‹ چیزی که نمیتوانی در قیامت از آن دفاع کنی،
نه ببین، نه بشنو، نه بگو، نه بنویس.. ›
•آیتاللّٰهجوادیآملی
📚 @DasTanaK_ir | داناب
تربیتِ تشکیلاتی!
مجموعه هدفمند یا سرگردان؟
مربی محبوب یا مستبد؟
🌐اینجا یاد میگیری که در تشکیلات (مثل خونه، اداره، مجموعه و...) :
🔻#چشماندازنویسی برای تشکیلات چطور باید باشه؟
🔻 چطور رفتار کنیم که مافوق و زیرمجموعه و حتی شاگرد و متربی از ما #حرفشنوی داشته باشن ؟
🔻 چطوری یک مسئول یا مربی و معلم، محبوب میشه؟
🔶 همراه با برگزاری دورههای مجازی و حضوری (در مشهد و ...)
بزن روی لینک👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/202441044C9ad2e525c0
قدمتون روی چشم🧏🏻♂
2.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میشه بغلتون کنم😍
📚 @DasTanaK_ir | داناب
داناب (داستانک+نکاتناب)💠
. 🟢 ضرب المثلهای جزء بیست و پنجم موسی به دین خود، عیسی به دین خود (لنا اعمالنا و لکم اعمالکم) شوری
.
🟡 ضرب المثلهای جزء بیست و ششم
سوراخ دعا گم کردن (و من اضل ممن یدعوا من دون الله من لا یستجیب له الی یوم القیامه) احقاف ۵
ما هم خدایی داریم (ذلک بان الله مولی الذین آمنوا) محمد ۱۱
تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد (ولتعرفنهم فی لحن القول) محمد ۳۰
رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر ۳۰ محمد
دست خدا با جماعت است (یدالله فوق ایدیهم) فتح ۱۰
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی (ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین) حجرات ۶
هر گردی گردو نیست (قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم) حجرات ۱۴
نم پس نمیدهد (مناع للخیر) ق ۲۵
خدا چشم را برای دیدن داده (افلا تبصرون) ذاریات ۲۱
برگرفته از کتاب گلستان ضرب المثلهای قرآنی، الهی دوست
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🟢 داستان گفتگوی خدای سبحان با مادر حضرت موسی هنگام انداختن موسی به نیل به روایت پروین اعتصامی!
🟡 توضیح
از بیت ۲۱ به بعد داستان نجات یافتن نمرود در زمان کودکی از یک حادثه دریایی ذکر میشود و در پایان مقایسهی جالبی با احوال حضرت موسی میشود
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به باد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی ؟
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریَٖش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پیِ انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
بیت شماره ۲۱
🔹 کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قُوَّتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اَندَکیست
ناخدای کشتی امکان یکیست
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خَلخالَش مَکَن
مار را گفتم، که طفلک را مَزَن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش ، کودک است
گرگ را گفتم، تن خُردَش مَدَر
دزد را گفتم، گلوبندش مَبَر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را ، به راه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند ، بیاصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حیِّ جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
رهنمون گشتند در تیه ضَلال
توشهها بردند از وَزر و وَبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعلهٔ کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هویٰ
آخر، آن نور تجّلی دود شد
آن یتیم بیگنه، نِمرود شد
رزمجوئی کرد ، با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عُجْب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و ، فکندیمش ز پای
پَشّهای را حکم فرمودم که ، خیز
خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
تا نماند باد عُجْبَش در دُماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چوُن میبریم ؟
آنکه با نِمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هویٰ ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔻هیاتی که به طلبه شدن تشویق میکند
🔻متن زیبای صفحه هیات الرضا (رضا هلالی) در تمجید از روحانیت
📚 @DasTanaK_ir | داناب
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 روایت جالبی از تبحر #علامه_حسن_زاده_آملی در محاسبات نجوم
بنده در نه سال از سنه ۱۳۳۷ شمسى تا سنه ۱۳۴۵ تقویم -یعنى سالنامه- استخراج کرده ام. و مأخذ استخراجم زیج بهادرى و زیج الغ بیکى و نسخهاى از تسهیل زیج محمّد شاهى بوده است.
🔹 یکى از استادان ریاضى آن زمان دانشگاه تهران که چند سالى است از این نشأت رخت بربسته است در دو واقعه، آشکارا مرا تکذیب کرد که در هردو واقعه صحّت محاسبه من به وقوع پیوست.
1️⃣ یکى واقعه کسوفى بود که یک روز یا دو روز قبل از روز وقوع آن درروزنامه اطلاعات وقوع آن را یعنى صحّت محاسبه مرا تکذیب کرده است، و چون کسوف به وقوع پیوست و صحّت محاسبه ما به منصّه ظهور رسید، در فرداى آن روز، در همان روزنامه عذرخواهى کردهاند، و ما نیز به احترام اعتذار اعتراضى ننموده ایم و آن کسوف را جز بنده هیچ مستخرجى خبر نداده بود که بنده متفرد بودم
2️⃣ واقعه دوم موضوع رؤیت هلال ماه شوالى بود که باز بنده متفرد بودم که ماه مبارک رمضان سلخ ندارد، چون تقویم ها منتشر شده اند، مرحوم استاد آیة الله آقا شیخ محمد تقى آملى به من فرمود: شما یک نفر موافق ندارید، همگى ماه مبارک امسال را تمام مى دانند. عرض کردم من هلال شوال را هم از زیج بهادرى و هم از زیج الغ بیکى به چهارده افق ایران استخراج کرده ام، در نتیجه هلال شوّال در غروب ۲۹ ماه مبارک رمضان در همه این آفاق قابل رؤیت است چنانکه معلوم خواهد شد، و بحمد الله چنان بوده است که به عرض رسانده ایم.
منبع: هزار و یک کلمه، جلد۲، صفحه ۴۹۵، حضرت علامه حسن زاده آملی
📚 @DasTanaK_ir | داناب
مسک206.pdf
حجم:
1.9M
🟡 دانلود کنید
🟢 ۲۰۶مین شماره نشریه #مسک منتشر شد!
📚 @DasTanaK_ir | داناب
🟡 ديكتاتور، تنهاست!
🟢 شاخصترين ديكتاتور قرن بيستم تا ساعتها بعد از سكته، هنوز در بسترش زنده بود و در تنهايي، جان ميكَند. در حالي كه تيم پزشكي، تنها چند قدم دورتر مستقر بودند، اما او از رسيدن سادهترين امداد پزشکی، محروم ماند.
🔸قدرتمندترین فرد کشور بزرگ اتحاد جماهیر شوروی صبح بعد از سكته، عليرغم تاخير طولاني و بيسابقه براي آغاز برنامه روزانه اش، هيچ يك از اعضای دفتر و گارد حفاظت، جرات نداشتند در بزنند و حالش را بپرسند. چرا؟ چون شب قبل، دیکتاتور وقتي ميرفت بخوابد گفته بود كسي مزاحمش نشود! فرمان او، هرچه بود، درست یا غلط، مقدس بود و نباید شکسته میشد.
🔸ساعتها طول كشيد تا مسئولين دفتر جرات كردند تا به هيات رييسه اتحاد جماهير شوروي خبر دهند كه وی از اتاق خواب خارج نشده است. اعضاي دفتر و افسران گارد، ميترسيدند تمام اينها، نقشه او براي سنجش ميزان وفاداري آنها باشد. اعضاي كادر رهبري شوروي هم تا همهشان جمع نشدند، جرات نكردند در اتاق خواب را بگشايند. آنها هم ميترسيدند مانند دهها چهره شاخص حزب و ارتش، به اتهام واهي دسيسه، راهي سياه چاله هاي موحش كا.گ.ب. در ميدان لوبيانكا شوند.
🔸نام این فرد چه بود؟ ژوزف استالین.
دلیل مرگ استالین پس از ۶۰ سال در گزارش ۱۱ صفحهای کالبدشکافی اعلام شد: وی به مرگ طبیعی و بر اثر خفگی در اثر سکته مغزی مرد. گزارش مرگ وی تا تاریخ مارس ۲۰۱۳ در صندوقخانه آرشیو دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه نگهداری میشد.
◀️ تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر دقیق و عمیق نگاه کنیم درخواهیم یافت که جلال و شکوه ديكتاتورها خیلی تو خالی است. با وجود هزاران فدایی و جان نثار و پیرو، آنها به طرز رقت باري، بيكس و تنهايند. اما نکته اینجاست که نباید فکر کنیم که دیکتاتورها معدودند و انگشت شمار. توجه به سه نکته زیر می تواند راهگشا باشد:
▪️در اولین گام به آیینه نگاه کنید. دیکتاتور بودن را در دیگران تشخیص میدهیم اما در خودمان نه. هر کدام از ما میتواند یک دیکتاتور باشد. یکی در خانواده ۳ نفری اش، دیگری در اداره ۳۰ نفری و دیگری در سازمان ۳۰ هزار نفری اش. پس هزینه انتقاد را پایین بیاوریم. آخرین باری که فردی بدون لکنت به شما انتقاد کرده است کی بوده است؟
▪️سه پرده وجود دارد که شما را در گرداب دیکتاتوری هر روز بیشتر از پیش به قعر می برد. پرده ترس، پرده شرم و پرده شیفتگی. برخی از اطرافیان شما از سر ترس و برخی دیگر از سر شرم و در انتها برخی نیز از سر شیفته شما بودن، در مقابل شما سکوت می کنند. بهترین راهکارش این است که خود به اشتباهات خود اعتراف کنیم تا همه بدانند که ما خطاپذیر هستیم و عادی. آخرین باری که به اشتباهات خود اعتراف کردید کی بوده است؟
▪️فریب نخوریم سکوت همیشه نشانه رضایت نیست. هر چقدر دیکتاتورتر باشید تنهاترید و فضای اطرافتان ساکتتر. اما نه سکوتی که از سر رضایت است؛ سکوتی سراسر از نفرت.
اطرافیان دیکتاتور سکوت می کنند؛ سکوت فردی، سکوت سازمانی و سکوت اجتماعی. اما ذهنشان را که نمی توانید کنترل کنید. در اولین فرصت ممکن اعتراض میکنند. کمترین نشانه اعتراض فرار است. فرار نوجوانان از خانه، فرار کارکنان کلیدی از سازمان و فرار مغزها از کشور. اینها نشانه اعتراض است.
✍ مجتبی لشکربلوکی (با تلخیص)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b