eitaa logo
دشت جنون
5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 22 آبان ماه 1404ه.ش 🗓 22 جمادی الاولی 1447 ه.ق 🗓 13 نوامبر 2025 میلادی 🔸صفحه 206 🔸جزء 11 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ ، فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ هر كس غم و مؤمنى را بزدايد ، در روز ، غـم از دلـش می زدايد. 📚 الكافى ، جلد ۲ ، صفحه ۲۰۰ @fashtejonoon1
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 دانش آموزان عزیز که در جبهه علم عليه جهل ، علمي كه بايستي كشورمان را بسوي خودكفايي سوق بدهد كه ديگر وابسته به اين و آن نباشيم فعالیت دارید ، ما احتياج به متخصص متعهد داریم ، متخصص غير متعهد داريم اما چه فايده كه نه از درد مردم خبر دارند و نه كمبود مردم را مي دانند و برای همین هم نمي تواند از تخصص خود در راه خدمت به مردم استفاده كنند . 🌹 🕊 🌹 🌹 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
Montazer.ir4_6046478968175989371.mp3
زمان: حجم: 15.2M
💐🌹🕊🥀🕊🌹💐 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 وقتی به چهره بی جان فرزندش می نگرد، وقتی به چشمان او می نگرد، هنوز هم حسرت در آنها باقیست، حسرتی که در زمان شهادت در وجودش رخنه کرد، حسرت دیدار دوباره مادر، حسرت بوسیدن دوباره دستان و حسرت بوییدن دوباره چادرش. مادر این حسرت را خوب درک میکند چون درون چشمان اون هم همین حسرت است. حسرت بوسیدنش دوباره پیشانی فرزندش وقتی که راهی جبهه است، حسرت اینکه قرار بود فرزندش ازدواج کند و او نوه دار شود. مادر و فرزند با همین حسرتی که در چشم دارند برای همیشه یکدیگر را بدرقه میکنند. فرزند زیر خروارها خاک می رود و مادر روی این خاک ها ذره ذره آب می شود. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
دشت جنون
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #منصور_زائرنوملی #قسمت_ششم اسرا متوجه شده بودند که می‌ت
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 خوب یادم هست ماه رمضان بود بچه‌ها از فرط گرسنگی و تشنگی جانی برایشان نمانده بود؛ در موقع افطار کمی شکر داشتیم یکی از اسرا کف دست هر نفر کمی شکر ریخت و این همه افطار ما بود و یک آفتابه آب در دستشویی مانده بود و کسانی که طبعشان قبول می‌کرد به زور برای زنده ماندن چند قطره‌ای در دهانشان می‌ریختند. وقتی خبر آزادی اسرا را اعلام کردند از خوشحالی در پوست نمی‌گنجیدیم. آن شب تا صبح در حیاط اردوگاه بودیم؛ تعداد سه نفر مرد و یک زن از طرف صلیب سرخ به اردوگاه آمده بودند و از اسرا می‌پرسیدند که می‌خواهید به کشور ایران باز گردید یا پناهنده شوید. فقط کافی بود زیر یک برگه را اثر انگشت بزنیم تا زیر نظر صلیب سرخ به هر کشوری که می‌خواهیم پناهنده شویم ولی حتی یک نفر از اسرای اردوگاه حاضر نشدند به کشور دیگر پناهنده شوند. همه با ذوق و شوق انتظار می‌کشیدند تا دوباره به آغوش وطن و خانواده‌های خود برگردند. به عنوان آخرین شکنجه ۲۴ ساعت قبل از آزادی هرگونه جیره غذایی را به روی ما قطع کردند تا اینکه سرانجام وارد مرز ایران شدیم و بلافاصله بعد از ورود به مرز ایران هم‌وطنان ما با آب و غذا از ما پذیرایی کردند و بچه‌ها بعد از تحمل ۲۴ ساعت گرسنگی جان گرفتند. http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
دشت جنون
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 #بزرگ_مردان_کوچک #شهید_نوجوان #مرحمت_بالازاده #حکایت_شیرین #اعزام_به_جبهه #قسمت_دوم ش
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 حضرت ‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» مرحمت بالازاده با مجوز آقا وارد تیپ عاشورا شد - چه نام بامسمایی- شجاعت و درایت را با هم داشت و همه در حیرت که این همه در یک نوجوان ۱۳ ساله چگونه جمع شده است. بر و بچه‌های تیپ عاشورا چهره مهربان و جدی مرحمت را از یاد نمی‌برند. بیشتر اوقات کنار فرمانده خود شهید مهدی باکری دیده می‌شد. روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در جزیره مجنون شهید شد. آقا مهدی باکری هم در همان عملیات به شهادت رسید . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 محمد طهرانی‌ مقدم برادر ، از ارادت ایشان به اقامه عزای و عصمت و طهارت (ع) می‌گوید: چند روز قبل از ، ایشان آمد منزل ما تا مادر را ببیند . آمد دست مادر را بوسید و گفت : مادر من دیشب خوابی دیدم . خواب دیدم که از دنیا رفته‌ام . در یک قبر تنگ و تاریک دو ملک غضبناک به شدت وحشتناکی از من سوال می‌کردند . آن‌ها با همان صورت ترسناک پرسیدند : چیزی هم برای آخرتت داری ؟ من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد . کمی تامل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم : من اقامه عزای آقا را کردم و بر گریه‌ها کردم . تا این جمله را گفتم ، قبر باز و روشن شد و بوستانی در مقابلم ظاهر شد . ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه ، این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد . همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر زمین منزل را تبدیل به حسینیه کرد . این حسینیه یادگار ماست و در واقع آن تعظیم به شعائر الهی است که خداوند متعال فرمودند "و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب " . عملا در تکریم و دفاع و پیروی از داشتند . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊