eitaa logo
گوهرشاد قم
372 دنبال‌کننده
743 عکس
201 ویدیو
5 فایل
این کانال جهت انتشار اشعار ،بداهه های زیبا و رویدادهای ایجاد شده در #انجمن_شعر_گوهرشاد_قم و معرفی بانوان شاعر کشور می باشد. ارتباط با ادمین @somayeh_kheradmand
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز درصدی از نیمه های جان باقی‌ست که رد پای جهان پشت پای‌تان باقیست اگرچه باد خزان خورده باشد این دوران درون باغچه آثار باغبان باقی‌ست به نبض قلب زمین ذکر یاعلی گفتند هنوز جوشش خونش بر آن تکان باقی‌ست برای نسل نمک خورده ام پدر بودی درون آب و گلم تکه های نان باقی‌ست کسی که مثل خودش را به ارمغان آورد دوباره فرصت نزدیک امتحان باقی‌ست خدا که خواست جهان جای بهتری باشد برای خاطر اولاد او زمان باقی ست به دشمنان علی گو خبر موثق بود ظهور می‌رسد این خط و این نشان باقی‌ست ثریا ستوده بحرینی ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
السلام علیک یا صاحب الزمان🌹 سر می‌رسد قرار و دلم بی‌قرار نیست این انتظار بی‌هیجان، انتظار نیست آیینه شد دلی که به عشقت دچار شد سنگ است آن دلی که به عشقت دچار نیست خاکی که گل نمی‌دهد انگار مرده است شوری میان زندگی شوره‌زار نیست سودی نداشت همدم پاییزها شدن چون شاخه‌ای که روی تنش برگ‌و‌بار نیست پاییز، سرگذشتِ منِ بی‌بهار بود این صورتی که سرخ شد از شرم انار نیست عشق تو سبز می‌کند این کوچه باغ را هر جا که نیست یاد تو، آنجا بهار نیست رودیم و تشنه‌کامِ به دریا رسیدنیم مرداب در تلاطم این انتظار نیست... @sherekhobb ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
ندبه اگر به گریه نیفتم ز غصه می‌میرم وگرنه آه، همین غصه می‌کند پیرم مرا ببخش اگر غصهٔ مرا خوردی مرا ببخش برای تو دست و پاگیرم دوای درد مرا داده‌اند دست شما خوشم که با تو گره خورده‌است تقدیرم تویی که موج دعایت به ساحلم آورد شکست خورده وگرنه همه تدابیرم ببخش اگر که شکایت ز زندگی کردم تو زندگی منی کی ز زندگی سیرم؟! ببخش سعی نکردم ببینمت، حتی مرا ببخش اگر جاهلم به تقصیرم از اینکه هیچ کسی هیچ جا به فکرت نیست به زیر قبهٔ حتی حسین، دلگیرم ببخش هیچ نکردم برای آمدنت چه بوده آه بر این روزگار تأثیرم؟! مریم بسحاق ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
نشستم با دلی لبریز و با دستان خالی دوباره زل زدم بر بُتّه های روی قالی گذشتم از حصار روزهای سخت بی تو سفر کردم به سمتت با پر و بالی خیالی به دستم ظرفی از آرامش و لبخند دادی چشیدم نور را از کاسه ای سبز و سفالی عجب رویای خوبی بود بودن در کنارت تنفس کردن عطر عبایت این حوالی پریدم ناگهان از خواب، ای رویای صادق! و دیدم منتظر هستند در شهرم، اهالی تو می آیی و جان میگیرد از نور جمالت تمام روزهای سرد تقویم جلالی دوباره بر لب هر پنجره لبخند تازه... دوباره عطر نرگس در دل گلدان خالی... (همه دار و ندارم) عیدمون مبارک🌺 @atefe_khorrami ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
تو می آیی و کعبه ریسه بندان می شود روزی جهان از شوق دیدارت گلستان می شود روزی تو می آیی چُنان موسی، تو می آیی چنان حیدر زمستان با گل نرگس، بهاران می شود روزی فراق یار، بی تابی، تمام درد این عالم و زخم کهنه ی من نیز درمان می شود روزی بیابان های خشک و شوره زار بی علف حتی به یُمن یک نگاهت، غرقِ باران می شود روزی معطر میشود عالَم ز حسن یوسف زهرا و لبریز شمیم و عطر ریحان می شود روزی عارفه کوچک یزدی ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
ابر لکنت گرفته، درمانده قاصدک تشنهٔ خبر مانده آن نسیمی که بوی باران داشت چند سالی‌ست در سفر مانده همه اوقات مزرعه تلخ است بر دلش داغ نی‌شکر مانده هرچه دشت است بی گل و گندم هرچه باغ است بی‌ثمر مانده باید آهسته خرج خاک شود رود را طاقتی اگر مانده نرسیدند به توانستن خواستن‌های بی‌اثرمانده باز چشم‌انتظار معجزه‌اند مردمِ بین خیر و شر مانده تو بگو کی سپیده می‌آید؟ چند شب‌گریه تا سحر مانده؟ ما همه آفتابگردانیم اوست خورشید و اوست فرمانده إِلهى عَظُمَ البلاء و بَرِحَ الخَفاء و انكَشَفَ الغِطاء و انقَطَعَ الرَّجاء ‌و ضاقَتِ الاَرضُ و مُنِعَتِ السَّمآء… @fatemeh_arefnejad ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله هروقت دختر میرزا ابوالفضل خدا بیامرز را می‌دیدم که توی مغازه پدرش نشسته و یک عالمه خوراکی دور و برش است، حسرت می‌خوردم‌. دختر بچه‌ها معمولاً عاشق آلوچه و لواشک ترش‌اند، من هم آن زمان عاشق لواشک بودم. دلم می‌خواست بابا یک مغازه داشت یا یک خانه داشتیم مثل خانه‌ی شکلاتی اما به جای شکلات در و دیوارش از لواشک بود. شب‌ها توی رختخواب به خانه فکر میکردم که مثلاً زنگش را آلوچه بگذارم و پنجره‌هایش را تمر هندی! (اگر دهانتان آب افتاد و دسترسی به هیچ چیز ترش ندارید معذرت می‌خواهم) ده پانزده ساله که شدم فکر کردم چه آرزوی مسخره‌ای داشتم و خدا را شکر کردم که به حرفم گوش نکرد و به ما خانه‌ی لواشکی نداد و بابا را مغازه ‌دار نکرد. آن‌روزها آرزویم این بود که مثل دوستم نرگس تک فرزند باشم و همه چیز برایم مهیا باشد. هروقت نرگس را می‌دیدم فکر می‌کردم چقدر خوشبخت است که تا چیزی را اراده می‌کند بهترینش نصیبش می‌شود. شب‌ها فکر می‌کردم اگر مثل نرگس فقط خودم فرزند خانواده بودم، الان به جای اینکه بخواهم از لای دست و پای خواهر و برادرم موهایم را جمع کنم، داشتم به ستاره‌های چسبیده به سقف اتاقم نگاه می‌کردم و به جای صدای خرّوپف، موزیک عروسک کوکی‌ام را گوش می‌دادم. بعد از یکی دو سال وقتی خواهرم عروس شد و برادرم داماد، مامان نوه‌دار شد و سرم گرم مهمانی و... شد و دیدم خانه‌ی نرگس سوت و کور است، از اینکه این آرزو را داشتم خجالت کشیدم. حالا که اینجا هستم، کوهی از آرزوها را گذاشته توی کودکی و نوجوانی‌ام و گاهی با لبخند برایشان دست تکان می‌دهم... اما هنوز یک دنیا آرزو دارم. مثلاً آرزو دارم یک ساعت داشتم که با آن می‌شد زمان را نگه دارم تا به کارهایم برسم و یک اتاق پر از کتاب و یک میز مطالعه و یک صندلی چرخدار یا یک صندلی گهواره ای و یک عالمه وقت که بروم توی دنیای کتاب‌ها و بیرون نیایم. می‌دانم یک روز به این آرزوها هم خواهم خندید. امروز کلمه‌ی آرزو را در روایات رصد می‌کردم که به این کلام از حضرت امیر علیه السلام برخوردم: «الأملُ رَفيقٌ مُؤْنِسٌ . آرزو، رفيقى همدم است.» «غرر الحكم : ۱۰۴۲» من عمریست با آرزوهایم زندگی می‌کنم. گاه با هم می‌خندیم و گاهی به هم ... بعضی وقت‌ها هم با یک جفت ابر بر مزارشان فاتحه می‌خوانم... این است روزگار... ✍️ طاهره سادات ملکی @tahere_sadat_maleki ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
به نام خدا من تشنه ام باران نمی بارد،در اسمان ابری خیالی نیست شاید مسیر بارش باران،در روستایی این حوالی نیست این روستا در سالیانی دور،ازچشمه های اسمان پر،بود حالا ولی در چشمه هایش آه! غیر ازهجوم خشک سالی نیست من تشنه بودم، دیدم، اما نه! در روبرویم گرچه دریاهاست در دست های تشنه ام حتی،یک کوزه ی سرد سفالی نیست هی با خودم گفتم نمی دانم،هی با خودم گفتم نخواهم رفت در چشم های عابران دیدم، نه پاسخی و، نه سوالی، نیست من در درون قصه می رفتم،در قصه های سرد آدم ها اما کلاغ قصه با من گفت،در آخر قصه ملالی نیست یک ابر باشادی به من می گفت،دارد بهار از دور می اید انقدر باران می رسد از راه،آنقدر که غیر از زلالی نیست یک روز آری می رسد از راه،دیگر کسی غمگین نخواهد بود روزی جواب مردم دنیا،غیر از خداراشکر!عالی!،نیست زهرا سلیمی https://eitaa.com/shabenoghreie ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
مرا ببخش اگر تو را ندیده ام کنار مرد رفتگر که خستگی ز چهره‌ی تکیده ‌اش تکانده ای مرا ببخش اگر غروب پنجشنبه‌ها ندیدمت نشسته‌ای به حرف‌های دردناک پیرزن میان خلوت امامزاده گوش می‌کنی ... مرا ببخش اگر که رد شدم همیشه از کنار تو تو آمدی نیامدم ولی سر قرار تو مرا ببخش اگر که روزمره ها مرا احاطه‌کرده اند اگر که نیست قلب من دچار تو... ببخش اگر که فکر من اسیر نان و آب ماند... سلام داده‌ای به من ببخش بی‌جواب ماند... @daftarcheyesheer ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️ 🔹 ایوانِ عصر (مرور و نقد شعر) 💎 با حضور دکتر حسین هدایتی 🔹روزهای یکشنبه به مدت 12 جلسه به میزبانی ایوان عصر خواهیم رفت و از همراهی اساتید شعر و ادب بهره خواهیم برد. 📍ساعت ۱۷ در کافه بوگرو منتظر شما هستیم. 📍قم، مجتمع ناشران، طبقه سوم، پشت پله برقی، کافه بوگرو 📍هزینه ثبت نام ۵۰۰ هزار تومان (جلسه اول به صورت رایگان خواهد بود) 📍مهلت ثبت‌ نام: تا ۳۱ شهریور آیدی جهت ثبت‌نام: @Benvic
حاصل حشر و نشر روزانه با سینک و متعلقاتش می ریختم آبی میان ظرف ریکا تا با ته مایع بشویم ظرف ها را تا  چشم های من به روی قوطی افتاد بغضش ترک برداشت، شد لب های او وا می گفت: " مهمان تو بودم چند هفته یک بار دیدی تو مرا؟یک بار حتی!؟؟ یک بار پرسیدی که احوالت چطور است؟ جوری تو با اسکاج؟ خوبی اصلا آیا؟ هي سنگ یخ کردی مرا در محضر سینک صدها سلامم بی جواب افتاد اینجا شستم تمام ظرف هایت را ولی تو یک بار هم حتی نشستی صورتم را بی معرفت! یکبار رویم را نخواندی حتی نفهمیدی که اسمم نیست ریکا من ساده بودم که طرفدار تو بودم پشت سرت غیبت که می کردند اینها گفتند: "ما پختیم شامش را چه با عشق می شوید او اما چه با اکراه ما را" می گفتم "او امروز مهمان داشت خسته است این اخم ها را باز خواهد کرد فردا" فردا، پسِ فردا، پسِ فرا رسید و این قفل اخم از صورت ماتت نشد وا حالا بشور این آخرین بشقابها را بگذار تا خالی کنم از غم دلم را عمرم هدر شد پیش پای ظرف هایت من را می اندازی میان سطل حالا در قعر اقیانوس بودم رام و آرام نفرین به استخراج نفت از عمق دریا با معرفت ای کاش باشد نان خشکی آه ای خیال خام ای رویای بیجا" بر میز تحریر او کنون یک جامدادی است چشمان او دکمه است، لب هایش مقوا اسمش چه بود؟ ای وای زیر دکمه ها رفت! فرقی ندارد، ما که می گوییم ریکا https://eitaa.com/jandarand ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom