eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جدید علی اکبر حائری با نام با همراهی گروه سرود ثاقب بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ◾️ شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد @DasTanaK_ir | داناب 👈
| واقعا خودش بود! روایتی از مواجهه راننده تاکسی فرودگاه با سپهبد قاسم سلیمانی @DasTanaK_ir | داناب 👈
| خداوندا، تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل‌بیت و پیوسته در مسیر پا کی بهره‌مند نمودی. ✍ برشی از وصیت‌نامه سپهبد سلیمانی (۱) @DasTanaK_ir | داناب 👈
CQACAgQAAx0CU12EOAABASfwY3UeRJYMVN_775696eJa6gdP_RUAAlENAAJTCehRFHsSmhY6OvsrBA.mp3
زمان: حجم: 14.27M
🎙 مستند صوتی ، قسمت 2 تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران 🔹️ تجربه‌گر کتاب شنود در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. @DasTanaK_ir | داناب 👈
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم ثلث سادات میان در و دیوار افتاد نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم مادرش آمده گودال نچرخان بدنش استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم با ترک های لبش با نوک پا بازی کرد همه ی صورت او با کف پا ریخت بهم... شهادت مظلومانه حضرت زهرا سلام الله علیها بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد 🏴🏴 @DasTanaK_ir | داناب 👈
فرازی از خطبه ۲۰۲ نهج‌البلاغه که در آن امیر مومنان پس از به خاکسپاری حضرت زهرا سلام الله علیها با رسول خدا درد و دل می‌کند👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧نام اثر: الحمدالله که مادرمی 🎙 📲کد ایرانسل: 44138313 ✅ارسال به 7575 📲کد همراه اول: 11320 ✅ارسال به 8989 📲کد رایتل: 29839 ✅ارسال به 2030 (کدآهنگ+فاصله+ON) @DasTanaK_ir | داناب 👈
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ مستند جالب از واکنش مردم به زندگی نامه دختریک رهبر... @DasTanaK_ir | داناب 👈
❁﷽❁ سینه اش را مقابل هجوم مشت های گره کرده و سنگین سپر کرده بود. با هر مشت آماجی از درد به چهارستون بدنش می ریخت. چشمهایش را بسته بود تا رعب آن نگاه های خشمگین و رگهای متورم ، تاب مقاومت را از او نرباید. فضا پر شده بود از فریادهای گوش خراشی که تن هر شنونده ای را به لرزه می انداخت. دستهایش را به دیوار قفل کرده بود و صدای ترک خوردن استخوانهایش را می شنید، عرق گرم از شراره خشم آن مردم دل سنگ، صورتش را می سوزاند، نیم نگاهی به اهل خانه اش انداخت، هجوم ترس برچهره شان کاملا مشهود بود و کودکان در آغوش کوچکشان، به هم پناه داده و می گریستند. سرش را بالا گرفت و نگاهی به آسمان انداخت تا از گستاخی آن جماعت بر اهل خانه اش شِکوه کند اما ضربات مشت های سنگین بر صورتش، فرصت جلوه آسمان نیلی را از نگاهش ربود. طاقتش طاق شده بود و فریادی جانفرسا از ته دل کشید که در میان آن هیاهو به گوش هیچ کس نرسید. نفسهایش به شماره افتاده بود، سینه اش می سوخت و پاهایش می لرزید. صدای نفس های بریده بانوی خانه را که مدام زیر لب دعایی نجوا می کرد می شنید. به او نگاه کرد و آرام گفت: شرمنده ام بانو، دیگر جانی برایم نمانده... هنوز ناله اش به گوش بانو نرسیده بود که فریادی چون شمشیر برنده، سخنش را کوتاه کرد. _ آتشش بزنییییییید. بر پای استخوان شکسته اش شعله کشیدند و قامتش را تا سینه میان آتش گم کردند. فریاد جانسوزش نه از سوز شعله ها که از اشک های بی پناه بانوی خانه اش، از گلو بر خواست که وای بر شما اینجا خانه ی فاطمه است...اما نه گوشی برای شنیدن بود نه شرمی برای بازگشت... از پای افتاد و با لگدی از سوی آن جماعت بی رحم به دیوار خورد و با ناله بانوی خانه میان او و دیوار،بلند گریست. _ حلالم کن بانو، حلالم کن. روشنی نگاه در، میان شعله های آتش و زجه های بانو روبه سیاهی رفت و دیگر نتوانست بیش از آن شاهد بی غیرتی جماعتی باشد که روزی تا اذن دخول نمی گرفتند دیدارشان میسر نمی شد . بانو بر زمین افتاد و آسمان قامتش خم شد.قلب زمین ترک خورد و عرش بیکران لرزید. ابر گریست و دریا لباس خون به تن کرد.حوریان به اذن ملکوت،هبوط کردند و امانت را از بطن پاکش به عرش، عروج دادند. پس از آن نه زمین آرام گرفت نه چشمی از غمش خشک شد. و قصه ی پر غصه ی بانوی بی تکرار، محفل هر کوی و برزن شد و خدا خوب می داند چگونه قلم در جوهر هستی بزند تا فاطمه،فاطمه بماند... ✍ فاطمه شفیعی گروه_تبلیغی_هنری_تارینو @DasTanaK_ir | داناب 👈