eitaa logo
فلسفه تابع وحی
290 دنبال‌کننده
42 عکس
41 ویدیو
71 فایل
معرفی اندیشه فلسفه تابع وحی (فتوح) ارتباط با مدیر کانال: @yahyaab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مهدی عبداللّهی
⭐️ نقدی بر سخنان استاد 🖌 مهدی عبداللّهی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جناب حجت الاسلام دکتر محمدتقی سبحانی پیش از این نیز انتقاداتی بر دستگاه معرفت‌شناسی فلسفه اسلامی ایراد فرموده بودند که نگارنده برخی از آنها را پاسخ گفت (اینجا) اکنون نیز بار دیگر مدعای خویش را این چنین فرموده‌اند که «در طول تاریخ، با اصولی مسلّم از فلسفه روبرو هستیم که پیامدهای منفی بسیاری دارد. اصلاح این خطاها می‌تواند باعث انقلاب در معرفت‌شناسی شود.» 🔻این خطا‌ها به گفته ایشان عبارتند از: 1️⃣ تعریف معرفت به صورت، 2️⃣ برابر دانستن علم با باور، 3️⃣ تعریف صدق به تطابق صورت با خارج 4️⃣ قرینه‌گرایی در مقام توجیه معرفت. 1️⃣ در خصوص اشکال اول، پیش از این نیز فرموده بودند: «هیچ دلیل روشنی برای وجود «صورت» به عنوان واسطه معرفت، در دست نیست و ادله‌ای که برای این موضوع آورده‌اند، محل تامل و اشکال است.» 🔆 نقد: بنا بر معرفت شناسی اسلامی، معرفت همان مطلق علم و آگاهی است که در اولین و مهم‌‌ترین انقسام، به حضوری و حصولی تقسیم می‌شود. این تقسیم یک تقسیم عقلی و دایر بین نفی و اثبات است: هر شناختی از یک معلوم، یا به واسطه حاکی است یا بی واسطه حاکی. به بیان دیگر، گاه خود واقعیت معلوم نزد شخص عالم حاضر است، مانند احساس گرسنگی یا احساس شادی و درد که به آن شناخت حضوری می‌گویند. گاه نیز آگاهی ما از یک معلوم، با واسطه صورت ذهنی آن است و ما از طریق این صورت و به جهت حکایت‌گری‌اش از آن معلوم، بدان شیء علم داریم که به آن شناخت حصولی می‌گویند. پس علم به هر معلومی یا باید حضوری باشد یا حصولی. در نتیجه اگر به چیزی علم حضوری نداشتیم و خود واقعیت آن نزد ما حاضر نبود، تنها راه علم به آن، معرفت با وساطت صورت ذهنی است. و دست بر قضا اغلب معرفت‌های ما به ویژه معرفت به امور بیرون از خود فاعل معرفت از این نوع می‌باشند. کجای این دلیل روشن نیست و چه اشکالی بر آن وارد است؟! ✅ با این بیان، هویت رئالیستی فلسفه اسلامی نیز به روشنی عیان می‌شود. فلسفه اسلامی برخلاف فلسفه‌های مدرن، یک فلسفه رئالیستی و مخالف ایده‌آلیسم و سوبژکتیویسم است. درست به همین جهت بود که فیلسوف بزرگ معاصر حضرت علامه طباطبایی عنوان کتاب مهم خود را اصول فلسفه رئالیسم نامید. 2️⃣ از تعریف بالا، میزان اعتبار اشکال دوم نیز روشن شد. فیلسوفان اسلامی هرگز علم را با باور یکی نداسته‌اند، بلکه چنان که اشاره کردیم، مقصود ایشان از علم، معنای عام آن است که مطلق شناخت، معرفت و آگاهی را شامل می‌شود و به همین جهت در نخستین تقسیم به علم حضوری و حصولی تقسیم می‌شود. روشن است که باور قابل تقسیم به حصولی و حضوری نیست. شاید ایشان در این اشکال، نظر به تعریف معرفت‌شناسی غربی معاصر داشتند که آن را به «باور صادق موجه» تعریف می‌کنند، اما روشن است که این تعریف متعلق به سنت اسلامی نیست، و معرفت‌شناسان و پژوهش‌گران فلسفه اسلامی بر آن خرده گرفته‌اند. 3️⃣ از بیان نخست، پاسخ اشکال سوم ایشان نیز روشن است. چنان که گفتیم در علم حصولی خود واقعیت معلوم نزد ما حاضر نیست، بلکه امری به نام صورت ذهنی در نفس ما تحقق دارد که خاصیت آینگی دارد و محکی خود را نشان می‌دهد. بله در مرحله بعد مسئله دشوار مطابقت مطرح است. اما اگر کسی وجود صورت در معرفت بشری را انکار کند، باید اصل علم حصولی را که اکثریت قریب به اتفاق علوم ما به عالم خارج را تشکیل می‌دهد، نفی نماید! و در این صورت، یا باید همه معرفت‌ها را حضوری بداند! شما که منکر وجود صورت در فرآیند معرفت هستید، آیا به این نتیجه ملتزم هستید یا راه حل دیگری دارید؟ و اگر ناچار به پذیرش صورت ذهنی (اعم از تصور و تصدیق) و علم حصولی هستند، در چیستی صدق کدام دیدگاه را می‌پذیرید؟ اگر نظریه مطابقت را ناتمام می‌دانید، انسجام‌گروی، نظریه پراگماتیستی یا کدام دیدگاه را صحیح می‌دانید؟ 👇👇👇
هدایت شده از مهدی عبداللّهی
👆👆👆 4️⃣ در خصوص اشکال چهارم نیز باید عرض کرد، قرینه‌‌گرایی دیدگاهی در نسبت عقل و دین در معرفت‌شناسی دینی و فلسفه دین است، نه دیدگاهی در باب توجیه. شاید مقصود ایشان از قرینه‌گرایی، همان مبناگروی است. چون در معرفت‌شناسی معاصر در خصوص عنصر سوم معرفت، یعنی توجیه دیدگاههای مختلفی وجود دارد که دیرپاترین آنها همان مبناگروی (Foundationalism) است. نگرش فیلسوفان اسلامی را نیز میتوان تقریری خاص از مبناگروی دانست. مستشکل باید به طور روشن بفرمایند چه اشکالی بر منباگروی دارند و اگر آن را ناتمام میدانند، از میان دیدگاههای دیگر همچون انسجام‌گروی، وثاقت‌گروی، نظریه علّی و معرفت‌شناسی فضیلت‌محور کدام نگرش را قبول دارند یا شاید ایشان معرفت را اساسا نیازمند موجه‌سازی نمی‌دانند. در هر صورت، باید به طور روشن دیدگاه خود را در معرفت‌شناسی عام درباره توجیه معرفت و نیز در معرفت‌شناسی دینی روشن فرمایند که معتقد به عقلانیت گزاره‌های دینی‌اند یا ایمان‌گروی (در مقابل قرینه‌گروی) را برحق می‌دانند. ❌ در خاتمه اعلام می‌دارم که مباحث دقیق فلسفی به ویژه معرفت‌شناسی نیازمند گفتگوهای مستقیم و رودررو است تا در لابه‌لای گفتگوها و تضارب دیدگاه‌ها، بر مواضع اختلاف و نقاط باریک اندیشه‌ها روشنایی افکنده شود. باشد که از این ره‌گذر مسیری به حقیقت گشوده شود چنان که مولی الموحدین فرمودند: «اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ.» (غرر الحكم، ح2567) ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ✍️ مهدی عبداللهی 🆔 @MAbdullahi
❇️مطلب فوق را برای استاد سبحانی فرستادم، پاسخ ایشان را در ادامه👇 مطالعه بفرمایید.
با تشکر از باز‌ارسال یادداشتی که به نقد‌ یک عکس نوشته از بنده که حاصل ده‌ها جلسه بحث علمی بوده است، پرداخته اند. این عزیزان ظاهرا بنا ندارند از آموخته‌های کلیشه‌ای فلسفه بیرون بیایند و در برابر هر نقد و بحثی، همان مدعیات را بار دیگر تکرار می کنند. همین پیش‌فرض‌هاست که اجازه نمی دهد به مواضع نقد توجه کافی مبذول دارند. مستحضرید که به همه این مطالب در جای خود به تفصیل پرداخته ایم که باید مراجعه کرد و بدون تعصب و با ذهنی فراخ و سینه‌ای گشوده مورد توجه قرار داد. فقط در مورد اشکال اول نکته‌ای را یادآور می شوم و تفصیل این مطالب را به اصل مباحث ارجاع می دهم. همین یک نمونه مشتی است نمایانگر یک خروار. برای اثبات صورت در علم حصولی، حصر عقل در وساطت حاکی و عدم حاکی را مطرح کرده اند، که در این حصر عقلی فعلا بحثی نیست، سخن در یک ادعای بی دلیلی است که پس از این حصر افزوده می شود که « درهر گونه معرفت حضوری(بدون واسطه حاکی) باید معلوم با عالم متحد باشد» و نتیجه می گیرند که در علم به معلوماتی که متحد با نفس انسان نیست، لاجرم باید حاکی و صورتی در کار باشد. اما آن پیش فرض نه تنها اثبات نشده است، بلکه کسان بسیاری و از جمله شیخ اشراق آن را قبول ندارند. شیخ اشراق بر این باور است که در علم به مشهودات حسی، نفس بدون هیچ واسطه صورت، به معلوم علم مستقیم پیدا می کند. بنابراین کسی که مدعی است در علم حصولی، واسطه صورت لازم است، باید امتناع ادراک معلومات خارجی بدون واسطه صورت را اثبات کند و چنین مطلبی به اثبات نرسیده و آقایان مصادره به مطلوب کرده‌اندو یا بدیهی پنداشته اند. وانگهی، این عزیز توجه نکرده است که اگر اثبات وساطت صورت بدین سادگی با یک حصر عقلی ممکن می شد، بزرگان فلسفه به دنبال ادله گوناگونی چون انطباع کبیر در صغیر، ادراک عدم مطلق و ... نمی رفتند. خوب است امثال جنابعالی که براین امور واقف هستید، با روشنگری بیشتر برای نسل جوان، تفکر عقلی حوزه را از انسداد دهشتناکی که بدان دچار شده است بیرون آورید طرفه آن که گمان ‌می کنند‌ که با نامگذاری یک کتاب به نام رآلیسم، می توان مسمای آن را هم رآلیستی دانست. در جای خود اثبات کرده ایم‌که فلسفه مصطلح اسلامی با پذیرش وجود ذهنی به یک ایدآلیسم بی‌پایان تن داده است و راهی جز تغییر پارادایم معرفت شناختی خود ندارد. موید و محفوظ باشید
📌 فلسفه‌ای که از «دلِ متن» می‌جوشد؛ نه فلسفه‌ای که بر «سرِ متن» می‌نشیند 💡 «بازخوانی رابطه معناشناسی و قرآن‌وسنت، آسیب‌شناسیِ تأویل‌های فلسفی و ضرورتِ بازگشت به اصالت تعابیر» 🍀 در مواجهه با قرآن و سنت، همواره با یک دوراهی‌ روش‌شناختیِ بنیادین روبرو هستیم: آیا ما فلسفه‌ی پیش‌ساخته‌ی ذهن خود را بر متن عرضه می‌کنیم، یا اجازه می‌دهیم متن، فلسفه‌ی پنهانِ خود را بر ما آشکار کند؟ این دو راهی، چیزی نیست جز مرز باریک میان « » و « ». این یادداشت به تبیین رویکردی می‌پردازد که در پی « » است، نه « ». 🌟 ۱. دامِ «پیش‌فرض‌های فلسفی» در تفسیر: ☘بسیاری از ما هنگامی که با یک دستگاه فلسفی قدرتمند (مانند حکمت متعالیه صدرایی) مأنوس می‌شویم، ناخودآگاه عینکِ آن فلسفه را بر چشم می‌زنیم و تمامِ آیات و روایات را از پشتِ آن لنز می‌خوانیم. خطر اصلی دقیقاً همین‌جا آغاز می‌شود: «ناسازگاریِ متن با دستگاه فلسفی ما». وقتی آیه یا روایت با چارچوب‌های فلسفیِ پیش‌ساخته‌ی ما نمی‌خواند، ذهنِ فلسفی برای حفظِ خود، دست به دامانِ «» می‌شود. ☘این رویکرد، متن را گرفتارِ انبوهی از ارجاعات و بازگردانی‌ها و تأویلات و توجیهاتِ متکلفانه می‌کند. در این فرآیند، ما دیگر «» متن نیستیم؛ بلکه «» محتواییِ متن می‌شویم تا آن را با باورهای خود هماهنگ کنیم. ⚡️مثلا، وقتی یک فیلسوف صدرایی به آیه شریفه «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» می‌رسد، بی‌درنگ واژه‌ی «فقر» را به معنای «امکان فقری» ترجمه می‌کند. او می‌گوید: «انسان عینِ ربط به خداست و از خود استقلالی ندارد». ☘این گزاره‌ی فلسفی به خودیِ خود «صحیح» و بسیار دقیق است. اما نکته‌ی ظریف و انتقادی اینجاست: مفسر به این حقیقت، «پیش از» مواجهه با آیه و در کلاس فلسفه رسیده است، نه از طریق تحلیلِ خودِ آیه. او صرفاً آیه را به عنوان ی برای آن نظریه کرده است. 🌟۲. معناشناسی؛ پلی به سوی «فلسفه‌یِ متن»: ☘در مقابل، رویکرد «معناشناسیِ شناختی» بر اصل «» استوار است. در این نگاه، ما حق نداریم به بهانه‌ی فلسفه، دست به ارجاع و بازگردانی و تغییر ساختارِ متن بزنیم، بلکه معناشناسی پلی است برای رسیدن به «هستی‌شناسیِ نهفته در متن». ☘ما باید بپرسیم: این متن خاص، اطلاعات را چگونه کرده است؟ چرا از این واژه استفاده کرده و نه واژه‌ای دیگر؟ چرا متن دقیقاً این‌گونه «» کرده است؟ ☘اگر «مفهوم‌سازی» آیه و روایت را بدون پیش‌داوری تحلیل کنیم، شاید دریابیم که «فقر» در قرآن، لایه‌ای متفاوت از «فقرِ متافیزیکیِ» صدرایی را نشانه رفته است. شاید قرآن می‌خواهد به نوعی «فقرِ وجودیِ خاصی» اشاره کند. 🌟۳. کشفِ فلسفه‌های جدید با جسارتِ شنیدنِ صدایِ متن: ☘ این روش به ما جرأت می‌دهد تا به دنبال «فلسفه‌ای در دلِ متن» باشیم. تفاوت ظریف اما بنیادین در این است: ⚡️در روش اول (تحمیلی)، متن مقدس «مؤید» فلسفه‌ی ما می‌شود. ⚡️در روش دوم (معناشناسی)، متن مقدس «مولّد» فلسفه‌ی جدید می‌شود. ☘ وقتی ما «موضوعیت» را به تعابیرِ خودِ متن (قرآن یا صحیفه سجادیه) می‌دهیم، ممکن است به ایده‌های ناب و دست‌نخورده‌ای برسیم که در هیچ دستگاه فلسفیِ یونانی یا اسلامیِ پیشین وجود نداشته باشد. ☘ پناه بردن به ارجاع و بازگردانی‌های فراوان، نشانه‌ی آن است که ما نتوانسته‌ایم «منطقِ درونیِ متن» را کشف کنیم و می‌خواهیم منطقِ بیرونی خود را بر آن سوار کنیم. 🌟 نتیجه‌گیری ☘ سخن بر سرِ غلط بودنِ فلسفه‌های موجود (مانند فلسفه ملاصدرا) نیست؛ آن مبانی در جای خود استوارند. ☘سخن بر سرِ «روشِ مواجهه با متن» است. اگر می‌خواهیم بدانیم خودِ متن چه می‌گوید، باید اجازه دهیم «ساختارِ معنایی» و «نحوه مفهوم‌سازیِ» متن، فلسفه‌ی خود را فریاد بزند. براین‌اساس، معناشناسی ابزاری قدرتمند برای «کشفِ فلسفه‌ی دین از درونِ دین» خواهد بود. 📍برگرفته از سلسله جلسات تفسیر وجودی 🏛 استاد علیرضا | جلسه ۱۹ https://eitaa.com/72757747/102 @aliebrahimpour_ir