#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#دوبیتی_پیوسته
نشد از دار غم آزاد آخر
دلش یاد غمت افتاد آخر
اومد لب تر کنه شد ظرف پر خون
سفیرت تشنه لب جون داد آخر
نوشتن نامه با لبخند مسلم
پرن از حیله و ترفند مسلم
قرار این بود تحویلش بگیرن
قرار زینبو کشتند مسلم
چی یاد مردم صد رنگ دادن؟
تا افتادی نوید جنگ دادن!
به استقبال زینب روی هر بوم
به دست بچه هاشون سنگ دادن
غم تو درد بی تسکینه مسلم
به خونت نامه ها رنگینه مسلم
چه پر رنگ و کشیده س خط کوفی
گمونم دستشون سنگینه مسلم
میخواس که خم به هیچ ساقه نیفته
به گل که طاقتش طاقه نیفته
بیفته مسلم از دارالاماره
سه ساله از سر ناقه نیفته
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
@dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#دوبیتی_پیوسته
کسیکه درد سوزانده دلش را
غریبه ریخت برهم منزلش را
بیا ای دل برای گریه امشب
بخوانیم اعتراف قاتلش را؛
معاویه نبودی چهخبر بود!
سر بیعت حکومت درخطر بود!
از اینسو کوه هیزم جمع میشد
از آنسو فاطمه در پشت در بود
اراذل این شرایط را که دیدند
بهسمت خانهی حیدر دویدند
نصیحتهای زهرا را شنیدند
ولیکن خانه را آتش کشیدند
نفس میزد، صدایش را شنیدم
علی را در اُحُد یکباره دیدم
هزارانکینه در دل داشتم من
زدم با پا به در، نعره کشیدم!
غرور چشم حیدر را شکستم
چنان محکم زدم در را شکستم
در خانه ز لولا تا جدا شد
زدم، پهلوی کوثر را شکستم
در افتاد و زمین افتاد زهرا...!
علی میزد فقط فریاد: زهرا...!
همینکه ناله زد: فضّه خذینی!
همه گفتند که، جان داد زهرا...!
یکی آتش به کل باغ میزد
یکی بر قلب زینب داغ میزد
میان آن شلوغیها مغیره
بهدست فاطمه شلاق میزد
کشیدم هرطرف شیرخدا را
زدم در آن میانه بچهها را
تن زهرا به زیر دستوپا بود
علی انداخت بر رویش عبا را
✍ #سیدپوریا_هاشمی
↳ @dobeity_robaey