eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
168.7هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
20.8هزار ویدیو
302 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 دختــران چــادری 🌸
💌 👇👇 😔 کپشن👇👇👇 . . به حرم بگویید برگردند؛ 🔹عده ای بالای شهرنشین و مقلد فکری، مدام میگویند، چرا سرمایه و جان جوانان ما باید در و به هدر برود. ما خودمان کلی و بی خانمان داریم. 🔹خب به بگویید برگردند، دیگر لازم نیست در کوچه، پس کوچه‌های و با زبان روزه جان بدهید، بیایید اینجا زندگیتان را بکنید. 🔹مرزها را هم رها کنید، و و را به خدا بسپارید. 🔹به های هم بگوئید بروند پی کارشان، اگر داعش حمله کند همین هایی که حرف از وطن و آریایی بودن و میزنند، سگهایشان را بغل میکنند و از ترس حتی هم تنشان نمیکنند و با اولین پرواز میروند 🔹خوشی زیر دلشان را زده است. چشمشان را می بندند و دهان باز میکنند هرچه دلشان میخواهد میگویند. اصلا فکر نمی کنند آن که برای امنیت ما یتیم شده است، قلبش به درد می‌آید. ای کاش مدافعان حرم برگردند نه برای شادی دشمن نه برای اشغال شدن حرمین و و و برای دشمن... برگردند که اولین سر بریدن ها و انتحاری ها و به اسارت رفتن نوامیس ایران پدیدار شود.. آنوقت ببینیم امنیت مهم تر است یا ازادی جنسی یا کنسرت یا حجاب تو بیا در کنار مادر و پدرت و همسرت و فرزندت، تو بیا که وقتی شهید شدی همسرت می‌شنود می‌گویند برای پول به آنجا رفت ... بیا تا مردم بفهمند انتخابشان به آزادی و رفاه و قاجاری طلبی بود، نه خون تو ... برای تو ای سرباز شریف اسلام ای حرم دار کلنا عباسک یا زینب، ای عباس های حسین سیدالشهدا، تنها فقط دو صندوق رای فرستادند برگردید تا برای همیشه مردم قدر امنیت را بدانند ... برگردید تا آنهایی که تا صبح در خیابانها با فحشا رقصیدند و شاهد رقص ناموس ایرانی در خیابانها بودند، آنها بروند و بجنگند ... تو بیا و استراحت کن، روزهاست که از شدت بی خوابی جانی نداری ... 🆔 @Clad_girls
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔴 . . یعنی کاری که این شعر با صنعت ادبی کرد، دوستاش (داعشای وطنی) با بانک‌ها و فروشگاه‌ها و اموال و جان مردم نکرده بودن.😂😂 . آخه شیرین عسل جان اونی که زد و سوزوند و کشت و غارت کرد و جوونای مردم رو به کشتن داد و مطالبه‌ی مردم رو منحرف کرد، خودشم انتظار نداره در وصف شجاعت‌هاش شعر بسرایی... چرا خودتو انقدر جریحه دار میکنی ؟ .خداييش دقت كردين؟؟؟ از ضد انقلابم شانس نياورديم 😂😂😂😂😂😂😂😂 . يعني اخر جك هستن اينا بخدا . سعدي و حافظ و فردوسي و عطارو ... همه پيش اين كم ميارن از بس شعرش پر محتوا و... . فقط گريه ي اخرش لامصب اشكمو دراورد... نتونستم جلوي خودمو بگيرم يه ليتر اشك ريختم باوركنيد به جون خودش به جون مدل موهاش😂😂😂😂😂 . ياد اون دخترايي افتادم كه با ناخن كاشت سنگ پرت ميكردن 😂😂😂😂 اصلا مبارزه يعني همين 😂😂😂😂 پاشنه ي كفش ١٠ سانت ناخن كاشت ٥ سانت روسري توري كه گردن اذيت نشه و شعار آب دوغ خياري... 😂😂😂😂😂 ۳۰۰۰تومانی ______________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌸 دختــران چــادری 🌸
‏سلفی این دختر عراقی با جنازه یک نوجوان 16 ساله: برسد به دست مسیح علینژاد، مهناز افشار و شیرین عبادی
پسری شانزده ساله،که در بین جمعیت حضور دارد و بخاطر جدال، معترضین و اغتشاشگرها او را می کُشند و جنازه اش را به تیر چراغ برق آویزان می کنند... . فقاهتی که ذوب در ولایت شده است و ولایت فقیه را به ثمر نشانده، مایه عدالت و آرامش و آسایش یک جامعه است. . حمایت از مردم و عدالت آن چیزی نیست که ما در ذهن های خود می پرورانیم و توقع داریم! گاهی ولّی با حمایت از یک موضوعی باعث می شود که عدالت اجتماعی و امنیت عمومی خدشه دار نشود ولو گرانی باشد.(این می شود حمایت از مردم و عدالت اجتماعی) . اگر ما هم بی ولّی بودیم الان بیش از یک ماه بود که داشتیم هم دیگر را به بدترین شکل می کشتیم و به دار می آویختیم و اجساد را تکه تکه می کردیم، مثل ... _______________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌹✌️🏻 🇮🇷🇮🇷 حزب الله هم الغالبون 🇮🇶🇱🇧 ✊🏻در حالی که ما تو ایران رو پشت سر گذاشتیم؛ مردم عراق دارن رو رقم میزنن 😊✌️🏻 ✍🏻 ✌️🏻 __________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهران انقلابی کیف کنند😍😍 کمک خواهران انقلابی برای گرفتن کنسولگری مثل دفاع مقدس خودمون☺️☺️ . . 👇 همسر بنده عراق هستن امروز اینو برام فرستادن( البته به وقت دیروز 🙂) . . . ___________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴 تو این شبای باهم رمان بخونیم 👇 ✍️ 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌸 دختــران چــادری 🌸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌
✍️ 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... ✍️نویسنده:
. ▪️ آیا دیدار رهبرانقلاب با نخست وزیر عراق در اتاق غیر معمول بوده است؟ 🔻بی بی سی فارسی ادعا کرده است که ملاقات رهبرانقلاب با نخست وزیر عراق در اتاقی غیر معمول بوده است. درحالی که بررسی تصاویر دیدارهای قبلی رهبرانقلاب نشان می دهد که محل دیدار الکاظمی با رهبرانقلاب یکی از سالن های دفتر رهبری است که پیش از این نیز بارها مورد استفاده قرار گرفته است. 🔻 به دلیل رعایت فاصله اجتماعی در شرایط کرونا چینش صندلی ها در این سالن به نسبت دیدارهای قبل فرق کرده است. ___________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 ♨️ روز گذشته موكبى به نام *«الامام الربًاني!!»* با حدود هزار نفر به نزديكى آستانه حسينى رسيده و عكس هاى شهداى حشد و دیگر شهدا را پاره كرده و شعارهاى سياسى دادند و قصد برهم زدن آرامش عزاداران را داشتند كه با برخورد تند نيروهای انتظامی مواجه شده و پا به فرار گذاشتند. نخستين بار است كه اين افراد دست به چنين اقدامى مى زنند. 🔶 بحمد الله نيروهاى محافظ امنيت و آرامش عزاداران به موقع ورود كرده و برخی از افراد ياد شده را دستگير كردند و بقیه متوارى شدند. هم اكنون آرامش در پيرامون حرم حسينى بر قرار گرديده است.... موضوع قابل تامّل حضور برخی از دخترکان با است. راستی بین دستبند و شال سبز عناصر مخل امنیت در عراق و شال و دستبند سبز در ایران چه نسبت و ارتباطی وجود دارد. انگار هر دو طیف در و از یکجا تغذیه و تأمین و حمایت میشوند. *فاَعتَبِِرُوا یا اُولی الْاَلْباب* 🏴 @Clad_girls
recording-20220829-213330.mp3
3.14M
🔰 | پاسخ به سوال پیاپی مخاطبین در رابطه با شرایط ⁉️ اهمیت استعفاء آیت الله حائری چه میزان است؟ ‼️ چرا ایشان را به عنوان مرجع انتخاب نکرد؟ ⁉️ آیا مقتدا صدر خواهان در عراق است؟ ⁉️ آیا تعطیل می‌شود یا نه؟!
🔰 پاسخ به ای که مثل ویروس در حال پخش علیه انقلابی هاست 🔴 شهید ‏حججی ها برای روسری دختران ما رفتن تا این خانومها راحت باشند و آقای رئیسی با آنها دیدار کند!!! ✅ اما جواب : 1️⃣ اولا شهدای مدافع حرم ما برای روسری سر کردن زنان سوریه آنجا نرفتند ! 2️⃣ مهمترین دلیل حضور عزیزان مدافع حرم در سوریه دفاع از امنیت خود ایران بود ! این جماعت شبهه انداز خوب است نگاهی به قلمرو هدف بیاندازد که در نقشه آنها بعد از تصرف سوریه و ،تمامی خاک ایران قرار بود تصرف شود. هر عاقلی می فهمد برای دفاع از وطن، باید در بیرون‌ ازمرزها بادشمن جنگید تاحتی به خاک های ما نزدیک هم نشوند. 3️⃣حکومت سوریه یک حکومت سکولار است،همانند ترکیه،مگر از هر کشوری که دفاع می کند قصد تغییر ساختار آن حکومت را دارد⁉️مگر لزوما دفاع ما از یک کشور باید به این نتیجه برسد که آنها در همه موارد حرف ما را گوش دهند و نظام سیاسی دینی خود را تغییر دهند⁉️ 👈 اما آن چیزی که باید به این افرادی که شبهه را مطرح کردند گفت این است که اساسا حرف آنها مغالطه هست واصلا شبهه نیست،آنها آمدند و هدف شهدای مدافع حرم را فقط روسری و معرفی کردند که قطعا همه ما می دانیم تنها هدف این نبوده و هدف اصلی تامین امنیت منطقه و خود ایران بوده است. هیچ وقت هدف شهدای مدافع حرم و حضور ایران در سوریه،با حجاب کردن زنان آنها نبوده! اگر شهدای مدافع حرم امنیت را تامین نمی کردند داعش قطعا وارد خاک ما می شد. ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ کانال برتــر حجاب ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇🏻 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴 اینجا کشور جنگ زده و بحران زده است که اینطور فضاسازی زیبا برای کرده است، 🔹آن وقت ما در کشور ایران بقیه شهرها بماند حتی در و انگار نه انگار ماه رمضان آمده است و شهرداری ها مشغول رنگ کردن گنجشک و هستند!! 🆔 @clad_girls | دختران‌چادری