فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگیریم آسمان و صحرا را هم
پیدا نکنید راه دریا را هم
هفتاد هزار سال آواره شوید
میگیریم انتقام موسی را هم😂
#وعده_صادق
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
🔸صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا🔸
شهر چندی است که آرام تر از هر روز است
شهر چندی است که آرام ولی مرموز است
شهر ماتم زده این بار چه در سر دارد
نقشه ای شوم پس از مرگ پیمبر دارد
شهر آبستن یک فتنه ی نا مشروع است
بعد از این گفتن اوصاف علی ممنوع است
با علی، شهر نبی یکسره دشمن شده است
"کفر پنهانی این جامعه روشن شده است"
در دل سنگی شان سوسوی ایمانی نیست
پس به جز پنج نفر هیچ مسلمانی نیست
ریشه ی بغض علی در دلشان پا برجاست
کینه های شتری، خوی بیابانی هاست
سالیانی به خداوند خیانت کردند
چونکه از لات ترین لات اطاعت کردند
بوی گندم همه حیثیت آدم را برد
دیو انگشتر پیغمبر خاتم را برد
رفت پیغمبر و این طایفه مستی کردند
بعد از او قوم عرب گاو پرستی کردند
روز و شب آیه ی تبلیغ بخوان جبرائیل
باز بر پا شده آیین بنی اسراییل
با نبی کیست هم اندیشه و هم خون باشد؟
و علی نص صریح است که هارون باشد
تا فقط پیرهنی کهنه بماند از دین
جانشین، خانه نشینی بکند بعد از این
این همه معجزه دیدند ولی کور و کرند
از ابوجهل هم این قوم ابوجهل ترند
قاری و حافظشان نیت قربت کردند
و به قرآن خداوند جسارت کردند
اگر این عده ی نامرد چهل تن مردند
پس چرا هیزم افروخته می آوردند؟
ناگهان می شود از بیت خدا دود بلند
از دل بتکده ها خنده ی نمرود بلند
هر نفس می چکد از چشم علی صبر جزیل
ای خدا معجزه ای مثل گلستان خلیل...
چه بگویم که کمی قابل باور باشد
در دل شعله محال است که کوثر باشد
یا محال است که دستان خدا بسته شود
معنی زندگی از زندگی اش خسته شود
آتش خشم علی شعله به عالم نزند
ذوالفقار دو دمش بغض کند دم نزند
اندکی بعد علی نیمه ی شب راه افتاد
دیده اش خون دلش آشوب، سکوتش فریاد
مثل کوهی ست بلا دیده، چه حالی دارد
بر سر شانه ی خود ماه هلالی دارد
صد و ده بار علی کشته شد از بی تابی
تا که بر آیه ی تطهیر بریزد آبی
کیست در غربت تشییع کند یاری او؟
انبیا آمده بودند عزاداری او
مردم اما همه در خواب فراموشی ها
شهر ماند و شب و تاریکی و خاموشی ها
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
🌹روز مادر مبارک همه مادران مهربان🌹
وا می شود هر روز شب بویی به دستت
وقتی نوازش می شود مویی به دستت
از کودکی موسیقی ات را گوش دادم
وقتی تکان می خورد نأنویی به دستت
بگذار مادر ظرف ها را من بشویم
شاید زبانم لال، چاقویی به دستت...
از زرق و برق زندگی آسان گذشتی
دیگر نمی بینم النگویی به دستت
گلهای قالی جان بگیرد تا بگیری
دستی به زانویی و جارویی به دستت
تا شانه هایم را نوازش کردی آرام
ترمیم شد بال پرستویی به دستت
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
"روزنامه فروش"
مانده بودم دروغ بفروشم
در همین دکههای تکراری
تا چراغ مغازهام روشن
شود از سکههای تکراری
خسته از تیترها و تهمتها:
رادیکال، جنگجو، فاشیست، فالانژ
به خدا در لباس خاکی نیست
ترسی از لکههای تکراری
بعد سی سال انقلاب هنوز
حسرت مشهدالرضا دارم
عدهای میروند در هر سال
پشت هم مکههای تکراری
مشتری گفت: یک عدد سوره
یاد لبخند مرتضی کردم...
منفجر شد تمام خاطرهها
وسط فکههای تکراری
ناخودآگاه زیر گریه زدم
آسمان قطره قطره ریخت زمین
خیس شد روزنامههایم باز
زیر این چکههای تکراری
#شهید_آوینی
...
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
#نه_به_مذاکره
دیدیم تنها مانده یک شمشیر
تا قلع و قمع خیمهی تزویر
دردا که از جهل ابوموسی
با پرچم تسلیم برگشتیم
آخر گذشتیم از شهیدان هم
بیفاتحه گفتیم آتش بس
در مجلس ترحیم میرفتیم
از وحشت تحریم برگشتیم
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
"فرض"
مثلا فرض کن که در غزه
شدهای مرد رزم در میدان
دوستانت همه شهید شدند
یک نفر هم نمانده در گردان
هفتهی پیش در همین لحظه
خانهات سوخت زیر بمباران
دختر چهارسالهات را هم
کردهای زیر خاکها پنهان
فرض کن در همین شلوغیها
خبری می شود دهان به دهان
بعد هم این خبر به تو برسد
حال تو می شود چه حالی؟ هان؟
بشنوی وارد مذاکره شد
دشمنِ کشور تو با ایران
#نه_به_مذاکره
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
به برادر عزیزم
#میلاد_عرفان_پور
نمیدانم چرا از انقلاب خود طلبکارم؟
ولی از تو چه پنهان پیشِ نفسِ خویش عمارم
اگر دعوت نباشم در همایش، دشمنت هستم
ولی دعوت شدم پس اتفاقا دوستت دارم
چرا جدی گرفتی بازی ما شعربافان را؟
چه میخواهی؟بگو آن را بگویم بین اشعارم
تو هم اینسو و آنسو باش،مثل من هیاهو باش
بیا تا شعرهایت را به دست باد بسپارم
شبیه من برای انقلاب اصلا نمیخوابی
ولی من صبح میخوابم اگر تا صبح بیدارم
چه خوردی از سر این سفره رنگین به جز تهمت؟
نمیدانم کدامین لقمه را امروز بردارم؟
شماره کارت خود را هم پیامک میکنم بعدا
ولی راضی به زحمت نیستم، شرمنده بسیارم
#اخوانیه
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
آشناترین تصویر
در ضمیر من گم بود
مانده بودم این موزون
شعر قرن چندم بود؟
بعد سالها دوری
در نگاه ناگاهی
خاطرات لبخندی
از بهشت و گندم بود
شعله بود سرتا پا
تا گرفت دستم را
زهد خشک من تنها
چند تکه هیزم بود
مینواختم در شور
او خلیل و من تنبور
ناله میزدم اما
بر لبش تبسم بود
پلک میزد و چشمش
ساحلی در آرامش
پلک می زدم، اشکم
موج پر تلاطم بود
قصه بود تکراری
دیده بودمش آری
او فرشتهای شیطان
در لباس مردم بود
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
سنگ میریزد خدا در دامنم
تا خودم را پیش چشمش بشکنم
از خودم بت ساختم، شاید خلیل
باز بگذارد تبر بر گردنم
بارها پرسیدم از خود کیستم
از اهورا یا که از اهریمنم
آینه آنقدرها صادق نبود
خود نمیدانم که آیا این منم
نیستم هرچند کنعانی ولی
بوی یوسف میدهد پیراهنم
فرق بسیاری ندارد جنگ و صلح
با خودم هم دوستم هم دشمنم
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi
نگاه مست تو را شاعری حریف نبود
که پیش چشم تو حال غزل ردیف نبود
فریب دادی و گفتی که عشق کار خداست
وگرنه نفس من اینقدرها ضعیف نبود
میان این همه اذکار بعد بوسهی تو
دعای روی لبم غیر یا لطیف نبود
همیشه چشم تو فهمیده حرف چشمم را
که هیچ نکتهشناسی چنین ظریف نبود
تو سیب سرخی و این شاخهی شکسته منم
که بار عشق برای منِ نحیف نبود
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@bi_khodi