🍃شهید رجبعلی غلامی
برادران عزیز همانطور که میدانید من غریبم.
پدر و مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری.
از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید فاتحهای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید ان شاءالله.
#کوچه_شهید
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
رهبر فرزانه انقلاب
همسران غصه خوردند که چرا آنها نمیتوانند به میدان جنگ بروند؛ و صبر کردند و در خانهها نشستند و پشت جبهه را نگهداشتند. بعد هم که آن رزمنده شهید شد، شکر کردند و به شهادت شهیدشان افتخار نمودند! این است که شعلهی یک نهضت، همچنان زنده میماند
.
شادی روح همه ی شهدا و سلامتی همسرانشان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#کوچه_شهید
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
50.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت روزتکریم خانواده
🍃بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای(حفظه الله)
دردیدارجمعی ازخانواده های شهدا
#خانواده
#کوچه_شهید
@lahzaei_ba_sh
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃 شهید علی حیدری
من کمتر عطر خریده ام، هر بار میخواستم معطّر شوم،
از ته دل میگفتم:«حسین جان» آنگاه فضا معطر میشد
قسمتی از وصیت نامه شهید علی حیدری
با خودمان رو راست باشیم، کدام یک از ما همچین ایمانی را سراغ دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ما_ملت_شهادتیم
#کوچه_شهید
@ShahidNazarzadeh
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌼 عکسنوشته مهدوی 🌼
شهید محمود رضا بیضایی
اگر " العجل " بگوییم
و براے ظهورآماده نشویم
کوفیــان آخــرالـزمــانـیــم
ظهور تو پایان جنگهاست ..🍃
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـْـ
#کوچه_شهید
🏴 @AXNEVESHTEMAHDAVI
🔴تجلی واقعی عقلانیت....
علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت میکند:اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱،مرحله ی دوم عملیات (الی بیت المقدس)،حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت:(بریم یک سر به خط بزنیم).بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب،سعی میکردند با خاک و آب،شعله ها را مهار کنند.حسین آقا گفت:(اینا دارن چیکار میکنن؟وایسا بریم ببینیم چه خبره).
هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود.از داخل شعله ها سر و صدای می آمد.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد.من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری،میپاشیدیم روی آتش.جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.بلند بلند فریاد میزد:(خدایا!الان پاهام داره میسوزه میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه ام داره میسوزه،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه.خدایا! الان دستام سوخت،میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناه کار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمان، برای ولایت ،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.)
اگر به چشمان خودم ندیده بودم،امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی،چنین حرف هایی بزند.انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود،همان طور که ذره ذره کباب میشد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد.
آتش که به سرش رسید،گفت:(خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم.لااله الا الله،لااله الا الله،خدایا خودت شاهد باش،خودت شهادت بده آخ نگفتم).
به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید،من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم.بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،یکی زانو زده و روی سرش میزد،یکی با صدای بلند گریه میکرد.سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:(خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره،بگه جواب اینارو چی میدی ؟)حالش خیلی خراب بود.آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت.زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیر را،پشت موتور ،سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد.دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند.
حسین گفت:(وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن.یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)،همه باهم تلف میشن.همون یکی بس نبود؟).
نزدیکشان ترمز زدم.یکی شان بلند شد و گفت:(حسین آقا جمعش کردیما!).حسین گفت:(چی چی رو جمع کردین؟)
طرف گفت:(همه ی هیکلش شد همین یه گونی).
فهمیدیم،جنازه ی همان شهید را میگویدکه دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت.دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند.حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت:(جا بدید ماهم بشینیم،با هم بخونیم.ان شاالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم).
#کوچه_شهید
@bidariymelat
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
مداحی آنلاین - دوباره بوی شهر بوی خدا پیچید - مهدی رسولی.mp3
4.93M
🏴 #شهدای_خان_طومان
⏯ #زمینه #شهدا #مدافعان_حرم
🍃دوباره توی شهر بوی خدا پیچید
🍃شهید آوردن و بارون غم بارید
🎤 #مهدی_رسولی
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
#کوچه_شهید
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@Maddahionlin
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🔹 ایده (پرداخت قبض نیازمندان)
و
🔹 عنوان طرح (به حساب حاج قاسم)
🔹 ضروری ، خلاقانه و زیبا
#کوچه_شهید
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃 شهیدی که وصیت کرد برای زائران مزارش دعا می کند.
هر کسی به قطعه ۵۰ بهشت زهرا برود یک سری هم به مزار شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی میرود، شهیدی که در وصیت نامه خویش قول داده برای زائرانش دعا کند
🔸 بخشی از وصیتنامه:
شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
🍃 نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود
🍃 سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
🍃 اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود? خداوند سریع الاجابه است.
پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#کوچه_شهید
@Sedaye_Enghelab
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB