eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ میلادی: Saturday - 30 May 2020 قمری: السبت، 7 شوال 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 🔹جنگ حمراء الأسد، 3ه-ق 📆 روزشمار: 1روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع ▪️8 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️18 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️24 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️34 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️52 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
🔻چانه زدن با مردم 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌼🍃شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. 🌼🍃آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. 🌼🍃تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ 🌼🍃شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. 🌼🍃آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ 🌼🍃تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابتون با خداست، او خیلی خوش حساب است. ‌‎‌‌ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
مجسمه آزادی!! ــــــــــــــــ #داناب (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
يادم مي آيد وقتي که نوجوان بودم، يک شب با پدرم در صف خريد بليط سيرک ايستاده بوديم. جلوي ما يک خانواده پرجمعيت ايستاده بودند. به نظر مي رسيد پول زيادي نداشتند. شش بچه که همگي زير دوازده سال بودند، لباس هاي کهنه ولي در عين حال تميز پوشيده بودند. بچه ها همگي با ادب بودند. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همديگر را گرفته بودند و با هيجان در مورد برنامه ها و شعبده بازي هايي که قرار بود ببينند، صحبت مي کردند. مادر بازوي شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند مي زد. وقتي به باجه بليط فروشي رسيدند، متصدي باجه از پدر خانواده پرسيد: «چند عدد بليط مي خواهيد؟» پدر جواب داد: « لطفاً شش بليط براي بچه ها و دو بليط براي بزرگسالان.» متصدي باجه، قيمت بليط ها را گفت. پدر به باجه نزديکتر شد و به آرامي پرسيد: «ببخشيد، گفتيد چه قدر؟» متصدي باجه دوباره قيمت بليط ها را تکرار کرد. پدر و مادر بچه ها با ناراحتي زمزمه کردند. معلوم بود که مرد پول کافي نداشت. حتماً فکر مي کرد که به بچه هاي کوچکش چه جوابي بدهد؟ ناگهان پدرم دست در جيبش برد و يک تراول ۵۰ هزار تومانی بيرون آورد و روي زمين انداخت. بعد خم شد، پول را از زمين برداشت، به شانه مرد زد و گفت: «ببخشيد آقا، اين پول از جيب شما افتاد!» مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازير مي شد، گفت:« متشکرم آقا.» پدر خانواده مرد شريفي بود ولي درآن لحظه براي اينکه پيش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد. بعد از اين که بچه ها داخل سيرک شدند، من و پدرم از صف خارج شديم و به طرف خانه حرکت کرديم... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
يک روز وقتي کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگي را در تابلواعلانات ديدند که روي آن نوشته شده بود: ديروز فردي که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت!! شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات برگزار مي شود دعوت مي کنيم. در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکي از همکارانشان ناراحت مي شدند اما پس از مدتي، کنجکاو مي شدند که بدانند کسي که مانع پيشرفت آن ها در اداره مي شده که بوده است. اين کنجکاوي، تقريباً تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعيت زياد مي شد هيجان هم بالا رفت. همه پيش خود فکر مي کردند: اين فرد چه کسي بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟به هرحال خوب شد که مرد!! کارمندان در صفي قرار گرفتند و يکي يکي از نزديک تابوت رفتند و وقتي به درون تابوت نگاه مي کردند ناگهان خشکششان مي زد و زبانشان بند مي آمد. آينه ايي درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مي کرد، تصوير خود را مي ديد. نوشته اي نيز بدين مضمون در کنار آينه بود: «تنها يک نفر وجود دارد که مي تواند مانع رشد شما شود و او هم کسي نيست جز خود شما. شما تنها کسي هستيد که مي توانيد زندگي تان را متحول کنيد. شما تنها کسي هستيد که مي توانيد بر روي شادي ها، تصورات و وموفقيت هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسي هستيد که مي توانيد به خودتان کمک کنيد.» زندگي شما وقتي که رئيستان، دوستانتان، والدينتان، شريک زندگي تان يا محل کارتا تغيير مي کند، دستخوش تغيير نمي شود. زندگي شما تنها فقط وقتي تغيير مي کند که شما تغيير کنيد، باورهاي محدود کننده خود را کنار بگذاريدو باور کنيد که شما تنها کسي هستيد که مسوول زندگي خودتان مي باشيد. مهم ترين رابطه اي که در زندگي مي توانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است. خودتان امتحان کنيد. مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غير ممکن و چيزهاي از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيت هاي زندگي خودتان را بسازيد. دنيا مثل آينه است. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
راه میانبر ثواب کردن 💠 پیامبر‌مهربانی‌ها(ص) فرمودند مردی که به زن خود در خانه کمک کند،خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و‌نماز ایستاده باشد به او می‌دهد. «جامع‌الاخبار،صفحه ۱۰۲» ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 31 May 2020 قمری: الأحد، 8 شوال 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع، 1343ه-ق 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️17 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️23 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️33 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️51 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
✅گردوی بی مغز ✍مـلا مهرعلی خـویی ، روزی در کوچه دید دو کـودک بر سـر یک گردو با هم دعوا میکنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشـم دیگری را با چـوب کور کرد. یکی را درد چشـم گرفت و دیگـری را ترس چشـم درآوردن . گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند ملا گردو را برداشت و شکست ودید، گردو از مغز تهی است، شروع کرد به گریه کردن. سوال کردند تو چرا گریه میکنی؟ گفت دو کودک ازروی نادانی و حس کودکانه، بر سر گردویی دعوا می کردند که پوچ بود و مغز نداشت دنیا هـم همینه ، مثل گـردویی بـدون مغز! که بر سر آن می ‌جنگیم و وقتی خسته شدیـم و آسیب به خـود و یا دیگران رسـاندیم و پیر شدیم ، چنین رها کرده و برای همیشه می‌ رویم ــــــــــــــــ #داناب (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
سفرنامه عالیه خانم شیرازی به بقیع 🔸امروز که روز چهارشنبه نهم محرم ۱۳۰۹ هجری قمری است غسل کردیم، مشرف شدیم به حرم جناب پیغمبر؛ حضرت فاطمه، به حرم مطهر ائمه‌ی بقیع، امام حسن، امام زین العابدین، امام محمد باقر، امام جعفر صادق، حضرت فاطمه که حرم مطهرشان مخفی است. جای همه‌گی خالی بیت الاحزان؛ به قربان دل حضرت فاطمه (س) بگردم، دعا به همگی کردم، الهی خداوند قبول کند... منبع: کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
بهترین عزیزان (ص) و سربازان فداکار اسلام، در قبرستان بقیع مدفونند؛ اینک به نام برخی از آنها اشاره می کنیم: 💥1 مرقد چهار امام معصوم از ائمه شیعه(ع): امام مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) 💥2 (بنابه نقلی) قبرپنهان فاطمه زهرا(س) 💥3 قبور فرزندان پیامبر(ص) مانند ابراهیم، زینب، ام کلثوم و رقیّه. 💥4 قبور همسران آن حضرت. 💥5 قبر فاطمه بنت اسد مادر علی بن ابی طالب(ع) 💥6 قبر عباس عموی پیغمبر(ص) 💥7 قبر صفیّه و عاتکه، عمه های پیامبر(ص) 💥8 قبرحلیمه سعدیه، مادر رضاعی آن حضرت. 💥9 قبر عقیل برادر علی(ع)، و عبداللّه بن جعفر، همسر زینب کبری(س) 💥10 قبر سعد بن معاذ، و ابوسعید خدری. 💥11 قبر اسماعیل فرزند امام صادق(ع) 💥12 قبر امّ البنین مادر حضرت ابی الفضل(ع) 💥13 قبر عثمان بن مظعون، و سفیان بن الحارث بن عبدالمطلب. 💥14 قبر جمعی از شهدای اُحُد و شهدای واقعه حرّه که محل آنها معلوم و مشخص است. 💥15 قبور برخی از فرزندان ائمه و بستگان پیامبر گرامی اسلام(ص) و برخی از صحابه بزرگوار آن حضرت. 💥16 قبور گروهی از راویان حدیث، و عده ای از علما، شهدا و قرّاء و مبلغین بزرگ اسلام. و سرانجام بسیاری از شخصیتهای برجسته و افراد والامقام که از صدر اسلام تاکنون، در این سرزمین مقدس آرمیده اند و قبورشان مجهول است. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
خیلی قشنگه😍 مخصوصا دخترااااااااااا🌹☺️ لطفا بخووووووووونید😊👇👇👇👇👇👇 ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ داداشم منو تو خیابون دید..😱 با جمع دخترا بودیم و حجابم خیلی جالب نبود... 😬 با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..😰 خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی تنبیهم میکنه.. 😰 نزدیک غروب رسید خونه.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند😐 بعد از نماز گفت "بیا اینجا" حالا منم ترسیده بودممممم😖 گفت "آبجی بشین" نشستم بی‌مقدمه شروع کرد حرف زدن راجع به حضرت زهرا😢 حسابی گریه کرد... منم گریه‌ام گرفت😭 بعد گفت "آبجی میدونی حضرت زهرا چرا روزای آخر صورتشو از امام علی میپوشوند؟؟ نمیخواست علی بفهمه خانمش سیلی خورده و دق نکنه... آخه غیرت اللهِ😔 میدونی بی‌بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!😣 میدونی چرا امام حسن زود پیر شد؟؟ بخاطر اینکه تو کوچه همراه مادرش بود ولی نتونست کاری براش بکنه😔 ... آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی😑 تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش یدفعه ناخودآگاه نره عقب و موهات بیفته بیرون😌 من نمیتونم فردای قیامت جواب حضرت زهرا رو بدما😫" ♥️سرمو پایین انداختم و شروع کردم به گریه کردن.. 😭 سرم رو بوسید💕 و گفت "آبجی قسَمت میدم بعد از من مواظب چادرت باش☺️" از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرمندگی میکردم🙁 گفتم "داداش ان شاءالله سایه‌ت همیشه بالا سرم هست".. و پیشونیشو بوسیدم...💘 گذشت تا سه روز بعد که خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده 😭😭😭😭 یه مدت بعد، لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...💥 روی سربند یا فاطمه الزهرا.س.🥀 󾬢 حالا دیگه سالهاست هر وقت تو خیابون یه زن بی‌حجاب میبینم... اشکم جاری میشه.. 😢 پیش خودم میگم حتما اینا داداش ندارن که....😞😞😞 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
حاج محمود کریمی 8 شوال.mp3
زمان: حجم: 7.76M
حاج محمود کریمی هشت شوال ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir