eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️ برشی از یک کتاب زمانی که جزء شاگردان کلاس مخصوص محمدرضا (سال اول دبستان) شدم ، محمدرضا پس از چند سئوال از وضع خانوادگی من فهمید که من با سایر شاگردان از نظر وضع خانوادگی خیلی پائین تر و فقیرتر هستم . لذا از همان روز اول حامی من شد و نمی گذارد سایرین مرا اذیت کنند . چون اواسط سال تحصیلی بود ، پس از ۴ یا ۵ ماه امتحانات خاتمه سال داده شد و من شدم . در نیمکت های ۲ نفری کلاس ، رئیس کلاس جای مرا در کنار محمدرضا گذارد و گفت که از امروز بعد از خاتمه کلاس به محل زندگی محمدرضا می روی و با هم درس حاضر می کنید . او و من شروع شد . شب ها تا ساعت ۱۰ نزد او می ماندم تا بخوابد و بعد پیاده به منزل خود در کوچه های فرعی خانی آباد می رفتم ، که نه چراغی بود و نه فردی در خیابان بود . البته که ناراحت می شدم ولی راهی جز این نداشتم . این وضع زندگی مشترک تا رفتن به سوئیس ادامه یافت . اکثراً به دیدن محمدرضا می آمد و خیلی خوشحال بود که من با او هستم . شاه همیشه به من محبت می کرد و اجازه نداد غیر از من نزد محمدرضا باشد و اگر فردی را می دید آناً او را از نزد محمدرضا بیرون می کرد . 📚 ظهور و سقوطِ سلطنت پهلوی ، خاطرات ارتشبد حسین فردوست ، ص ۶۴۴ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
سلام مژده به کاربران عزیز یه توسط یکی از مخاطبان داده شده دیدم مناسبه عزیزان یک از سرودهای انقلابی در کنند و برای ما بفرستید تا هم در کانال منتشر بشه و هم به بهترین دابسمش انتخابی توسط شما ای تقدیم بشه. ضمناً برای هدیه‌ی این طرح هم پذیرفته میشود😉 لطفاً به همه‌ی دوستان تون اطلاع رسانی کنید. آثار خود را به این شناسه ارسال کنید👇 @Mghorbanim 🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇 🆔 @shobhe_shenasi
🔸دو جالب و مهم از آیت الله حائری شیرازی🔸 در قم ساکن خانه کوچکی بودم. رهن و اجاره بود. آن زمان 26 هزار تومان رهنش بود، اجاره هم 100 تومان بود و بقیه مبلغ اجاره بابت رهن بود. یک سال در این خانه بودم. یک سال تمام شد و بنا بود به محضر برویم برای تمدید یک سال دیگر. شب خواب دیدم در مجلسی مذهبی هستم و من هم در میان مردم بودم و سخنران هم آنجا بود. یکی از راه رسید و یک کاغذی به من نشان داد. کاغذ را خواندم، دیدم نوشته: «شما این مبلغ سنگین گرفتی»! من خیلی ناراحت شدم، گفتم: «من ربا گرفته‏ ام!؟» این آقا دلش به حال من سوخت، گفت: این قانون یک تبصره دارد، شما می‏توانید بگویید من از این قانون اطلاع نداشته‏ ام. از خواب بیدار شدم و گفتم: این خواب به خاطر این است که من پول را به او قرض داده‏ ام و [در عوضش] صد تومان از مال الاجاره کم کرده‏ ام. گفتم من محضر نمی آیم و نرفتم! در خانه صدای چکه آب که در چاه می‏ ریخت می ‏آمد. اهل بیت ما به صاحبخانه گفت: مثل اینکه لوله ترکیده و آب در چاه می‏ریزد. آمد و اصل شیر فلکه ما را بست. حالا ما دو تا بچه داریم یک ساله و دو ساله، این‏ها هر روز لباسشویی داشتند، اهل بیت ما هم علویه بود، از خانه همسایه یک بشکه آب آورده بود که کهنه بچه ‏ها را بشورد، آن موقع هم هنوز از این پوشک‏ ها نیامده بود. خواهرم از تهران آمد میهمان ما. رفته بودیم جمکران، در جمکران خواهرم از اهل بیت پرسید: «این بچه‏ ها چه می‏فهمند که آوردی جمکران؟» اهل بیت ما- خدا رحمتش کند- گفت: از خودشان بپرسید، آمد از این بچه ‏ها پرسید: «شما برای چه آمده‏اید جمکران؟» گفتند: ما آمده ‏ایم از امام زمان بخواهیم که خدا ما را از دست این صاحب خانه نجات بدهد! شما فکر نکنید این بچه ‏ها نمی‏فهمند، ‏ها_می‏فهمند! به هر حال، خدا فرجی کرد و خانه‏ ای که الان در قم دارم، همان موقع تهیه شد. آبرومندانه هم تهیه شد، صد متر بود که خریدیم 102 هزار تومان. مبلغ مهمش را هم مدرسه حقانی داد و این خانه خریدن ما مصداق این آیه بود: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا » «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»؛ من نرفتم تمدید کنم لذا «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»: خدای تعالی راه نجاتی قرار داد و از راهی که ما فکر نمی‏کردیم خانه ‏ای روزیمان کرد. این‏ها واقعیت است. بچه ‏ها خوب می‏فهمند. یادم استمدتی باران کافی در شیراز نباریده بود. من بچه 4 ساله بودم و خواهرم 6 ساله بود. پدرم مجتهد بنام شیراز بود. به ما گفت: «دو رکعت نماز بخوانید و بعد از خدا بخواهید باران ببارد». من و خواهرم رفتیم روی پشت بام دو رکعت نماز خواندیم بعد دستمان را گرفتیم همین طور که بابا گفته بود. گفتیم: خدایا باران ببار. خدا می‏داند ابر شد و ! فکر نکنید بچه ‏ها متوجه نمی‏شوند. اینجوری نیست! اینکه بعضی ‏ها بچه خردسال‏ اند و حاجت می‏دهند به خاطر این است، انسان ‏اند. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
✳️ اصطلاحات وضرب المثلها ! این ضرب المثل درمواقعی به کارمی رود که درانجام کاری ازابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتدودر واقع شروع کارپایان آن رانشان می دهد. این ضرب المثل به خاطروضع آب و هوادرفصل بهار بوجود آمده است. اگردرفصل بهار بارندگی خوب وکافی باشد می گویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع «سالی که نکوست از بهارش پیداست.» در ادامه این ضرب المثل جمله ی دیگری هم هست که امروزه کمتر استفاده می شود و بیشتر مانندیک ضرب المثل جداگانه کاربرد دارد: «سالی که نکوست ازبهارش پیداست، ماستی که تُرشه ازتغارش پیداست» قسمت دوم ضرب المثل هم، مانند بخش اولش همان معنا را دارد. درگذشته که ماست رادر تغار (ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه می داشتند)درست می کردند، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا کرده بود، هم ارزان تر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته می شد و قیمت نازلی داشت وخریداران چندانی جز ‏افرادفقیر وتهیدست نداشت. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
بازخوانی گروگان‌گیری در مسجد الحرام؛ الجزیره: عربستان آمار غلط داد؛ ۳ هزار حاجی جان باختند 🔹شبکه تلویزیونی الجزیره با بازخوانی پرونده گروگان‌گیری سال ۱۹۷۹ در مسجد الحرام و افشای جزئیات بیش‌تری از این حادثه به نقل از افسر فرانسوی گفت، بر خلاف ادعای عربستان این حادثه با کشته شدن پنج هزار نفر از جمله سه هزار حاجی همراه شد. 🔹اول محرم سال ۱۴۰۰ هجری قمری یعنی چهل و یک سال پیش، گروهی که «جماعت سلفی محتسبه» نامیده می‌شدند مسجد الحرام را در کنترل و اختیار خود گرفتند. شمار آنان حدود دویست تا سیصد نفر و به فرماندهی جهیمان العتیبی اعلام شده است که گفته می‌شود با فردی موسوم به محمد عبدالله القحطانی، شخصی که او را مهدی موعود می‌خواندند، بیعت کردند. 🔹این اقدام به مقابله مسلحانه با آل سعود منجر شد و درگیری حدود یک هفته طول کشید. سعودی‌ها برای بازیابی کنترل بر مسجدالحرام از غربی‌ها کمک گرفتند و سرانجام پس از دو هفته بعد از کشته شدن تعداد خیلی زیادی از حجاج مسجدالحرام به کنترل آل سعود در آمد. 🔹دولت سعودی پس از این واقعه شمار جان باختگان از نیروهای خود را ۱۲۷ نفر و شمار کشته شدگان از گروه مسلح جهیمان را ۱۱۷ نفر اعلام کرد. در ژانویه ۱۹۸۰، حکومت سعودی ۶۳ نفر از دستگیر شدگان از جمله جهیمان العتیبی را در میادین چند شهر عربستان گردن زد./ فارس ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
تو چرا تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک #داستانک👇 📚 @dastanak_ir
2.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرکاری جالب مجری ضدایرانی!😂 صفا، شبکه وهابی و ضدایرانی است که توسط حکومت سعودی حمایت مالی می شود و دائما در جهت اختلاف اندازی بین مردم عراق و ایران فعالیت می کند! ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
این راه ادامه دارد.... 🔹یادواره شهدای جمعی از مساجد منطقه ۳ اصفهان، همراه با و برنامه های ویژه 🔹پنجشنبه ۱۷ بهمن از ساعت شش و نیم بعد از ظهر 🔹ابتدای خیابان هشت بهشت غربی، حسینیه بزرگ قصر منشی 🔹در کانال یادواره عضو شوید👇 ایتا: https://eitaa.com/mesl_ghasem تلگرام: https://t.me/joinchat/Jse7alFoBY11LM7W_35uQQ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
💥کتاب "قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری" به چاپ هفتم رسید. 🔻با استقبال بسیار خوب مخاطبان محترم، تیراژ این کتاب در کمتر از یک سال از ۳۰هزار جلد عبور کرد. 🔸کتاب قدرت و شکوه زن شامل ناشنیده هایی است از بیانات حضرت امام(ره) و رهبر انقلاب با مقدمه‌ای از علیرضا پناهیان درباره ویژگی‌ها، امتیازات و توانمندی‌های منحصربه فرد زنان. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
پزشک وجراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت دریک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت وتکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت.. بعدازپرواز ناگهان اعلان کردندکه بخاطر اوضاع نامساعدهوا ورعدوبرق وصاعقه، که باعث ازکارافتادن یکی ازموتورهای هواپیماشده ، مجبوریم فروداضطراری درنزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم.. دکتربلافاصله به دفتراستعلامات فرودگاه رفت وخطاب به آنهاگفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم وهردقیقه برای من برابر باجان خیلی انسانها هاست وشمامیخواهیدمن 16ساعت تواین فرودگاه منتظرهواپیمابمانم؟ یکی ازکارکنان گفت جناب دکتر، اگرخیلی عجله داریدمیتونیدیک ماشین دربست بگیریدتامقصدشماسه ساعت بیشترنمانده است.. دکتر ایشان باکمی درنگ پذیرفت وماشینی راکرایه کردوبراه افتادکه ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شدوبارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدورنبود ساعتی رفت تااینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته وکوفته ودرمانده وباناامیدی براهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه اورابه خود جلب کرد.. کنار اون کلبه توقف کرد ودر را زد، صدای پیرزنی راشنید . -بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست... دکتر داخل شد وازپیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهدازتلفنش استفاده کند،.. پیرزن خنده ای کرد وگفت:.کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست ونه تلفنی...ولی بفرما واستراحت کن وبرای خودت استکانی چای بریزتاخستگی بدرکنی وکمی غذاهم هست بخور تاجون بگیری.. دکترازپیرزن تشکرکرد ومشغول خوردن شد، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز ودعابود..که ناگهان متوجه طفل کوچکی شدکه بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هرازگاهی بین نمازهایش اورا تکان میداد. پیرزن مدتی طولانی به نمازودعامشغول بود، که دکتر روبه اوگفت: ... بخدا من شرمنده این لطف وکرم واخلاق نیکوی توشدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. پیرزن گفت: واما شما،..رهگذری هستیدکه خداوند به ماسفارش شمارا کرده است.. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا... دکترایشان گفت:چه دعایی؟ گفت: این طفل معصومی که جلوچشم شماست نوه من هست که نه پدر داره ونه مادر، به یک بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا ازعلاج آن عاجزهستند.. به من گفته اندکه یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که اوقادر به علاجش هست،..ولی اوخیلی ازمادورهست ودسترسی به او مشکل هست ومن هم نمیتوانم این بچه را پیش اوببرم.. میترسم این طفل بیچاره ومسکین خوار وگرفتارشود..پس ازالله خواسته ام که کارم راآسان کند..! دکترایشان درحالیکه گریه میکردگفت: به والله که دعای تو، هواپیماها راازکارانداخت وباعث زدن صاعقه ها شدوآسمان را به باریدن واداشت.. تااینکه من دکتررابسوی تو بکشاندومن بخدا هرگز باورنداشتم که الله عزوجل بایک دعایی این چنین اسباب رابرای بندگان مومنش مهیا میکند..وبسوی آنها روانه میکند. وقتی که دستها ازهمه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین وآسمان بجامی ماند. « وقال ربكم ادعوني استجب لكم ... ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 📚 @dastanak_ir
3.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 - من رئیس ندارم! + اون رئیس تو هم هست! رئیس‌جمهور رئیس همه س! 🔻 برشی جنجالی از فیلم سینمایی «خروج» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک #داستانک👇 📚 @dastanak_ir