1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طناب زدن یعنی این...
📚 @dastanak_ir
روحانی (۴/۱/۱۴۰۰): وزارت صمت بگذارد این ۴ ماه ثبات داشته باشیم
🔹بازار سرمایه در این ماههای آخر دارای ثبات شد و باید تلاش کنیم امسال مردم احساس راحتی بیشتری کنند.
🔹من از وزارت صمت میخواهم بگذارید این چهار ماه بازار ثبات داشته باشد. هرچه قرار بوده گران شود در سال ۹۹ گران شده است.
😐😐من دیگه حرفی ندارم😐😐
📚 @dastanak_ir
#سعید_محمد پیروز خواهد شد..
از حالا تا انتخابات، منتظر موجهای پی در پی تخریب لیبرالها و دزدها و بی کفایتها علیه او باشید
📚 @dastanak_ir
عمامه رابردم برای یکی از دوستانم و گفتم این عمامه ایرانیه..
گفت چقدر خوب .. واقعا زشته روحانیون هنوز عمامه خارجی سر میگذارند ..
مکثی کردم..
ادامه داد " نه واقعاً زشت نیست رهبر یک مملکت عمامه اش خارجی باشه "
گفتم با این حرفت لازمه یه جریان رو برات بگم
گفت چه جریانی؟
گفتم این عمامه ای که دستته، نسخه اولش رو بردن خدمت حضرت آقا.. رهبری وقتی در جریان تولید پارچه عمامه ایرانی قرار گرفتند فرمودند:
" منو نجات دادین.. ده ساله که دارم از این ( اشاره به عمامه خودشون ) استفاده می کنم. "
میگه نگاه کردم متوجه شدم ایشان از پارچه وال خارجی استفاده نمی کنن و ۱۰ ساله دارن از پارچه تترون ایرانی که هم سنگین تره، هم ضخیم و خشن تر و به خاطر نداشتن خاصیت پارچه وال بهش سنجاق زدن تا باز نشه استفاده می کنن..
وقتی ماجرا را برای دوستم نقل کردم دیدم سرش رو پایین انداخته و نفس عمیقی کشید و گفت " ببین چقدر آقا به فکر کار و تولید ایرانیه و ما ..." 😢
( این ماجرا برداشتی از دیدار تولید کننده تیجان ایرانی با حضرت امام خامنه ای دامت برکاته)
#ره_بر
📚 @dastanak_ir
✳ اسیر روزمرگیها نشو!
🔻 وقتی بخواهی در هواشناسی، در یک حوزهی #محدود نظر بدهی، نمیتوانی برای #آینده نظر بدهی و چند روز بعد را پیشبینی کنی ولی وقتی در سطح کلان بررسی کردی و دور و نزدیک را محاسبه کردی میتوانی تا شش ماه بعد را هم پیشبینی کنی.
🔸 این که ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم بهخاطر این است که برخوردهای ما با حوادثی است که اهمیت و ضرورت کمی دارند. به چیزهای جزئی و کماهمیتی دلمشغولیم و کسی که به #روزمرگیها مشغول شود، طبیعی است که نمیتواند #برنامهریزی کند و کسی که برنامهریزی ندارد معلوم است که نمیتواند آینده را پیشبینی کند و نمیتواند برای پیشامدها مَکری داشته باشد. و نمیتواند برای مکرهای شیطان برخورد مناسبی را داشته باشد. «و لا نتخوف قارعة حتی تحل بنا»
👤 #استاد_علی_صفایی_حائری
📚 برگرفته از کتاب «روزگار ستمگر و زمانهی ناسپاس»
📖 ص ۴۰
📚 @dastanak_ir
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آخرین سکانس از رشادت سردار شهید زرین، بهترین تک تیرانداز جنگهای معاصر
📚 @dastanak_ir
▪️6 سال از مقاومت یمن گذشت.
یادآوری این جمله رهبر یمن خطاب به بن سلمان زیباست:
وقتی دریا با توست، هوابا توست، خشکی با توست، نفت با توست، پول با توست،مزدوران با تو هستند، اِمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه وکشورهای عربی با تو هستند، اما پیروز نمیشوی، بدان که خدا با تو نیست...
📚 @dastanak_ir
🌙دعای کمیل
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تُسامِحَنِى وَتَرْحَمَنِى
خدایا! از تو درخواست میکنم، که با من مدارا نمایی و به من رحم کنی.
#مناجات
#دعای_کمیل
📚 @dastanak_ir
ایمان امیرالمومنین علیه السلام
مأمون در دوران خلافت خود، بنابه مصالح سياسي ويا شايد از روي عقيده، به تشيّع خود وقبول برتري حضرت علي (عليه السلام) تظاهر ميكرد. روزي در يك انجمن علمي كه چهل تن از دانشمندان عصر خود واز آن جمله اسحاق را گرد آورده بود، رو به آنان كرد وگفت: روزي كه پيامبر خدا مبعوث به رسالت شد بهترين عمل چه بود؟ اسحاق در پاسخ گفت: ايمان به خدا ورسالت پيامبر او. مأمون مجدداً پرسيد: آيا سبقت به اسلام در عداد بهترين عمل نبود؟ اسحاق گفت: چرا; در قرآن مجيد ميخوانيم: (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ *أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ) ومقصود از سبقت در آيه همان پيشقدمي در پذيرش اسلام است. مأمون باز پرسيد: آيا كسي بر علي در پذيرش اسلام سبقت جسته است يا اينكه علي نخستين كس از مردان است كه به پيامبر ايمان آورده است؟ اسحاق گفت: علي نخستين فردي است كه به پيامبر ايمان آورد، امّا روزي كه او ايمان آورد كودكي بيش نبود ونمي توان براي چنين اسلامي ارزش قائل شد; امّا ابوبكر، اگر چه بعدها ايمان آورد، ولي روزي كه به صف خداپرستان پيوست فرد كاملي بود ولذا ايمان واعتقاد او در آن سن ارزش ديگري داشت. مأمون پرسيد: علي چگونه ايمان آورد؟ آيا پيامبر او را به اسلام دعوت كرد يا اينكه از طرف خدا به او الهام شد كه آيين توحيد وروش اسلام را بپذيرد؟ اگر ايمان حضرت علي (عليه السلام) در پرتو دعوت پيامبر بوده، آيا پيامبر از پيشِ خود اين كا را انجام داده يا به دستور خدا بوده است؟ هرگز نمي توان گفت كه پيامبرِ اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) حضرت علي (عليه السلام) را بدون امر واذن خدا به اسلام دعوت كرده است وقطعاً بايد گفت كه دعوت حضرت علي (عليه السلام) به اسلام از جانب پيامبر به فرمان خدا بوده است. آيا خداي حكيم دستور ميدهد كه پيامبرش كودك غير مستعدّي كه ايمان وعدم ايمان او يكسان است دعوت به اسلام كند؟ لذا بايد گفت كه شعور ودرك امام در دوران كودكي به حدّي بوده كه ايمان وي با ايمان بزرگسالان برابري ميكرده است.
جا داشت كه مأمون در اين باره پاسخ ديگري نيز بگويد. در باره حضرت يحيي (عليه السلام)، قرآن كريم چنين آورده است: (يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً). (مريم: ۱۲) اي يحيي! كتاب را با كمال قدرت (كنايه از عمل به تمام محتويات آن) بگير; وما به او حكمت داديم در حالي كه كودك بود.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
توی کوچه با گچ و زغال خانه میکشیدیم و با بچههای همسایه بازی میکردیم .
بابا که میآمد میدویدیم توی خانه .
دوچرخه داشت از این چینیها ، خیلی بهش میرسید ، زنگ میبست ، همیشه با نوار پلاستیکی سبزرنگ تزئینش میکرد.
بزرگتر که شد موتور خرید من و زهره و خالهام را سوار کرد ، سر کوچه زمین خوردیم و رفتیم توی دیوار بعدش هم افتادیم توی جوی آب .
مردم جمع شدند و از خجالت آب شدیم .
سرمان را پایین انداختیم و آمدیم خانه ، محسن هم موتورش را برد درست کرد .
بد رانندگی میکرد ، چه با موتور چه با ماشین .
همیشه عجله داشت مامانم میترسید بنشیند پشت موتورش .
یک روز پشت فرمان آفتاب افتاده بود توی چشمش از پشت زده بود به یک پیکان.
بابا گفت خب عینک دودی بزن توی ظهر معلومه که آدم جلوی چشمش رو نمیتونه ببینه .
یک شب قبلاز بله برونش مادر خانومش و خانومش آمدند خانه ما .
آخر شب ماشین بابام را گرفت تا آنها را برساند ، با لب و لوچهی آویزان برگشت .
ماشین را کوبیده بود به یک نیسان .
بااینحال زیاد هم قیافه میگرفت . دوستش تعریف میکرد توی خیابان بودیم یکی آمد زد به ما ، خیلی بد میرفت .
محسن با یک ژستی پیاده شد که گفتیم الان دعوایشان میشود .
رفت پایین و به طرف گفت ببخشید ، خواهش میکنم بفرمایید حاج آقا .
دوستش کلی مسخرهاش کرده بود ، دلش نمیآمد ، اصلاً اهل دعوا نبود. بیشتر اهل صلح بود .
َ صلوات خیلی دوستداشت . پشت ماشینش صلوات نوشته بود.
اسمش توی تلگرام صلوات بود.
کلی از اسباببازیهای بچگیاش را نگهداشته بود ، بزرگ که شد همه را تقسیم کرد . یکخرده از وسایلش را داد به پسر من و مقداری را به بچه برادرم .
انگشتر زیاد داشت ، دُر و عقیق و فیروزه .
رنگ روشن میپوشید ، میخواست دل خانمش را به دست بیاورد .
پسر خانه که بود سرو سنگینتر میچرخید.
ولی عقاید و مرامش مثل قبل بود.
ماه رمضان که تمام میشد خانمش میگفت محسن گفته چند تا از روزه هام به دلم نچسبیده و دوباره میگرفت.
کل محرم و صفر مشکی میپوشید و درگیر مراسمهای مذهبی مؤسسه بود .
در کودکی و نوجوانی هم قاطی دستههای عزاداری میشد.
در دوران دانشگاه در دستهها شیپور میزد.
بچهتر که بود در دستههای عزا زنجیر میزد ، زنجیر کوچکی داشت که خیلی حساس بود کسی بهش دست نزند .
بچهام کوچک بود داشتم بهش آب میدادم ، آمد کنارم ایستاد و گفت به سه نفس آب را بده بخورد .
بعد هم گفت دایی بگو یا حسین .
بابا مخالف رفتن محسن به سپاه بود . خودش و خانواده همسرش خیلی تلاش کردند ، حتی اسمش را خط زده بودند .
هم میخواست رضایت بابایم را بدست بیاورد و هم میخواست برود سپاه .
بابام میگفت آدم سپاهی آدم خودش نیست ، ممکنه بره جنگ بلایی سرش بیاید .
اما بالاخره رفت .
خودش بلد بود دفعه اول با ما خداحافظی نکرد .
دفعه دوم بغلم کرد و خداحافظی کرد .
دم آخر آمد در گوشم گفت حلالم کن ، بچه بودیم تو رو خیلی زدم .
من فقط گریه میکردم لحظهی آخر توی ترمینال گفت علیاکبرتون داره میره .
گفت گریه نکنید من رو نمیبرنا.
خیلی خوشحال بود مثل بچهها که چیزی بهشان میدهند.
برای همه ی ما پیغام فرستاد من رو حلال کنید.
به یاد مصیبت حضرت زینب باشید .
حسابی مواظب مامان بابا باشید ، دعا کنید روسفید بشم .
برایش نوشتم تو همینطوری هم روسفید هستی ، روسفیدی فقط به شهادت نیست .
شهادت برای تو خوبه و برای ما سخت .
دوباره گوشی را برداشتم و نوشتم بهخاطر همون مامان بابا که اینقدر سفارش شون رو میکنی برگرد .
شوهرم خواب بود هی به گوشیاش زنگ میزدند ، من که جواب میدادم قطع میکردند .
صدایش زدم ، پا شد گوشی را جواب داد و فقط گفت باشه .
شب قبلش هم خیلی حالم بد بود تا صبح خوابم نبرده بود .
رفتم توی حیاط روی تخت نشستم ، به دلم افتاده بود انگار .
شوهرم من را برد خانهی مادرم .
مادرم داشت گریه میکرد و فامیل هم بودند.
گفتند محسن اسیر شده .
نشستیم به گریه و زاری .
قرآن و نماز امامزمان میخواندیم و توسل میکردیم .
توی کتابی خوانده بودم کسی در صحرایی گم میشود ، به امامزمان علیهالسلام متوسل میشود و امام زمان کمکش میکند وبه مقصد میرساندش.
بعد از نماز امامزمان گفتم
یا صاحبالزمان ادرکنی
یا فارس الحجاز ادرکنی
محسن ما را نجات بده .
رفتیم سر قبر شهدای گمنام همانجا خبر شهادتش را دادند ، نجات پیدا کرده بود .
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا صاحبالزمان
🎊 ای عاشقان ای عاشقان...
📚 @dastanak_ir
#معرفی_مستند
🎬 مستند «استادیوم سیاسی»
📽 کارگردان:ایمان گودرزی
تامین کننده: سازمان رسانه ای اوج
مستند «استادیوم سیاسی» به بررسی علل و نتایج انقلاب فرهنگی می پردازد و دراین مستند با دانشجویان و مدیران وقت مصاحبه می گردد.
🖥 مشاهده و دانلود :
https://www.cinemamarket.ir/p/2db6
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir