هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
#هل_من_ناصراً_ینصرنی؟
آیا هست یاری کننده ای که مرا یاری کنــد؟ 😔
دخترک قهقهه ای بلند میزند وشال کوتاهش را که حکم بادبزن دارد مرتب جابه جا میکند.
زیر این افتاب داغ یک بستنی با طعم شکلات چقدر میچسبد!🍦
دختر بستنی اش را لیس میزند و چشم های دودوزه باز به موهای طلایی که زیر شال قرمزش خودنمایی میکند،خیره شده اند.👀
آخر میدانی؟گرگ ها همیشه به دنبال #شنل_قرمزیند.👠
لبخند #هوس _میز روی لبهای پسری که آن سوی خیابان ایستاده است مینشیند.😈
و برای هزارمین بار #اشک در چشمانت حلقه میزند.آه بلندی از اعماق وجودت زبانه میکشد که دل آسمانها و زمین را #میلرزاند.😔😭
لبخند روی لبهای همگان و اشک های سرد روی گونه های تو . #عبایت را روی سر میکشی و از کوچه ها عبور میکنی.
یک عبور تلخ.شاید تحمل دیدن این صحنه ها آنقدر برایت دشوار است که ندیدنشان را ترجیح میدهی.😞
و سخت تر از همه آنکه امروز #جمعه است‼️
روزی که قولش را داده بودی.
هزار سال میگذرد و هزاران جمعه.
هزار جمعه و هنوز آن #سیصدوسیزده نفر جور نشده است...😭😭
#انتظار غریبی چقدر سخت است این را باید از تو پرسید؟
ای کاش تو هم یک #زینب داشتی.
زینبی که #غمخوارت میشد.
زینبی که سنگ برادر را به سینه میزند.
کاش #عباسی داشتی تاحداقل در این هلهله و شور وهیاهو دلت را به او خوش میکردی.😭
یک روز هم #جمعه بود و فکر همه درگیر #دِربی.شوق و ذوق همه گرفتن بلیط برای آمدن به ورزشگاه و استرسشان کم آمدن بلیط و جاماندن از بقیه.
دریغ از آنکه هیچ یک نمیدانند جاماندن از #غافله_عشق یعنی چه؟
توی این وضعیت کمتر کسی به فکر تو میماند کمتر کسی ذکر لبش « #یامهدی_ادرکنی» ست.
توی این شوق و شور هیجان فوتبال،شاید آمدنت خوشیهایشان را برهم زند!
یعنی میتوان لذتی که در دیدن توست را به دیدن فیلم ها وعکس هایی که دشمنانت ساخته اند وعمل به برنامه هایشان فروخت؟🙁
دیدن روی ماه تو یا هوس و وسوسه شیطان؟
به راستی که قدر تورا فقط کودکی میداند که مشق شبش به جای الف، ب و بابا آب داد خمپاره و گلوله و بابایی که رفت وآغوش گرم مادرانه ای که دیگر نیست شده!😭
قدر تورا تنها #مادری میداند که پیشانی خونین پسرش را درآغوش گرفته میبوسد و انتقام خون شهیدش را به تو واگذار میکند!😭
ای کاش دعاهایمان #ادعا_نبود که اگر چیز بیش از این بود امروز تیتر رسانه ها بجای حمله انتحاری و کشته شدن صدها زن و کودک این بود!👇👇👇👇
«یوسف زهرا آمـــــــــــد!»
#نویسنده_گمنام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
🍃🌸 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🌹🌹💕💕🌺🌺🌹🌹
آی شهدا...
#نوکرتون که بودم...😔
دیگر توان ماندن نیست!💔
این روزها #اشک امان نمی دهد!😭
دل #بی_قرار تر از همیشه می تپد!❣
و #نَفَس به سختی بالا می آید...☘
هوای #شهادت در جان مان افتاده...✨🌸
آی شهدا...🙌
به رسم #نوکری...
به #جان بی توان...
به #اشک بی امان...
به #دل بی قرار...
به #نفس های به شمارش افتاده...
#دریابید...
دعایم کن...
وقتی می گویم:
دعایم کن!
یعنی دیگر کاری از دست #خودم برای خودم بر نمی آید...
من به #شهادت محتاج ترم تا #زندگی!
پس؛
برایم در این شب ها #شهادت بخواه...
فقط شهادت...
https://eitaa.com/hejabmahdavy
هدایت شده از 🌹بنیاد مهدویت شهر بهارستان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا به حال زائرای #کربلات
یه کربلا بده دلم #تنگه_برات
.
.
بیوفته کاش به سمت من بازم نگات ، #آقای_من
.
.
#حرم پناه قلب تنهای منه
حرم همیشه خواب و رویای منه
حرم دلیل #اشک چشمای منه😭😭
🔴 #عشق_چمرانی
💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی #ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با #تعجّب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی #کچل نیست، تو اشتباه میکنی. دوستش فکر میکرد غاده #دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به #مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به #اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو #کچلی؟ من نمیدانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای #صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردید که #غاده شما را ندید؟
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
کانال تخصصی حجاب و عفاف
https://eitaa.com/hejabmahdavy