eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.7هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قیام می‌کنم 🔹مداحی حسین طاهری به مناسبت رحلت حضرت زینب کبری (س) @DasTanaK_ir | داناب 👈
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرم مطهر حضرت زینب لحظاتی پس از وقوع زلزله @DasTanaK_ir | داناب 👈
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 ❁﷽❁ 📜میثاق نامه📜 سه روز بر آستانت سر گذاشته ام و مسیر اشکهایم را کفِ دستانِ خالیم قرار داده ام تا با چک چک بارانِ ندامت ،قلب بی قرارم به عفو و بخششت آرام گیرد. می دانم برای نقاشی لبخند بر لبانم چه آسمان هایی که به زمین دوخته ای میدانم برای پاک شدنم از گناه چه دریاهایی را که متلاطم ساخته ای اکنون می خواهم در مقابل این همه خوبی هایت عهدی ببندم و برای همیشه به آن پایبند بمانم . خدایا تو پوشیده‌ای و پوشیدگیم را خواسته ای ، پس به عشقت میپوشم و از پوشیدگیم بر خود می بالم ؛چون ویژگی مشترک ما میشود. خدایا بلور نگاهت را از فقیری چون من برنداشته ای، من هم هرگز چشم امیدوار فقیری را به کمکم منتظر نخواهم گذاشت خدایا تو بالای و من پایین. دستم به دامان تو وقتی خواهد رسید که زمینیانِ خداگونه را پاس بدارم زین پس فرشته های زندگی ام، پدر و مادرم را چون تاج پادشاهی بر سر خواهم گذاشت و از فیض وجودشان نگاه مهربان تو را خواهم چید. خدایا حُکمت بر تمام عالم جاریست. خطاست من تافته ی جدابافته باشم. پس زین پس حکمت را بر دیده می گذارم و دست اطاعت بر سینه می‌فشارم. باشد که باز هم لایق مهمانی تو در اعتکاف های دیگر و در سالهای آتی باشم تا بتوانم حال دلم را هر سال در کنارت خوب کنم. ✍️ آمنه خلیلی @DasTanaK_ir | داناب 👈
3.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مهدی رسولی رفته پاکستان ، سیل جمعیت برای خوش‌آمدگویی « خمینی ای امام » میخونن! تربیت شده‌ی مکتب حاج قاسمِ که میتونه جشن ۴۴ سالگی انقلاب رو خارج از مرزهامون برگزار کنه شیر مادر حلالت حاج‌مهدی @DasTanaK_ir | داناب 👈
مهر پدری @DasTanaK_ir | داناب 👈
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏﷽ ❁ سوگنامه ۱ ❁ ✓عنوان: روضه‌‌ عمه‌‌ی‌ سادات «س» ✓موضوع: اعتقادی ، توسل ، مناسبتی ✓اشاره: ازلسان آیت‌الله جوادی‌آملی - لب شیرین وچوبِ تلخ سخت است مزن ظالم که زینب پایٍ تخت است 🥀 درثواب انتشار سهیم باشید. ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 💌دعوتیدبه‌: پایگاه‌فرهنگی‌تبلیغی‌بلاغ
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 می‌تونی این دوربین مخفی رو ببینی و اشک نریزی؟ 🔺 شیشه عینک پیرمرد تو خیابون گم شده، داره دنبالش می‌گرده که یه پیامک براش میاد. 🈚️پیرمرد از مردم، کمک می‌خواد تا پیامک رو براش بخونن. 🤷‍♂تو پیامک یه چیزی نوشته بود که خیلی‌ها حاضر نشدن بخوننش؛ که خدا را شکر نشون از مرام و مردانگی هموطنان ما داره!!! 🌺باز هم روز پدر بر همه پدران زنده و درگذشته مبارک باد.🌺 @DasTanaK_ir | داناب 👈
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر کریستوفر، کشیش مسیحی که تحقیقات فراوانی درباره تاریخ اسلام بخصوص زندگی حضرت زهرا و حضرت زینب سلام الله علیها کرده میگوید: نیمی از قلب من برای حضرت زهرا و نیمی دیگر برای حضرت زینب است. این کلیپ رو ببینید، چقدر زیبا درباره مقام و عظمت حضرت زینب صحبت میکنه سلام الله علیها @DasTanaK_ir | داناب 👈
بخشنده ترین مردم!! @DasTanaK_ir | داناب 👈
ببخشید برا امر خیر مزاحم شدم 😍😍 ـ😂😂😂 @DasTanaK_ir | داناب 👈
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید چطور اشک شاهزاده رو در آوردن 😬 میگه فالوورای علی کریمی و حمید فرخ نژاد فیک بودن بی‌ناموصا 😂 🔻صفحات ما | zil.ink/shobhe_shenasi
✨﷽✨ داستان ترمان ▫️ سال‌ها پیش در شهر خوی مردی بود که به او تِرمان می‌گفتند. ظاهری شیرین‌عقل داشت اما گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت. مرحوم پدرم نقل می‌کرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم. ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت. باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم. الان تازه صبحانه خورده‌ام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم. من بارها خودم را آزموده‌ام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد.» واقعا متحیر شدم. 🔹رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.» ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمی‌ترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم. (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b