eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
165.3هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
20.7هزار ویدیو
302 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃 من عاشق ماه رمضونم چون... #رمضان #روزه #شکم #شهوت #سختی #گرسنگی #تشنگی #زیبا #خدا #عاشق #عشق #مسجد_نصیرالملک #صوم #fasting #Ramadan 🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
🌺🍃 من عاشق ماه رمضونم چون... #رمضان #روزه #شکم #شهوت #سختی #گرسنگی #تشنگی #زیبا #خدا #عاشق #عشق #م
🌺 من روزه میگیرم چون روزه فقط آب و غذا نخوردن نیست.. 🍺🍵 فقط فهمیدن درد گرسنه ها و فقیرا نیست.. فقط و دادن و کمک کردن نیست.. فقط برای تندرست موندن نیست.. اینام هست اما چیزای دیگه هم هست.. 👌☺️ 🌺 چون وقتی روزه ام فقط دهان و معده ام نیست.. 😊 زبانم 👄 هم روزه است.. نباید دروغ بگم، نباید دشنام بدم، نباید افترا بزنم، چون روزه دارم😉 دستم 🖐 هم روزه است.. دیگه هر کاری نمیکنم، هر چیزی نمینویسم، هر صفحه ای باز نمیکنم، به همه کمک میکنم.. پاهام 🐾 هم روزه است.. دیگه هر جایی نمیرم.. چشم 👁 و گوش 👂 و تمام اعضا و جوارحم روزه است.. 😍 🌺 من عاشق روزه ام چون وقتی تشنه و گرسنه میشم، خدا رو شکر میکنم که بهم 👈اجازه داده، براش سختی بکشم، براش تشنگی و گرسنگی رو تحمل کنم آخه با چه کاری میشه به کسی که خیلی عاشقشی ❤️ و دوسش داری، نشون بدی تا چه حد دوسش داری؟ 😘 تا حدی که بخاطر اون از و بگذری.. بخاطر همین هم خدا گفته، هر عمل فرزند آدم برای خودشه، جز روزه که برای من است.. پاداشش هم با خودمه💐 🌺 من عاشق روزه ام چون وقتی سحر بلند میشم، پر از آرامش میشم 🌺 من عاشق روزه ام چون هیچ لحظه ای قشنگ تر و شادتر از لحظه و چشیدن خرمای بندگی نیست💋 🌺 من عاشق روزه ام چون روزه گرفتن خیلی خوبه چون این بندگی 🙏 رو دوس دارم احساس خوب 🙏 🌺 من عاشق روزه ام چون با روزه به خودم نشون میدم که من در برابر و نفسانیات، عاجز و بیچاره 😖 نیستم قوی و صبور و بااراده و پرتحملم.. 💪👊 سالمم و میتونم خویشتنداری کنم👏 🌺 من عاشق روزه ام چون روزه، صورت رو سیاه میکنه⚫️ روزه شیطان را رسوا میکنه👽 چون ها به روزه دار سلام میکنند و براش استغفار میکنند چون با روزه نه فقط لبم، که همه اعضای بدنم، خدا میگن 😇😇 🌺 من عاشق ماه رمضونم چون ماهیه که دست شیطان توش بسته است حتی گناهکارا هم بخاطر روزه دارها حیا میکنند و کمتر گناه میکنند..😰🙂 من عاشق ماه رمضونم چون ثانیه به ثانیه اش پر از خیر و برکته و حتی خوابم 😴 هم عبادته حتی بوی دهان روزه دار، پیش خدا عزیزه☺️ 🌺 من عاشق ماه رمضونم چون روزه ماه ، بدن رو پاک میکنه رمضان از «رمض» گرفته شده، یعنی سوزاندن. 🔥 سوزوندنی که خاکستر نداره و توی ماه رمضون، آلودگی های آدم خووووب میسوزه هم سموم و بدن میسوزه هم سموم تا این جسم و روح، توی آتش جهنم نسوزه.. 💥 آخر ماه رمضون که میشه، پاک و پاکیزه شدیم پر از عطر خدا 🍃 http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
▪️استاد ریاضی گفت: بچه ها به جای گرفتن ، دلی را به دست آورید ، ای را سیر کنید! ✖️گفتم استاد: اگر ما به جای معادله در برگه امتحانی برای تو زیبایی بنویسیم به ما نمره قبولی می دهی؟ این دیالوگ، یکی از های مشهور در جامعه ماست 👈این به جای اون.. اون به جای این.. نوعی بهانه جویی برای کتمان دو امر مطلوب ای برای کنار زدن امر خدا 🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
‌ 💎حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «روز بیست‌وپنجم این ماه روز دحوالارض است که روز با برکتی است... ایّام در
🎁شب و روز مبارک ‌ ⭐️قدر امشب و فردا را بدانید؛ شب و روزی معادل صد سال! ‌ 🗓۲۵ ذی‌القعده، مصادف با دحوالارض؛ این شب و روز از فضیلت بالایی برخوردار است. ‌ 👈اعمال روز #در مفاتیح الجنان آمده است. ‌ ‌ ‌ ‌ #دعررثسر 🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
😩😍😁 💕 ✍‌ ‌چای☕️ را میگردانم و به تو میرسم‌‌ ‌‌سر به زیری☺️،همانطور فنجان چای را برمیداری و زیر لب تشکر‌‌‌ میکنی! آرام و باوقار شروع میکنی از خودت و تحصیلاتت🗣 میگویی، ‌‌‌از خانواده ی مهربان 😍و بافرهنگت!‌‌‌ ‌‌‌از دین و ایمانت!‌👌 ‌‌‌‌‌مال و ثروتی نداری،‌‌😕 ‌‌‌یک شغل معمولی ‌‌‌و یک مدرک دانشگاهی،‌‌👏 ‌‌‌اما مردانه میگویی نان حلال 🍞🌮درمی آوری و تلاش میکنی، ‌‌‌خانواده راضی😒 نیست خب دلشان بهترین ها را برای دخترشان میخواهد،‌‌ ‌‌‌اما من دلم ❤️میان 👀 و های مرتبت میگردد🙄 ‌‌، ات دلم را لرزاند،🙈 ‌‌به اصرار خانواده ی تو به خلوت میرویم تا ببینیم نظر من چه میشود! بلند میشوم🚶‍♀،پشت سرم🚶 به حیاط می آیی،‌ ‌کنار گلدان های شمعدانی🌺 با فاصله مینشینم، و میگویی:‌‌ ‌‌‌نه بابا پولدارم!نه حقوقم میتونه یه زندگی آنچنانی بسازه🚗🏡! اما آدمم!پیرو 👌 و 👌! منم و یه مدرک دانشگاهی،شغلم به رشته م میخوره🤔،یه ماشینی هم دارم،خونه هم خدا بزرگه😌 اگه 😯 افتخار بدن به برکت وجودتون و لطف خدا میخریم! منظورت از بانو من بودم!😌😍 اصلا نام را آوردی فهمیدم چرا دلم به تو گره خورد!💖 چیزی نمیگویم و ادامه میدهی: و رفتارم رو نمیتونم بگم شاید بگید از خودم تعریف😲 میکنم! ام میگیرد🤣 چه اعتماد به نفسی داری آقا!خودت هم لبخندی به لب داری!😊 باز ادامه میدهی:نمیتونم عروسی چندصد ملیونی بگیرم‌،‌ اما قول میدم در حد توانم کم نذارم ! ماه عسل هم هرجا تصمیم گرفته بشه جز خارج از ایران بچه پولدار که نیستم! بچه مذهبی ام !‌☺️ و م همیشه سرجاشه باهاشون آرامش😍 میگیرم! دنیام ! وسعم به این میرسه که هرسال بریم امام_هشتم و !😍 نظر شما چیه؟منتظر باشم فکر کنید🤔 و خبر بدید؟ بلند میشوم،چادرم را مرتب میکنم و همانطور که به سمت جمع میروم میگویم: ‌! ‌‌💑 ‌‌ ________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌸 دختــران چــادری 🌸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه ر
✍️ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده:
▪️استاد ریاضی گفت: بچه ها به جای گرفتن ، دلی را به دست آورید ، ای را سیر کنید! ✖️گفتم استاد: اگر ما به جای معادله در برگه امتحانی برای تو زیبایی بنویسیم به ما نمره قبولی می دهی؟ این دیالوگ، یکی از های مشهور در جامعه ماست 👈این به جای اون.. اون به جای این.. نوعی بهانه جویی برای کتمان دو امر مطلوب ای برای کنار زدن امر خدا 🆔 @Clad_girls
دخترم تازه به رسیده 🧕🧕 و‌امسال _اولیِ🌙 تو خوندن مقاومت می کرد😢😭 مونده بودم چی کار کنم 😰😓😨 به هر دری می زدم بسته بود 😱🤯 تا اینکه یه روز رفته بودم 🚶‍♀🚶‍♀خونه ی خواهرم 🧕👱‍♀ بهم گفت:( چرا با این ست های ❤️🌸خوشگل 👀👀تشویقش👏👏 نمی کنی ؟!😳😄😊) خلاصه..... بااین کانال😘💚 دیگه نگران نماز خوندش نیستم 💚❤️🌸 http://eitaa.com/joinchat/3459907584Ce0c36c5c0c های_عبادت_رنگی🌈
18.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌یک‌باربرای همیشه؛ پاسخ به شبهه‌ای مهم 🎥 | آیا پس از انقلاب افزایش پیدا کرده است؟ ⁉️ مردم زمان پهلوی غالبا تر بودند یا در جمهوری اسلامی؟! ⁉️ مردم زمان پهلوی مقیدتر به ادای و بودند یا در جمهوری اسلامی؟! ⁉️ زمان پهلوی بیشتر بود یا در جمهوری اسلامی؟! ⁉️ تعداد در 20 سال اخیر چه تغییری کرده است؟! ⁉️ آیا استقبال و شرکت در اوایل انقلاب بیشتر بود یا الان؟! ⁉️ ملاک واقعی برای سنجش مردم چیست؟! ⁉️ چقدر برای افزایش معنویت جامعه تلاش کرد؟! جمهوری اسلامی چطور؟! ⁉️ آیا میدانید مناسبت ها در دوره پهلوی بر چه مبنی تعیین می شد؟! 🆔 @Clad_girls
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎞 یک سناریوی تکراری... . ♨️ یک اتفاق تلخ و موج سواری نوچه های رسانه‌ای.... 🆔 @Clad_girls