از دیدن #دهه_هشتادی با حال سیر نمیشیم 😍😍
دبستان پسرانه شهید چمران.
استان کرمان و یه مدرسهی دیگه که فرستنده اسمش را ننوشته 😊
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#احکام_شرعی
سوال: آیا سجده بر مهر که سیاه و چرک شده، بهطوری که لایههای از چرک روی آن را پوشانده و مانع چسبیدن پیشانی روی مهر است، اشکال دارد؟
حضرت آيتاللهالعظمی خامنهای
اگر چرک روى مهر به مقدارى باشد که حائل بين پيشانى و مهر شود، سجده و نماز باطل است.
صِرف تيره شدن، مانع سجده نيست، اگر چرکِ روى آن ضخامت دارد و جِرم دارد، بايد آن را برطرف کرد.
آیت الله العظمی مکارم شیرازی
پیشانى باید روى چیزى قرار گیرد که سجده بر آن صحیح است و اگر حایلى در این وسط باشد مانند موى سر یا چرک بودن مهر به حدّى که پیشانى به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولى تغییر رنگ مهر اشکالى ندارد.
آيت الله العظمی سيستانی
اگر سیاهی روی مهر عرفا چربی که جرم هست نباشد، مانع از صحت سجود بر مهر نیست
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 اگر حالات خوب معنوی را حفظ میکردیم به کجاها میرسیدیم؟
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#حکایت
در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود. روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
مرد خردمند گفت: «چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟»
روستاییان گفتند: «نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!»
در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشهای را کشف کرده و آن را از بین ببرید.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
18.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 گفتگو با چنگیز قلیزاده؛ فعال و حامی حقوق زنان از لاسوگاس در رابطه با شجاعت دختری معترض
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 آینده نگری ۱۵ سال پیش ناخدای انقلاب را ببینید:
به واسطه این فناوری اطلاعات و ارتباطات... در ۲۰_۳۰سال آینده، دنیایی بدون هیچ شباهت با امروز در امکان اثر گذاری و... خواهیم داشت.
شاید روزی صاحبان اغراض فاسد کلاسهای درس دانشگاهها و مدارس شما و فرزندان حتی در داخل خانه های ما را در دست بگیرند و ما هیچ کاری نتوانیم بکنیم...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
به پدربزرگم میگم چطور شد که هفتاد سال به قشنگی با هم زندگے کردین؟:)»
گفت : قدیما رابطه ها که خراب میشد تعمیر میکردن نه تعویض♥️!
📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
👨🏫 آموزش #رایگان مکالمه عربی 👨🏫
👈میدونستی یکی از راه های سریع یادگیری عربی دیدن فیلم هایی هست که محوریتش آموزشه...
👈بیا اینجا و عربیت رو بصورت چشمگیری قوی کن...😳😍
👈لذت یادگیری عربی به شیرینی دیدن یک فیلم و کارتون...😍
♥اگر دوست داری مکالمت یه تکون اساسی بخوره...
تردید نکن🏃♂️
بزن رو لینک🏃♂️🏃♂️
قول میدم پشیمون نشی😉
🆔https://eitaa.com/joinchat/3455778999C637335c20e
دو نوع خشم و دو نوع قدرت!!
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b