4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرداب ضریح امام حسین علیهالسلام که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز هم از آن آب میجوشد.
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب
917.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سجده شکر بعد از دیدن حضرت ماه
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب
چقدر محرم امسال عجیب شده است !
سردار زدن ،
فرمانده زدن ،
علمدار شهید کردن ،
کودک شیرخوار شهید کردن ،
جوان و نوجوان شهید کردند
خانواده شهید کردند
بانوی ایرانی در وسط معرکه ایستاد و خطبه حیدری خواند ،
پیشنهاد اماننامه در مقابل صلح اجباری دادند
صحنه روشن است ، یزید همان یزید است و دین و ولی همان دین و ولی .
و تو بنگر که در کجای تاریخ ایستادهای...
ولی اینبار دست نامحرم به ناموس مسلمانان نمیرسه.....
(بمیرم برایت یا حسین علیه السلام)
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 خاطرهای زیبا و امیدبخش در خصوص #آینده_انقلاب الهی ما
🔹حضرت آیتالله #مهدوی_کنی تعریف میکنند که ما سال ۱۳۴۳ در عراق خدمت امام رسیدیم همراه با شهید مهدی عراقی، شهید مهدی عراقی خیلی مورد علاقه امام بود.
شهید عراقی از امام سوال کرد گفت شما هدفتون از این انقلاب چیه؟
فرمود من سه ماموریت دارم، نگفت سه هدف دارم، گفت ماموریت دارم یعنی یک فرمانده دارم:
یک، شاه را سرنگون کنم
دو، جمهوری اسلامی را مستقر کنم،
سه، پرچم را به دست صاحب اصلیش بسپارم. (در سال ۴۳ که هیچ خبری از انقلاب نبود)
سال ۵۷ شد انقلاب پیروز شد شاه سرنگون شد
سال ۵۸ شد جمهوری اسلامی مستقر شد
رفتیم دوباره پیش امام
گفتیم آقا سه تا ماموریت داشتید، سومی چه خواهد شد؟
میگه امام سه بار فرمود محقق خواهد شد، محقق خواهد شد، محقق خواهد شد
شهید عراقی سوال کرد آقا توسط خودتون؟
امام فرمود نخیر توسط اون کسی که بعد از من میآید..
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دوشنبه ۱۷ مرداد
ظهرعاشورا
بیمارستان صدوقی
مادر خیلی دل شکسته اند اشک ریختند و من خون گریه کردم
موندم بیمارستان و مادر را با اصرار فرستادم مراسم مقتل خوانی ظهر عاشورا
عجب ظهر عاشورایی شده امسال...
نفس پدرجون تنگه.... دستها کبود...پهلوها زخمی....😭
پدرجون از شدت ضعف بیهوش شدند
و من مضطر بالای سرشون ... با گریه امام حسین را صدا زدم
ناگهان با نفس بلندی و با بغض عجیبی بلند گفتند یا حسین وبه هوش آمدند
حالم خیلی خرابه
خدایااااا پدرجون الان دلشون توی روضه است من چکار کنم براشون؟؟😭😭
مادر دلشون تاب نیاورد از روضه زنگ زدند و حال پدرجون را پرسیدند
پدرجون با بغض گفتند: روضه اید الان؟؟
کجاست ؟؟
چی میخونه؟؟؟😭😭😭
یا ابالفضل
مولای من
ظهر عاشوراست و من تازه متوجه چیزی شدم که آتشم زده...
پدرجون ۴۰ساله نتونستند روی زمین سجده کنند😭
دلم میخواد برم یه جا داد بزنم...
👆 گوشه ای از یادداشت ظهر عاشورای سال۱۴۰۱ 👆
و امسال در آغوش مولایت😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله
#شهید_جانباز_حاج_اصغر_عبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/451346677Cba9588e090
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی آقاتهرانی فرمودند:
آقای حاج شیخ هادی مروی از قول مرحوم آیتالله حاج شیخ احمد پایانی برای من نقل کردند که:
صبح عاشورایی بود و بسیار دلم گرفته بود. از منزل بیرون آمدم و به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و زیارت کردم. ولی باز دلم آرام نگرفت. با خودم گفتم که بهتر است تا به قبرستان ابو حسین بروم. چرا که در روایت آمده است که اگر ناراحت هستی، به قبرستان برو! ما هم به قبرستان ابو حسین رفتیم. در انتهای قبرستان شخصی را دیدم که با سر و پای برهنه ایستاده است. این شخص نظر مرا به خود جلب کرد و به ایشان که نزدیک شدم متوجه شدم که علامه آیت الله سید محمد حسین طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. آرام پشت سر ایشان نشستم و دیدم که ایشان مشغول خواندن زیارت عاشورا هستند، زیر آسمان؛ با سر و پای برهنه.
هنگامی که زیارت عاشورا به پایان رسید، جلو رفتم و سلام کردم. ایشان جواب مرا دادند و فرمودند: امروز چه روزی است؟ عرض کردم: عاشورا! بار دیگر پرسیدند که امروز چه روزی است؟ متوجه شدم که قصد و غرض ایشان از این سؤال چیز دیگری است. به همین جهت احترام کردم و سؤال را به ایشان بازگرداندم و پرسیدم: آقا امروز چه روزی است؟ جواب دادند: امروز روزی است که زمین و زمان بر حسین (علیهالسلام) خون گریست. مایل هستی که نشانت بدهم؟ جواب دادم بله. آن زمان هنوز قبرها مثل حالا نبود. خم شدند و از روی زمین یک کلوخ برداشتند؛ آن را مشت کرده و فشار دادند. دیدم همینطور از بین پنجههای دست ایشان خون به زمین میریزد.
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب
در واکنش به مواضع صریح و میهندوستانه جواد قارایی، مستندساز مجموعه «ایرانگرد»، کاربران فضای مجازی با موجی از حمایت کمسابقه، پاسخ ریزش فالوورهای اینستاگرامی وی را دادند.
جواد قارایی مستندساز و راوی مستند «ایرانگرد» که اخیرا به دلیل مواضع صریح خود علیه آمریکا و رژیم صهیونی با ریزش بخشی از دنبال کنندگان اینستاگرامیاش مواجه شده بود، با موجی از همراهی کاربران مواجه شد.
پس از آنکه تعداد فالوورهای صفحه وی از ۷۳۴ هزار نفر به ۷۲۲ هزار نفر کاهش یافت، قارایی این ریزش را نتیجه ایستادگی در دفاع از ایران و اعلام اشکال مواضع میهنپرستانه اش دانست.
اما تنها ساعاتی پس از انتشار پیامی با مضمون ایستادگی در برابر فشارها و تأکید بر دفاع از وطن، ورق برگشت؛ نزدیک به ۴۰ هزار نفر به جمع دنبالکنندگان قارایی اضافه شدند. این رشد چشمگیر، بازتاب گستردهای از حمایت کاربران فضای مجازی از مواضع قارایی بود.
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایران متشکریم!
🔻 انیمیشن «یک خواب آرام» داستان یکِ شبِ آرام بعد از یک سال برای کودکانِ غزه.
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
23.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت حاج محمود کریمی از حضور دیشب حضرت آقا در حسینیه امام خمینی
🇮🇷 @Shobhe_ShenaSi
داناب (داستانک+نکاتناب)💠
روایت حاج محمود کریمی از حضور دیشب حضرت آقا در حسینیه امام خمینی 🇮🇷 @Shobhe_ShenaSi
.
🟢 حاج محمود کریمی مداح اهل بیت در گفتوگو با پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای از مرثیهخوانی در مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی در حضور رهبر انقلاب و ماجرای خواندن نوحه «ای ایران» روایتی را بیان کرده است.
🟡 کریمی آن شب را چنین روایت میکند:
شب عاشوراست؛ هم حزن و اندوه شب عاشورا را داریم و هم نشاط زیارت حضرت آقا و حالی که در جامعه افتاده است. پس از آخرین پیام حضرت آقا، مردم ایشان را ندیده بودند و دلشان گرفته بود.
امشب که مشرف شده بودیم، خودم کمی خسته بودم، دلدرد شدیدی داشتم و عرق سردی روی پیشانیام نشسته بود. کنار منبر نشستم؛ هنگامی که به مردم نگاه کردم، گویا همه دمغ بودند و درونم صدایی میگفت که امشب خبری خواهد شد.
در راه، به سوی حسینیه امام خمینی (ره) میرفتم و در دل دودمه میساختم که اگر حضرت آقا در هنگام روضه تشریف آوردند، بتوانم این فرمان را به گونهای به دست بگیرم تا مردم با نوحه و سینهزنی حال دلتنگی خود را ابراز کنند.
نشسته بودم و آقای عالی روی منبر در حال سخنرانی بودند که ناگهان، در حالی که مشغول مرور اشعارم بودم، مشاهده کردم مردم یکباره بر پا خاستند. ابتدا گمان کردم آقای عالی نام مبارک حضرت امام زمان (روحی فداه) را به زبان آوردهاند، اما دیدم همه متحیر شدند و شروع به ولوله و شعار دادن کردند.
آنجا بود که فهمیدم حضرت آقا تشریف آوردهاند.
آقا را که زیارت کردم، ناخودآگاه به اطرافیانم داد میزدم که «میآیند.» سپس روی نرده ایستادم و چند بار صدا زدم. دیدم مردم پاسخ میدهند؛ عدهای گفتند، اما بیشترشان در حال ابراز احساسات خود نسبت به رهبر انقلاب بودند.
به خود گفتم: حالا که اینجا ایستادهام، پس از مدتها آقا را از نزدیک ببینم. خود را کشاندم و انگار بال درآوردم؛ یعنی معنای بال درآوردن را امشب فهمیدم.
وقتی نشستم، آقا که روبرویم بودند نگاهی به من انداختند و مرا دیدند. با انگشت اشاره کردند که «بیا.» ابتدا گمان کردم در حال احوالپرسی با من هستند، اما وقتی دقیقتر نگاه کردم، فهمیدم ایشان از من میخواهند که نزد ایشان بروم.
آمدم و مقابل ایشان نشستم. ایشان لطف بسیاری کردند و مرا بوسیدند. من هم دست ایشان را بوسیدم. سپس فرمودند: «برنامههایتان را مشاهده میکنم، نوحههای ای ایران شما خیلی عالی بود.»
آقا به من فرمودند: «خسته میشوی.» در پاسخ گفتم: «آقا، ما برای شما میمیریم؛ خستگی چه معنایی دارد؟ چشم.»
از ایشان اجازه گرفتم و گفتم: «آقا، اجازه هست اینجا بنشینم؟» فرمودند: «بفرمایید.»
البته اشتباه کردم و یک متر آن طرفتر نشستم، در حالی که باید دقیقاً نزد ایشان مینشستم.
به آقای عالی هم گفتنم که گویی پس از آمدن آقا بر ایشان وحی نازل شده بود؛ چند دقیقه آخر منبر واقعاً طوفانی و بسیار زیبا بود.
روضه که خواندم، تمام شد و برگشتم. دوباره در جمعیتی که در حاشیه اطراف آقا ایستاده بودند حاضر شدم. آقا دوباره مرا دیدند و اشاره کردند «بیا.» رفتم پیششان، بغل کردند و گفتند: «خیلی عالی بود؛ فقط یادت باشد، یک دانه «ای ایران ای سرای امید» هم به من بدهکاری. زنده باشم.» الحمدلله رب العالمین.
بعد که بیرون آمدم، مردم به هوای اینکه آقا مرا در آغوش گرفتهاند، همه ابراز محبت میکردند. حال همه خوب شده بود و حال و هوای جمع کاملاً عوض شده بود. مردم واقعاً مردم عجیبیاند.
شنیدم در شهرها همه خوشحالاند. خوشحالم که حضرت آقا را دیدند و دستهای عزاداریشان هنوز گرم است. انشاءالله امام حسین سایهشان را از سر ما کم نکند و خدا امام زمان ما را به ما برساند.
من امروز به خودم گفتم: ببینید دیدن آقا چه هیجانی دارد، دیدن امام زمان (روحی فداه) چه هیجانی دارد. خدا ما را در رکاب حضرت قرار دهد
🇮🇷 @DasTanaK_ir | داناب