4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ فاکس نیوز:
📍آخرین شلیک ایران به ترامپ و شلیک هشدار برای بایدن...!
📚 @dastanak_ir 👈💯
1.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علامه حسن زاده آملی:
خودتان را ارزان نفروشید
عاقبتتون ختم به شهادت
📚 @dastanak_ir 👈💯
18.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 رهبر انقلاب بعد از منبر آقای رفیعی به وی چه تذکری دادند؟!
📚 @dastanak_ir 👈💯
داناب (داستانک+نکاتناب)💠
#داستان_خیر_و_شر یکی از داستانهای حکیم نظامی گنجه ای در هفت پیکر است. مرحوم مهدی آذر یزدی آنرا به
ادامه #داستان_خیر_و_شر
۲. خیر و شر و مسافرت
🆔 @dastanak_ir
«شر» همینکه «خیر» را دید گفت: – اوه، آقای «خیر»، رسیدم به خیر، کجا می خواهی بروی؟ «خیر» گفت: می بینم که تو هم بار و بندیل خود را بسته ای!
«شر» گفت: من هم از این شهر خسته شدم، می خواهم بروم بک جای خوبی. اما تو چکار می خواهی بکنی؟
«خیر» گفت: می روم ببینم چه می شود؛ مرا روزی هست و خواهد رسید.
«شر» گفت: مبارک است، ولی من می خواهم اول به شهر «جابلقا» بروم، آنجا همه چیز هست و از همه جا بهتر است.
«خیر» گفت: اسمش را شنیده ام.
«شر» گفت: شنیدن کی بود مانند دیدن؟ من آنجا را دیده ام، آنجا هر چه دلت بخواهد پیدا می شود، آنجا مردم شب و روز خوش گذرانی می کنند، هر که آنجا باشد می تواند همیشه خوش و خوب باشد.
«خیر» جواب داد: نمی دانم، همه جا خوب و بد هست، ولی من می گویم آدم خودش باید خوب باشد، من دنبال خوش گذرانی نمی روم می روم دیگران را ببینم، دنیای خدا را ببینم
«شر» گفت: تو همیشه اینطور بودی «خیر»، بد هم که ندیدی، خوب، حالا هم من همراه تو هستم، هر جایی می خواهی برویم ولی «جابلقا» را من می شناسم، بسیار شهر خوبی است.
– بسیار خوب، حالا هم داریم می رویم، جابلقا نباشد جابلسا باشد.
«شر» و «خیر» همراه شدند و از هر دری صحبت می کردند «شر» خوشحال بود که «خیر» را همراهی می کند ولی «خیر» برایش بی تفاوت بود، کمتر با مردم جوشیده بود و همه را مثل خودش می دانست و تا وقتی از کسی بدی ندیده بود او را آدم خوب حساب می کرد.
«خیر» و «شر» با هم رفتند تا از آبادی دور شدند و رفتند تا شب شد. راهی در پیش داشتند که «شر» آن را بیشتر می شناخت، پیش از آن رفته بود و دیده بود. «شر» خیلی جاها رفته بود و در ولگردی هایش خیلی چیزها دیده بود اما «خیر» تجربه سفر نداشت به خدا توکل داشت وخوبی را سرمایه بزرگ زندگی می دانست.
تا شب به هیچ آبادی نرسیده بودند. ناچار در صحرا از سنگ و خاک پشت های دایره وار درست کردند و در میان آن منزل کردند.
🆔 @dastanak_ir
«خیر» کوله بار خود را باز کرد، نانی و خورشی و مشک آبی در آورد و باهم شام خوردند و خوابیدند و سفیده صبح حرکت کردند.
یکی دو روز گذشت و بیابان تمام شدنی نبود و هوا گرم بود. هرجا می نشستند و می ماندند «خیر» سفره خود را پهن می کرد و نان و آب و خورشی که داشت می خوردند، «شر» هم گاه گاه نانی بر سفره می گذاشت ولی همانطور که «خیر» دو دانه جواهر خود را در کوله بارش پنهان کرده بود «شر» هم یک مشک آب در کوله پشتی داشت که هیچ وقت از آن حرفی نمی زد.
یک هفته گذشت و دو رفیق همچنان می رفتند و نان و آب و خورشی که «خیر» همراه آورده بود تمام شد.
«شر» خبر داشت که در آن روزها به آب نمی رسند و «خیر» خیال می کرد که به آب می رسند و ظرف آب را پر می کنند. اما روزی که «خیر» دیگر از خوردنی چیزی نداشت، «شر» بنای نارفیقی را گذاشت و به «خیر» گفت:
– هفت روز راه آمده ایم و بیش از این راه در پیش است و از خوردنی هیچ چیز در این بیابان پیدا نمی شود. برای اینکه از گرسنگی تلف نشویم و به مقصد برسیم باید در خوراک صرفه جویی کنیم.
«خیر» این را قبول داشت و صبر بسیار داشت. تا ممکن بود غذا نمی خورد و از گرسنگی و تشنگی حرفی نمی زد و از مشک آبی که «شر» در انبان خود پنهان کرده بود خبر نداشت.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
⚠️ #تلنگرانه
✍️ در جوانی اسبی داشتم، وقتی سوار بر آن از کنار دیواری عبور میکردیم وسایهی خودش را روی دیوار میدید خیال میکرد
اسب دیگری است خرناس میکشید
وسعی میکرد ازآن جلوبزند
هر چه تند میرفـت، میدید
هنوز ازسایهاش جلو نیفتاده، باز به
سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر
این جریان ادامه مییافت، مرا به کشتن میداد.
اما دیوار تمام میشد، سایهاش از بین
میرفت و آرام میگرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی،
بدنت(که مرکب توست)میخواهد از
آنها جلو بزند و اگر از چشم و هم چشمی
با دیگران بازش نداری تو را به نابودی میکِشد
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
آخرین سلاح رسانهای دشمن
🔹 تمسخر آخرین سلاح رسانهای دشمن برای حمله به نقاط قوت ماست.
✔️ اگه دیدید عدهای شروع کردن به مسخره کردن دستاوردها و توانمندیهای کشورمون، بفهمید که خیلی عالی کار کردیم و بهانهای ندارن و از روی ناچاری دارن مسخره میکنن.
🔹 مسخره کردن یه ویژگی جالب داره.
اینکه هر چیزی رو میشه مسخره کرد؛ جدای از اینکه سوژهتون چی باشه.
🔹 مثلا خیلی راحت میشه یه تابلوی نقاشی رو که بسیار حرفهای کشیده شده، مسخره کرد، دقیقا به همون راحتی که میشه یه نقاشی مبتدی و ناشیانه رو مسخره کرد.
👈🏼 چون اساسا تمسخر بر پایه استدلال نیست، هدف مسخرهکننده، عیبیابی، انتقاد یا روشنگری نیست.
🔹 مسخرهکننده، مسخره میکنه چون کار دیگهای جز تمسخر ازش بر نمیاد.
و در برابر کار شما، حرف حساب نداره.
✅ هر وقت دیدید عدهای ما رو مسخره میکنن، حالا برای دستاوردهای ما یا اندیشههای ما یا هر چیز دیگه...
به احتمال زیاد، ما کارمونو درست انجام دادیم و دقیقا زدیم به هدف و دشمن داره حسابی میسوزه.
بدونید که پشت پوزخندهاش، آتشفشانی از عصبانیت نهفته.
👊🏼 کور بشه هر کی نمیتونه سربلندی و پیشرفت ایران رو ببینه.
از ضدانقلاب گرفته تا اپوزیسیون و سلطنتطلب و منافق و حتی اونی که خودشو خودی جا میزنه ولی چشم نداره پیشرفت این مملکتو ببینه.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
▫️ ﷽
بعضی آدمها ،
انگار چوب اند…
تا عصبانی می شوند، آتش میگیرند،
و همه جا را دودآلود میکنند،
همه جا را تیره و تار میکنند،
اشک آدم را جاری می کنند.
ولی بعضیها این طور نیستند؛
مثل عودند.
وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند، و آتش میگیرند،
بوی جوانمردی و انصاف میدهند ،
و هرگز نامردی نمیکنند.
این است که «هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
18.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#باهم_ببینیم
محصول کشور : ایالات متحده آمریکا
✅ تحلیلی کوتاه بر فیلم سینمایی هالیوودی «تبدیل شوندگان»
در این فیلم آخرالزمانی نشان میدهد آمریکا کدخدای دنیا است و یکی از دشمنان اصلی تهدید کننده که آرامش دنیا را نظام جمهوری اسلامی ایران است.
همچنین در این فیلم به مقدسات شیعیان همچون ائمه اطهار ع و امام زمان عج و پیامبر اسلام توهین میشود....
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
در نزديکي روستاي ملا نصرالدين مکان مرتفعي بود که شبها باد مي وزيد و فوق العاده سرد مي شد.
دوستان ملا به او گفتند:
اگر بتواني يک شب تا صبح بدون آنکه از آتشي استفاده کني در آن تپه بماني، ما يک سور به تو مي دهيم و گرنه تو بايد يک مهماني مفصل به همه ما بدهي.
ملا نصرالدين قبول کرد. شب به آنجا رفت و تا صبح به خود پيچيد و سرما را تحمل کرد و صبح که برگشت گفت: من برنده شدم و بايد به من سور دهيد.
گفتند يعني از هيچ آتشي استفاده نکردي؟
ملا گفت: نه! نزديک ترين شعله به من در يکي از دهات اطراف بود که گويا شمعي در آنجا روشن بود.
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراين شرط را باختي و بايد مهماني بدهي.
ملا نصرالدين قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بياييد.
دوستان يکي يکي آمدند اما نشاني از ناهار نبود.
گفتند: انگار نهاري در کار نيست.
ملا نصرالدين گفت: چرا ولي هنوز آماده نشده، دو سه ساعت ديگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا نصرالدين گفت: آب هنوز جوش نيامده که برنج را درونش بريزم.
دوستانش به آشپزخانه رفتند ببيننند چگونه آب به جوش نمي آيد.
ديدند ملا نصرالدين يک ديگ بزرگ به طاق آويزان کرده دو متر پايين تر يک شمع کوچک زير ديگ نهاده.
گفتند: ملا اين شمع کوچک نمي تواند از فاصله دو متري ديگ به اين بزرگي را گرم کند.
ملا نصرالدين گقت: چطور از فاصله چند کيلومتري مي توانست مرا روي تپه گرم کند، شما هم بنشينيد تا آب جوش بيايد و غذا آماده شود.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفس تو سینه محراب حبسه!!
📚 @dastanak_ir 👈💯