه های شهر را بلعید
ساکت که می شد، دیو فریادی دگر می زد
یک بار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لب های شیرین علی حرف از خطر می زد
@hosenih
فرمود: «نه» هر چند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر می زد
::
«هل من مبارز» باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر:«علی جان! یا علی! برخیز.»
خندید(بند از دست های شیر حق وا شد)
شمع شهادت شعله ور بود و خدا می دید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن پاره شد بند دل دشمن
تا تیغه های ذولفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عمرو می چرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اعجاز یعنی ضربه ی دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
@hosenih
تا لافتی الّاعلی را آسمان می خواند
لاسیف الّاذولفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
ای میوهی رسیدهی باغ خدا علی
آب و غذای سفرهی اهل ولا علی
بدر و حنین و خیبر و خندق که جای خود
تنزیل آیه های علق در حــرا ... علی
شاعر: #یاسر_حوتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
یا علی گفتم جنونم باز هم بسیار شد
نقطه بودم حب حیدر دور من پرگار شد
کار هر کس نیست فتح خندق و بدر و حنین
قصه ها دارد اگر که در لقب کرار شد
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز #جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
دست خدا و «نفْس» پیمبر فقط علی است
شمشیر و شیر خالق اکبر فقط علی است
دست خدا که یک تنه در عرصۀ نبرد
بگرفت سر ز عَمْر دلاور فقط علی است
در فتح بدر و خیبر و در خندق و احد
بالله قسم امیر مظفّر فقط علی است
شاعر: #غلامرضا_سازگار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلتنگ #محرم
در گوشهی قلب من فقط غم مانده
یک کوه غم و غصه و ماتم مانده
تقویمِ دلِ سوخته ام می گوید:
هفتاد و دو روز... تا محرم مانده!!
شاعر: #محسن_زعفرانیه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مناجات
#مرضیه_عاطفی
▶️
سلام عشق قدیمی؛ سلام، ضامنِ آهو
سلام یار دلم، با مرام! ضامن آهو
اسیر پنجۂ صیّاد نفْسم آقاجان
شده ست ذکر لبانم مدام؛ ضامن آهو
@hosenih
بر این دو پایِ شکسته، بر این تنِ خسته
نگاه با کرَمت مستدام، ضامن آهو
به دست پنجره فولاد خود مرا بسپار
به زائرت برسان التیام، ضامن آهو
ببخش اگر تبِ دنیا فراری ام داده
از آن زیارتِ والا مقام، ضامن آهو
خدا کند که دوباره مرا بیندازی-
کنار بابِ جوادت به دام، ضامن آهو
خدا کند که نگاهی کنی...صدا بزنی
غلام ِ خانۂ خود را به نام، ضامن آهو
@hosenih
چراغ خانۂ قبرم تویی امام-رضا(ع)
شوَد به شوق تو عمرم تمام، ضامن آهو
میایی و به هوایت دوباره میگویم:
سلام قبلۂ هشتم! سلام؛ ضامن آهو!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_جمعه
#علیرضا_بیاتانی
▶️
عمری است با عنایتتان گریه می کنم
با روضه های مادرتان گریه می کنم
وقتی میان روضه به گودال می رسم
با اشک های خواهرتان گریه می کنم
@hosenih
گریان برای ساقی لب تشنه،مشک هم
با مشک بر برادرتان گریه می کنم
گاهی برای آن سربالای نی،گهی
بر زخم های پیکرتان گریه می کنم
هر وقت روضه،روضهی شش ماهه می شود
باروضه خوان هیئتتان گریه می کنم
اصلا چگونه اشک نریزم برایتان
من که مدام با غمتان گریه می کنم
حس می کنم میان حرم ایستاده ام
هروقت پای بیرقتان گریه می کنم
گر دست من رسد به شما می نهم ز درد
سررا به روی دامنتان؛ گریه می کنم
من راحسین زائر شش گوشه می کنی؟
من که برای اکبرتان گریه می کنم...
@hosenih
یک تکه از بهشت خدا می شود دلم
هر وقت با زیارتتان گریه می کنم
عمری است گشته مرغ دلم مبتلایتان
تنها نه در محرمتان گریه مي كنم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#شب_جمعه
#حسین_سلیمانی_درچه
▶️
آن دم که دیدنت دُرِ نایاب می شود
تنها نصیب من ز تو یک خواب می شود
@hosenih
داری برای من پدری می کنی حسین
قلبم از این محبت تو آب می شود
هر کس نسوخت در غم عظمای کربلا
دریا بدون موج چو مرداب می شود
فهمیده ام ز خون شهیدان راه تو
نوکر فدای حضرت ارباب می شود
وقتی که اشک روضه ی تو ریخت بر دلم
شب های قلب من شب مهتاب می شود
شب های جمعه یاد حرم ،یاد کربلا
دل های عاشقان تو بی تاب می شود
از اتحاد نیزه و شمشیر و تیر و تیغ
گودال قتلگاه چو گرداب می شود
@hosenih
بعد از تمام گشتن ذبح عجیب تو
غارت نمودنِ بدنت باب می شود...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
دلم میخواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
@hosenih
تورا با زخم صورت میشناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمیدانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو بدست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم بدست این و آنی؟!
نشد غارت پدر جان!چادرم را..
خودم دادم به آن دختر امانی!
نفهمد هیچکس بازار رفتم
بماند بین ما راز نهانی
@hosenih
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده دراین خرابه
شدم شرمنده ازین میزبانی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e