🔻 مقام معظم رهبری و آیت الله بهجت
🔷حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت (فرزند آیتالله بهجت):
‼️من سابقا ابتدای ارتباط رهبری با مرحوم آقا را نمیدانستم، بعد از رحلت مرحوم آقا از خود رهبری شنیدم که از همان ابتدا که رهبری به قم آمده بودند یعنی سالهای چهل و اندی با مرحوم آقا ارتباط برقرار کرده بودند، و رفت و آمد داشتهاند. قبل از پیروزی انقلاب هم که ما مشهد رفته بودیم، این ارتباط بود. حتی مرحوم آقا نقل میکردند رهبری در جوانی -سالهای ۵١، ۵٢ مثلاً- پرسید: «آیا میشود انسان هم با طاغوت مبارزه کند و هم در فکر تهذیب نفس باشد؟» به ایشان گفتم شما چه جواب دادید؟ ایشان کمی تأمل کرد که به ما بگوید یا نه، و فرمود: «بله، اگر وظیفه باشد باید با هم باشد، اگر مبارزه وظیفه است، سیر نفسانی هم وظیفه است. نه تنها منافاتی ندارند، بلکه باید با هم باشند». ضمن اینکه رهبری چون میدانست، حضرت امام هم به مرحوم آقا علاقه دارند، علاقهاشان دو چندان میشد.
♨️متاسفانه حجت الاسلام علی بهجت فرزند مرحوم آیت الله بهجت درپی ابتلا
به ویروس کرونا در آی سی یو یکی از بیمارستان های قم بستریاند. جهت شفاء همه بیماران و ایشان حمد شفاء قرائت فرمایید.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فرشچیان: چهره امام رضا(ع) را در خواب دیدم و کشیدم
🔹علیرضا ذاکری، طراح و نقاش پیشکسوت: سال ۱۳۷۵ در مشهد در مراسمی نسبتا خصوصی از استاد فرشچیان پرسیدم مینیاتوریستها چهره اهلبیت را با نور یا پوشیه نشان میدهند، شما چهره امام رضا(ع) را از کجا در تابلوی ضامن آهو ترسیم کردید؟
🔹فرشچیان پاسخ داد: سال ۵۹ برای عمل قلب به آمریکا رفته بودم. دکترها اصرار داشتند که حتماً عمل قلب انجام دهم و چندین نوبت آزمایش گرفتند و من در این فواصل متوسل بودم به امام هشتم که «آقا کمکم کنید». در آخرین آزمایش دکترها شگفتزده گفتند که شما طی این مدت نزد کدام دکتر دیگر رفتهای؟! هر چه گفتم جایی نرفتم باور نمیکردند و به من گفتند که قلب شما کامل سالم است و نیازی به عمل ندارد. شما درمان شدهاید!
🔹پس از این اتفاق در همانجا که برای طولانی مدت در هتل بودم، تصمیم گرفتم تابلوی «ضامن آهو» را بکشم. تابلو ۶ ماه طول کشید. وقتی به قسمتهای چهره مبارک حضرت رسید، به دلم افتاد که تمثال ایشان را بکشم. لذا متوسل شدم و همان شب در خواب صورت مبارک حضرت را دیدم و ایشان با مهربانی فرمودند من را ببین و بکش! وقتی بیدار شدم، چیزی از چهره مبارک حضرت در ذهنم نمانده بود. مجدد متوسل شدم و باز هم در شب دوم حضرت تشریف آرودند و این اتفاق تا سه شب تکرار شد و این افتخار را داشتم که چهره حضرت را در نور بکشم.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️این عمیقترین عکس از کیهان است که توسط تلسکوپ هابل ثبت شده است. این عکس نتیجهی ۱۶ سال رصد قطعهای کوچکی از آسمان [اندازهی یک ماه کامل به چشم ما] و حاوی حدود ۲۶۵۰۰۰ کهکشان است. نور برخی از این کهکشانها تا رسیدن به تلسکوپ هابل حدود ۱۳ میلیارد سال در راه بودهاند: سفر در زمان
💬 سالار افشار
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📿 نماز اول ماه به همراه صدقهی اول ماه را فراموش نکنید!
نماز اول ماه دو رکعت مشابه نماز صبح است، با این تفاوت که:
در رکعت اول بعد از حمد، سی مرتبه توحید
و در رکعت دوم بعد از حمد، سی مرتبه سورهی قدر خوانده میشود.
مستحب است که قبل یا بعد از نماز در همان روز صدقه نیز داده شود.
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨
🌼باد آورده را باد میبره
✍در زمان سلطنت خسرو پرويز بين ايران و روم جنگ شد و در اين جنگ ايرانيها پيروز شدند و قسطنطنيه كه پايتخت روم بود بمحاصره ي ارتش ايران در آمد و سقوط آن نزديك شد . مردم رم فردي را به نام هرقل به پادشاهي برگزيدند. هرقل چون پايتخت را در خطر مي ديد، دستور داد كه خزائن جواهرت روم را در چهار كشتي بزرگ نهادند تا از راه دريا به اسكنديه منتقل سازند تا چنانچه پايتخت سقوط كند، گنجينه ي روم بدست ايرانيان نيافتد.
اينكار را هم كردند. ولي كشتيها هنوز مقداري در مديترانه نرفته بودند كه ناگهان باد مخالف وزيد و چون كشتيها در آن زمان با باد حركت مي كردند، هرچه ملاحان تلاش كردند نتوانستند كشتيها را به سمت اسكندريه حركت دهند و كشتي ها به سمت ساحل شرقي مديترانه كه در تصرف ايرانيان بود در آمد. ايرانيان خوشحال شدند و خزائن را به تيسفون پايتخت ساساني فرستادند. خسرو پرويز خوشحال شد و چون اين گنج در اثر تغيير مسير باد بدست ايرانيان افتاده بود خسرو پرويز آنرا ( گنج باد آورده ) نام نهاد.
💥از آنروز به بعد هرگاه ثروت و مالي بدون زحمت نصيب كسي شود، آن را بادآورده مي گويند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
وقتی لوازم التحریر افسردگی بگیرند، چیکار میکنن؟؟
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
۹ ترفند برای اینکه از سرما نلرزید
🔸موقع راه رفتن قوز نکنید
🔸یک نوشیدنی گرم بنوشید
🔸لباسهاتون رو روی هم بپوشید
🔸سر و گوشهاتون رو بپوشونید
🔸از چکمههای لژدار استفاده کنید
🔸گوشت، ماهی و تخم مرغ میل کنید (البته اگه گیرتون اومد😉)
🔸تو رختخوابتون کیسه آب گرم بگذارید.
🔸 دمای خونه نباید بیشتر از ۲۰ درجه باشه
🔸قبل از پوشیدن لباس، روی شوفاژ یا کنار بخاری گرمشون کنید.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
کناسی در عطاری.mp3
زمان:
حجم:
5.36M
#اختصاصی_داناب
داستانک «کناسی در عطاری»
با شیرین #لهجه_اصفهانی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
زن نمي دانست که چه بکند ؟
خلق و خوي شوهرش او را به تنگ آورده بود ، هميشه مي گفت و مي خنديد ، با بچه ها خوش و بش مي کرد
ولي مدتي بود با کوچکترين مسئله عصباني مي شد و داد و فرياد مي کرد !!!
زن روزي به نزد راهبي رفت تا از او کمک بگيرد ، او در کوهستان زندگي مي کرد ، زن از راهب معجوني
خواست تا شايد چاره اي کارش شود !
راهب نگاهي به زن کرد و گفت : چاره ي کار تو در يک تار مو از سبيل ببر کوهستان است !.
ببر کوهستان !! آن حيوان بسيار وحشي است !! و هر وقت تار مويي از سبيل ببر وحشي را آوردي برايت
معجوني مي سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با نااميدي به خانه اش برگشت .
غذايي را آماده کرد و روانه ي کوهستان شد ، خود را به نزديکي غار رساند ، از شدت ترس بدنش مي لرزيد
اما مقاومت کرد .. آن شب ببر بيرون نيامد !.
چندين شب به همين منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزديکتر مي شد ، بلاخره ببر وحشي غرش کنان از
غار بيرون آمد و ايستاد و به اطراف نگاه کرد !.
هر شب که مي گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزديکتر مي شدند ....
چهار ماه طول کشيد تا ببر به واسطه ي بوي غذا به زن نزديک شد ، و آرام آرام شروع به خوردن کرد .
مدتي گذشت ....
طوري بود که ببر بر سر راه زن مي ايستاد و منتظر مي ماند زن خود را به ببر نزديک تر ميکرد و سر او را
نوازش مي کرد و به ملايمت به او غذا مي داد ،
هيچ سرزنش و ملامتي در کار نبود هيچ عيب جويي ، ترس و وحشتي در ميان نبود و بر خلاف دشواري و
سختي راه هر شب آن زن براي ببر غذا مي برد و سر او را در دامن خود مي گذاشت ، دست نوازش بر مويش
مي کشيد ....!!!!
بالاخره يک شب زن با ملايمت تار مويي از سبيل ببر کند ، و شادمان نزد آن راهب رفت .... فکر مي کنيد آن
راهب چه کرد ؟
نگاهي به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشي انداخت که در کنارش شعله ور بود ..
زن ، هاج و واج نگاهي کرد در حالي که چشمانش داشت از حدقه بيرون مي زد ماند که چه بگويد .راهب با
خونسردي رو به زن کرد و گفت :
آيا ”مرد تو " از آن ببر کوهستان بدتر است ؟تو نيرويي داري که از وجود آن بي خبري !!
با صبر و حوصله ، عشق و محبت توانستي آن حيوان را رام کني !!! مهار خشم شوهرت در دستان توست ،
پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانيت را از او دور ساز.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📚 بازدید از سایت های کلیکی و زیرمجموعه سازی
💠 سؤال: برخی از سایت های ایرانی و خارجی هستند که درون #سایت خود تبلیغاتی قرار می دهند که اگر از آن #تبلیغات دیدن کنیم و بر روی آنها #کلیک کنیم به ازای هر کلیک مبلغی (ناچیز) به ما پرداخت می کنند و اگر در این سایتها افرادی را #زیر_مجموعه خود قرار دهیم به ازای #بازدید و کلیک آنها از سایت نیز مبلغی به حساب ما واریز می شود. آیا این پول حلال است؟
✅ جواب: اگر خلاف قوانین و مقررات نباشد و بازدید از #سایت_های_تبلیغاتی، موجب ترویج فساد از قبیل نشر اکاذیب و ارائه مطالب باطل نباشد، بازدید از سایت ها و دریافت مبلغ مذکور اشکال ندارد.
#تبلیغات_کلیکی
#درآمد_اینترنتی
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️ #اینفوگرافیک / مقایسه قیمتها قبل و بعد از توافق برجام
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔆 #پندانه
🔸مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
🔹کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.
🔸مرد قبول کرد.
🔹در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد.
🔸باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سُم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.
🔹دومین دَر طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد، جوان پیش خودش گفت: منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
🔸سومین دَر طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
🔹پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دُم گاو را بگیرد.اما.........گاو دُم نداشت!!!!
🔴 زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کنیم که همیشه فرصتهای مناسب را دریابیم.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b