eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 چند نکته آمورنده از زندگی زین‌الدین زیدان که سلبریتی‌های فوتبال ما باید یاد بگیرند همسر زین‌الدین زیدان در گفتگو با روزنامه پاریس اسپورت درباره تاثیر اعتقادات در زندگی زیدان می‌گوید: وقتی زیدان از او خوشش آمد، به او گفته: آیا مسیحی هستی؟ در جواب گفتم، بلی. زیدان با این کلمه چهره‌اش عوض شد و رفت، مدتی گذشت و از زیدان خبری نشد تا کنجکاو شدم و دنبالش راگرفتم، وقتی منزل شخصیش را در پاریس پیدا کردم، با دیدنم تعجب کرد و من هم علت ناپدید شدنش را پرسیدم. زیدان گفت: می‌خواستم با تو ازدواج کنم ولی تو مسیحی هستی و من مسلمان. طی چند ملاقات من شیفته دین و رفتار زیدان شدم و تصمیم گرفتم هم مسلمان شوم و هم همسر زیدان. همسر زیدان می‌گوید: زیدان هیچ وقت نمازش را قطع نکرد و عصبانی نمی‌شد. اما نکته جالب این بود که هر وقت حقوق می‌گرفت یا درآمدی دیگری داشت حسابدارش ۱۰ درصد از آن‌را کسر می‌کرد، علت را پرسیدم. زین الدین گفت: این همان زکات است که برایت توضیح داده بودم، ۱۰ درصد درآمدم مستقیم وارد حساب هزار یتیم الجزایری می‌شود. همسرش راز حمله با سر زیدان را به بازیکن ایتالیایی در آخرین بازی ملی‌اش در فینال جام جهانی را بر ملا ساخت و گفت: زیدان هیچ وقت عصبانی نمی‌شد مگر به اسلام توهین می‌شد. بازیکن ایتالیایی به او گفت: "مسلمان تروریست" زیدان هم کنترلش را از دست داد و با سر به سینه مدافع ایتالیایی ضربه زد. زیدان در این مورد می‌گوید، این ضربه شیرین‌ترین ضربه‌ای بود که زدم و پانصد هزار یورو جریمه‌اش از آن شیرین‌تر بود و برای دینم تمام اموال و حتی جانم را می‌دهم. 📚 @DasTanaK_ir | داناب
3.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 اگه نمازتو تند تند می خونی، این پست برای شماست ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 سرازیری قبر چیست؟ 🟢 توضیحات حجت‌الاسلام رضا محمدی 📚 @DasTanaK_ir | داناب
🟢 جالب‌ترین عکس از نماز عید فطر 🟡 نماز عید فطر در روستایی در بنگلادش 📚 @DasTanaK_ir | داناب
‹ چیزی که نمیتوانی در قیامت از آن دفاع کنی، نه ببین، نه بشنو، نه بگو، نه بنویس.. › •آیت‌اللّٰه‌جوادی‌آملی 📚 @DasTanaK_ir | داناب
‌ بدون شرح! 📚 @DasTanaK_ir | داناب
تربیتِ تشکیلاتی! مجموعه هدفمند یا سرگردان؟ مربی محبوب یا مستبد؟ 🌐اینجا یاد میگیری که در تشکیلات (مثل خونه، اداره، مجموعه و...) : 🔻 برای تشکیلات چطور باید باشه؟ 🔻 چطور رفتار کنیم که مافوق و زیرمجموعه و حتی شاگرد و متربی از ما داشته باشن ؟ 🔻 چطوری یک مسئول یا مربی و معلم، محبوب میشه؟ 🔶 همراه با برگزاری دوره‌های مجازی و حضوری (در مشهد و ...) بزن روی لینک👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/202441044C9ad2e525c0 قدمتون روی چشم🧏🏻‍♂
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
. 🟢 ضرب المثل‌های جزء بیست و پنجم موسی به دین خود، عیسی به دین خود (لنا اعمالنا و لکم اعمالکم) شوری
. 🟡 ضرب المثل‌های جزء بیست و ششم سوراخ دعا گم کردن (و من اضل ممن یدعوا من دون الله من لا یستجیب له الی یوم القیامه) احقاف ۵ ما هم خدایی داریم (ذلک بان الله مولی الذین آمنوا) محمد ۱۱ تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد (ولتعرفنهم فی لحن القول) محمد ۳۰ رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر ضمیر ۳۰ محمد دست خدا با جماعت است (یدالله فوق ایدیهم) فتح ۱۰ چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی (ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین) حجرات ۶ هر گردی گردو نیست (قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم) حجرات ۱۴ نم پس نمی‌دهد (مناع للخیر) ق ۲۵ خدا چشم را برای دیدن داده (افلا تبصرون) ذاریات ۲۱ برگرفته از کتاب گلستان ضرب المثل‌های قرآنی، الهی دوست ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
کله پوک!! 📚 @DasTanaK_ir | داناب
🟢 داستان گفتگوی خدای سبحان با مادر حضرت موسی هنگام انداختن موسی به نیل به روایت پروین اعتصامی! 🟡 توضیح از بیت ۲۱ به بعد داستان نجات یافتن نمرود در زمان کودکی از یک حادثه دریایی ذکر می‌شود و در پایان مقایسه‌ی جالبی با احوال حضرت موسی می‌شود مادر موسی، چو موسی را به نیل در فکند، از گفتهٔ رب جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کای فرزند خرد بی‌گناه گر فراموشت کند لطف خدای چون رهی زین کشتی بی ناخدای گر نیارد ایزد پاکت به یاد آب خاکت را دهد ناگه به باد وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است پردهٔ شک را برانداز از میان تا ببینی سود کردی یا زیان ما گرفتیم آنچه را انداختی دست حق را دیدی و نشناختی ؟ در تو، تنها عشق و مهر مادری است شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است نیست بازی کار حق، خود را مباز آنچه بردیم از تو، باز آریم باز سطح آب از گاهوارش خوشتر است دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است رودها از خود نه طغیان میکنند آنچه میگوئیم ما، آن میکنند ما، به دریا حکم طوفان میدهیم ما به سیل و موج فرمان میدهیم نسبت نسیان بذات حق مده بار کفر است این، بدوش خود منه به که برگردی، بما بسپاریش کی تو از ما دوست‌تر میداریَٖش نقش هستی، نقشی از ایوان ماست خاک و باد و آب، سرگردان ماست قطره‌ای کز جویباری میرود از پیِ انجام کاری میرود ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم میهمان ماست، هر کس بینواست آشنا با ماست، چون بی آشناست ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت بیت شماره ۲۱ 🔹 کشتئی زاسیب موجی هولناک رفت وقتی سوی غرقاب هلاک تند بادی، کرد سیرش را تباه روزگار اهل کشتی شد سیاه طاقتی در لنگر و سکان نماند قُوَّتی در دست کشتیبان نماند ناخدایان را کیاست اَندَکیست ناخدای کشتی امکان یکیست بندها را تار و پود، از هم گسیخت موج، از هر جا که راهی یافت ریخت هر چه بود از مال و مردم، آب برد زان گروه رفته، طفلی ماند خرد طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت بحر را چون دامن مادر گرفت موجش اول وهله، چون طومار کرد تند باد اندیشهٔ پیکار کرد بحر را گفتم دگر طوفان مکن این بنای شوق را، ویران مکن در میان مستمندان، فرق نیست این غریق خرد، بهر غرق نیست صخره را گفتم، مکن با او ستیز قطره را گفتم، بدان جانب مریز امر دادم باد را، کان شیرخوار گیرد از دریا، گذارد در کنار سنگ را گفتم بزیرش نرم شو برف را گفتم، که آب گرم شو صبح را گفتم، به رویش خنده کن نور را گفتم، دلش را زنده کن لاله را گفتم، که نزدیکش بروی ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی خار را گفتم، که خَلخالَش مَکَن مار را گفتم، که طفلک را مَزَن رنج را گفتم، که صبرش اندک است اشک را گفتم مکاهش ، کودک است گرگ را گفتم، تن خُردَش مَدَر دزد را گفتم، گلوبندش مَبَر بخت را گفتم، جهانداریش ده هوش را گفتم، که هشیاریش ده تیرگیها را نمودم روشنی ترسها را جمله کردم ایمنی ایمنی دیدند و ناایمن شدند دوستی کردم، مرا دشمن شدند کارها کردند، اما پست و زشت ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت تا که خود بشناختند از راه، چاه چاهها کندند مردم را ، به راه روشنیها خواستند، اما ز دود قصرها افراشتند، اما به رود قصه‌ها گفتند ، بی‌اصل و اساس دزدها بگماشتند از بهر پاس جامها لبریز کردند از فساد رشته‌ها رشتند در دوک عناد درسها خواندند، اما درس عار اسبها راندند، اما بی‌فسار دیوها کردند دربان و وکیل در چه محضر، محضر حیِّ جلیل سجده‌ها کردند بر هر سنگ و خاک در چه معبد، معبد یزدان پاک رهنمون گشتند در تیه ضَلال توشه‌ها بردند از وَزر و وَبال از تنور خودپسندی، شد بلند شعلهٔ کردارهای ناپسند وارهاندیم آن غریق بی‌نوا تا رهید از مرگ، شد صید هویٰ آخر، آن نور تجّلی دود شد آن یتیم بی‌گنه، نِمرود شد رزمجوئی کرد ، با چون من کسی خواست یاری، از عقاب و کرکسی کردمش با مهربانیها بزرگ شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ برق عُجْب، آتش بسی افروخته وز شراری، خانمان‌ها سوخته خواست تا لاف خداوندی زند برج و باروی خدا را بشکند رای بد زد، گشت پست و تیره رای سرکشی کرد و ، فکندیمش ز پای پَشّه‌ای را حکم فرمودم که ، خیز خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز تا نماند باد عُجْبَش در دُماغ تیرگی را نام نگذارد چراغ ما که دشمن را چنین میپروریم دوستان را از نظر، چوُن میبریم ؟ آنکه با نِمرود، این احسان کند ظلم، کی با موسیِ عمران کند این سخن، پروین، نه از روی هویٰ ست هر کجا نوری است، ز انوار خداست ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b