✍️ سروده استاد موسوی گرمارودی در تجلیل از حکیم فردوسی
❤️به مناسبت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم #فردوسی و پاسداشت زبان فارسی
🔹تو ای برکشیده سخن تا سپهر
برآورده کاخ سخن تا به مهر
🔹بزرگ اوستادا سخنور تویی
همه پیرویم و پیمبر تویی
🔹نلرزد به گاه سخن پشت تو
چو بوسد سر خامه انگشت تو
🔹چو رخش سخن زیر مهمیز توست
عطارد، یکی صید ناچیز توست
🔹ز کلک تو آید برون رنگرنگ
چه در دشت آهو، چه در یَم نهنگ
🔹نداری دگر شاعران را به کس
تو میپروری پهلوانان و بس
🔹نه رستم بود زادۀ زال زر
تویی ای سخنگستر او را پدر
🔹که جز تو چو رستم پسر آورد
که پیکار با شیر نر آورد
🔹تواند کدامین یل زورمند
که پیل اندر آرد به خم کمند
🔹که جز رستم از نعره چرم پلنگ
درد بر تن دشمنان روز جنگ
🔹چه جز تیغ رستم شکافد سپهر
فرود آرد از آسمان تاج مهر
🔹نه این زادۀ زال و سیمرغ نیست
بود رستم و کس چه داند که کیست
🔹چه خوش گفته بودی از این پیشباز
به درگاه محمود ناسرفراز
🔹جهانآفرین تا جهان آفرید
چو رستم به گیتی نیامد پدید
🔹چه گودرز و گیو و چه سام و چه طوس
چه افراسیاب و چه یلاشکبوس
🔹همه هر چه زین آب و از این گلند
همان زاد و رود تو دریا دلند
🔹برآر ای سخنور سر از خاک طوس
هنر را نگر روی چند سندروس
🔹چه مانی تو با ژاژخوایان خموش
برآر ای جگر تفته از دل خروش
🔹تو را واژه در کف به گاه سُخن
چو تیغ است در پنجۀ تهمتن
🔹گر از تیغ او میغ موید همی
سر سرکشان را بجوید همی
🔹تو نیز از سخن خنجری آبدار
بساز و برآور ز کژّی دمار
🔹جهان کردهای از سخن چون بهشت
بدین گونه تخم سخن کس نکشت
🔹درآوردگاه سخن رستمی
که را زهره تا با تو پیچد همی
🔹بمانی که این پارسی از تو ماند
که شهنامه آن را به کیوان رساند
🔹چنین باد تا روزگاران دور
که از نام تو زاید امّید و شور
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
. ⚘﷽⚘
یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت:
سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت:
قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند...
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
ــــــــــــــــ
🔻از رسول خدا (ص) روایت شده: هرکس به دو نفر از مسلمانان دو گونه سلام کند (ثروتمند را به نحوی و فقیر را به نحوی دیگر)، نصف ایمانش بر باد رفته است.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
.
#ولادت_امام_هادی علیهالسلام مبارک باد
داستان عجيب شيعه شدن مردی از اهل اصفهان نزد امام هادی علیهالسلام
قطب راوندى (ره) از جماعتى از مردم اصفهان نقل می كند كه گفتند: در اصفهان مردى بود به نام عبد الرّحمن و شيعه شده بود [با اينكه در آن وقت شيعيان در اصفهان، بسيار كم بودند]، به او گفته شد، علّت چيست كه شيعه شده و به امامت حضرت هادى عليه السّلام اعتقاد دارى، و امامت افراد ديگر را قبول ندارى؟»
او گفت:
سرگذشتى، با امام هادى عليه السّلام دارم كه موجب شيعه شدن من شده است، و آن اينكه: من فقير بودم، ولى در سخن گفتن و جرئت، قوى بودم، در آن سالى كه جمعى از مردم اصفهان براى دادخواهى نزد متوكّل (دهمين خليفه عبّاسى) عازم شهر سامرّاء شدند، و مرا با خود بردند، سرانجام به در خانه متوكّل رسيديم، روزى در كنار در قلعه متوكّل بوديم، ناگاه شنيدم متوكّل فرمان احضار امام هادى عليه السّلام را داده است، از بعضى از حاضران پرسيدم: «اين شخصى را كه متوكّل، فرمان احضارش را داده كيست؟».او گفت: «اين شخص، مردى از آل على عليه السّلام است، رافضيان به امامت او اعتقاد دارند، سپس گفت: «ممكن است متوكّل او را احضار كرده تا بكشد».
من تصميم گرفتم در آنجا بمانم تا ببينم كار به كجا می کشد، و اين (امام هادى عليه السّلام) كيست؟ ناگاه ديدم امام هادى عليه السّلام سوار بر اسب وارد شد، همه حاضران به احترام او، در جانب راست و چپ او به راه افتادند و آن حضرت در ميان دو صف قرار گرفت، و مردم به تماشاى سيماى او پرداختند، همين كه چشمم به چهره او افتاد، محبّتش در قلبم جاى گرفت، پيش خود دعا مى كردم تا خداوند وجود او را از گزند متوكّل حفظ كند، او كم كم در ميان مردم آمد، در حالى كه به يال اسبش نگاه مى كرد، و به طرف راست و چپ نمى نگريست، و من همچنان پيش خود دعا مى كردم، وقتى كه آن بزرگوار به مقابل من رسيد به من رو كرد و فرمود:
«خداوند دعاى تو را به استجابت رسانيد، بدان كه عمر تو طولانى می شود و اموال و فرزندانت زياد می گردند».از هيبت و شكوه او، لرزه بر اندام شدم و با اين حال به ميان دوستانم رفتم، آنها گفتند: «چه شده، چرا مضطرب هستى؟». گفتم: خير است، و ماجراى خود را به هيچ كس نگفتم، تا به اصفهان بازگشتيم، خداوند در پرتو دعاى آن حضرت، به قدرى ثروت به من داد كه اكنون قيمت اموالى كه در خانه دارم- غير از اموالم در بيرون خانه- معادل هزار هزار درهم است، و داراى ده فرزند شده ام، و اكنون عمرم به هفتاد و چند سال رسيده است، من به امامت او اعتقاد يافتم به دليل آنكه او بر افكار پنهان خاطرم، آگاهى داشت، و دعايش در مورد من به استجابت رسيد.
منبع: منتهی آلامال, شیخ عباس قمی , ص۴۳۳
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احمقها! ببر خفته را بیدار کردید💪
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زبونبسته میخواست بگه گروگانگیر
😂😂😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
ولادت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر الکاظم مبارک باد 🌺
مردی از نواده های عمر بن خطاب، در مدینه با امام موسی کاظم (ع) دشمنی می کرد و هر وقت به ایشان می رسید، با کمال گستاخی به حضرت علی (ع) و خاندان رسالت، ناسزا می گفت و بدزبانی می کرد.
روزی بعضی از یاران امام موسی کاظم، به آن حضرت عرض کردند: به ما اجازه بده تا این مرد تبه کار و بدزبان را بکشیم. امام کاظم (ع) فرمود: نه، هرگز چنین اجازه ای نمی دهم. مبادا دست به این کار بزنید. این فکر را از سرتان بیرون کنید.
روزی امام از یارانش پرسید: آن مرد اکنون کجاست؟ گفتند: در مزرعه ای در اطراف مدینه به کشاورزی اشتغال دارد. امام کاظم (ع) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال به کشت و زرع او وارد شد. مرد کشاورز فریاد زد: کشت و زرع ما را پامال نکن. حضرت همچنان سواره پیش رفت تا اینکه به آن مرد رسید و به او خسته نباشید گفت و با روی شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسید.
سپس فرمود: چه مبلغی خرج این کشت و زرع کرده ای؟ او گفت: صد دینار.
امام کاظم (ع) فرمود: چقدر امید داری که از آن به دست آوری؟ او گفت: علم غیب ندارم.
حضرت فرمود: من می گویم چقدر امید و آرزو داری که عایدت گردد. گفت: امیدوارم دویست دینار به من برسد.
امام کاظم (ع) کیسه ای در آورد که سیصد دینار در آن بود. فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه را که امید داری، به تو برساند.
آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام قرار گرفت که همان جا به عذرخواهی پرداخت و عاجزانه تقاضا کرد که امام تقصیر و بدزبانی او را عفو کند. امام کاظم (ع) در حالی که لبخند میزد بازگشت.
مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام کاظم (ع) به مسجد آمد، مرد کشاورز که در مسجد بود، برخاست و با کمال خوشرویی به امام نگاه کرد و گفت: «اَللهُ أعْلَمُ حَیثُ یجْعَلَ رِسالَتَهُ؛ خدا آگاه تر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد.»
دوستان آن حضرت که با کمال تعجب دیدند آن مرد کاملاً عوض شده، نزد او رفتند و علت را پرسیدند که چه شده این گونه تغییر جهت داده ای؟ قبلاً بدزبانی می کردی و ناسزا میگفتی، ولی اکنون امام را می ستایی؟
او گفت: [حرف درست] همین است که اکنون گفتم [نه آنچه قبلا میگفتم]. آن گاه برای امام دعا کرد و سؤالاتی از امام پرسید و پاسخش را شنید.
امام برخاست و به خانه خود بازگشت. هنگام بازگشت، به آن کسانی که اجازه کشتن آن مرد را می طلبیدند، فرمود: این همان شخص است. کدام یک از این دو راه بهتر بود: آنچه شما میخواستید انجام دهید یا آنچه من انجام دادم؟ من با مقدار پولی که کارش را سامان دهد، سامان دادم و از شر و بدی او آسوده شدم.
منبع داستان: (شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰ ه_. ق، چ ۳، ص ۳۰۶)
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🟢 چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند، نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد در امان است!
اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: با همشهریانِ مخالف بجنگید و هر چه غنیمت به دست آوردید از آنِ شما باشد و فرمانروایی شهر را به شما دهم.
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند.
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
این عاقبت خود فروشان است.
ابن أثیر، الكامل فی التاريخ
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
♦️اخه کجات بزنیم نمیری؟
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
ولادت امام کاظم علیه السلام مبارک باد 🌺
امام كاظم عليه السلام:
رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ يَدعُو النّاسَ إلَى الحَقِّ، يَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ كَزُبَرِ الحَديدِ، لا تُزِلُّهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ، ولا يَمِلّونَ مِنَ الحَربِ ولا يَجبُنونَ، وعَلَى اللّه ِ يَتَوَكَّلونَ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ
امام كاظم عليه السلام: مردى از اهالى قم، مردم را به سوى حقّ فرا مى خواند و عده اى برگردش جمع مى شوند كه چونان قطعات آهن، سخت و استوارند، بادهاى توفنده، آنان را از جاى نمى جنباند و از جنگ، خسته نمى شوند و از آن، نمى هراسند، به خدا توكّل دارند و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است.
بحارالانوار: ج۶۰ ص ۲۱۶
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 بچههای سپاه چکار دارند میکنند؟!
🟡 نتانیاهو داره تو روز روشن در هوای آزاد از نیروهاش سان میبینه!!
🔹بزنیدش حرامزاده را😡😡
ــــــــــــــــ
با #داناب ، دانا باش👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
190K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرنوشت محتوم
#مرگ_بر_اسرائیل
#وعده_صادق
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
رییس صدا و سیما اعلام کرد:
در حمله اسرائیل به ساختمان مرکزی صدا و سیما الحمدلله
هیچ آسیبی به آرشیو مختارنامه و جومونگ وارد نشده
بزودی بازپخششو شروع میکنیم 😅😅
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b