✅داستان کوتاه
✍موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد. ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد از مرغ برايش سوپ درست کردند. گوسفند را برای عيادت کنندگان سر بريدند. گاو را برای مراسم ترحيم کشتند و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه میکرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر میکرد!
📚کلیله و دمنه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
1.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از زشتی دنیا به خاطر وجود آدمهای بد است، اما بخش عظیمی از این زشتی به سکوت انسان های خوب باز می گردد.
سکون و سکوت، ظلمیست که جز با تکاپو و تحرک درمان نخواهد شد.
و تکاپو نه به معنای اختلال که به معنای بی تفاوت نبودن در مقابل ظلم است.
بر همه ی ماست که با قلم و قدم، ظلم را فریاد بزنیم و عدالت را طلب نماییم.
#عدالت
#ظلم_پذیری_ممنوع
#مظلوم_با_منظلم_فرق_دارد
#منظلم_نباشیم
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نقل کرده اند که در یک روز بسیار سرد زمستانی که برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد، درشکه چی بیچاره را صدا کرد و دستور داد که اتاقک درشکه را برایش گرم کند و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازد، آنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، به درشکه چی دستور حرکت داد، کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی هایش را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکه چی که از شدت سرما می لرزید، گفت: درشکه چی ! به سرما بگو ناصرالدین شاه "تره هم واست خرد نمی کنه!" درشکه چی بیچاره سکوت کرد.
اندکی بعد ناصرالدین شاه بدوباره سرخوشانه فریاد زد: درشکه چی! به سرما گفتی؟
درشکه چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان، گفتم.
-خب چی گفت؟
گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمی یارم!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
اگہ بهمون بگن
این چند روز رو بہ کسی پیام نزن!
بی خیالِ چک کردن تلگرام و اینستاگرام شو📱
بہ هیچکس زنگ نزن!
اصلا چند روز موبایلت رو بده بہ ما ...
چقــدر بهمون☝️ سخت میگذره؟؟!!
👈حالا اگہ بگن چند روز قرآن نخون چی؟!
چقدر بهمون سخت میگذره؟!
#بانبودنِڪدومشبیشتراذیتمیشیم؟
نرسہ اون روز کہ ارتباط با بقیہ رو بہ
ارتباط با خدا ترجیح بدیم ✗
#فکر_کنیـــــم⚠️
#نشر_بدیم
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖شرح حدیثی از امام رضا (علیهالسلام)
✅راه جذب دلها، منتقل کردن سخن نیک اهلبیت (علیهمالسلام)
💠رهبرانقلاب: امام علیبنموسیالرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهلبیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(۱)
🔸برای گسترش معارف اهلبیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهلبیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسانشناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه میاندازد. ۱۳۸۹/۰۸/۰۳
١) معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص ۱۸۰ ؛
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
لطفاً به عدد *2520* توجه فرمائید.
ابتدا به ساکن فکر می کنید که یک عدد طبیعی و ساده است، درصورتیکه اینطور نیست.
این عدد حتی نخبگان ریاضی را به تعجب وا داشته است.
نکته عجیب و غریب این عدد این است که این عدد به تمام اعداد 1 تا 10 چه زوج و چه فرد قابل تقسیم است.
و وقتی که میگوییم قابل تقسیم است، یعنی بدون اعشار
بطور مثال:
2520 ÷ 1 = 2520
2520 ÷ 2 = 1260
2520 ÷ 3 = 840
2520 ÷ 4 = 630
2520 ÷ 5 = 504
2520 ÷ 6 = 420
2520 ÷ 7 = 360
2520 ÷ 8 = 315
2520 ÷ 9 = 280
2520 ÷ 10 = 252
و پس از آن که نخبگان ریاضی در فهم آن درماندند به این نتیجه رسیدند که این عدد حاصلضرب 《 12×30×7》میباشد، که با نگاه اول فکر میکنید که اعدادی تصادفی باشند.
ولی نکته قابل تامل اینجاست که این عدد حاصلضرب روزهای هفته ، روزهای ماه و ماههای سال میباشد.
🌸💐🌸💐🌸💐
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
#داستان
بچهعلینقیالانکیست ؟
بسیار جالبه و خواندنی !!!
علینقی، کكاسب مؤمن و خیری بود كه هیچگاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمیکردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده میشد.
یك عمر جلسات مذهبی در خانهها و تكیهها به راهانداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود ...
آنهایی كه حسودیشان میشد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه میگشتند تا نمكی به زخمش بپاشند ..!
آخر بعضیها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند ..!
علینقی راه پدر را ادامه داده بود اما
الان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه كینهتوز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علینقی آمد دم درب ...
مردك به او یك گونی داد و گفت:
«حالا كه تو بچه نداری، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید».
علینقی در گونی را باز كرد، ۱۱ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون ..!
قهقهه مردك و صدای گریه علینقی قاطی شد ...
كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابتتان كنم ..! اگر به من فرزندی بدهی، نذر میكنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم».
خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود، ۱۱ فرزند به علینقی داد كه اولینشان همین حاج آقا محسن قرائتی است ...👌🌹
با آرزوی سلامتی فرزند بزرگوارش،مفسر بزرگ قرآن حاج آقا قرائتی🌸🍏🌸
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
817.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨خودش گفته:
یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
💫یعنی بندهٔ من
نگران فردایت نباش
💫از اَفعال آدمهاےاطرافت
دلگیر نباش اخم نڪن
💫ڪاری از آنها برنمیآید
تامن نخواهم برگ از درخت نمیافتد💝
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
از وقتی آورده بودنش ندیده بود چند جملهای بیشتر حرف بزنند و او در عطش چشیدن آبشار صدای رضا بود
_سیدرضا
باز شرمی دخترانه جلوی زبانش را میگیرد و دیگر نمیتواند چیزی بگوید لبش را می گزد و سرش را پایین میاندازد
_من نذر کردم فقط همسر یه جانباز بشم اما نمیدونم چرا این همه سال نشد.... شاید لیاقتش نداشتم.... شایدم.... شایدم زیادی سخت می گرفتم که باید حتماً خوشگل باشه، سید باشه... هر چی بود نتونستم پا روی دلم بزارم، نه نمیشد نشدنی بود
بالاخره گفته بود بالاخره کلمات از دهانش بیرون پریده بود اما رضا هیچ واکنشی نشان نمیدهد اگر مردها هم مثل او آنقدر خجالت میکشیدن هرگز به طرف هیچ دختری نمیرفتند. خجالت ندارد، بالاخره باید بقیه حرفش را هم میگفت و میگذاشت قلبش از زیر آن همه فشار بیرون بیاید.
_حاضرین با من زیر یک سقف زندگی کنین؟.. البته سقفی غیر از سقف اینجا ؟ نفس حوریه بر می آید انگار که قلبش از جا کنده شده باشد...
بخشی از رمان دخیل عشق (رمانی عاشقانه و امام رضایی 😍)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir