eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
"بسم الله الرحمن الرحیم" 🍃 هر دو چشمهای حقیقت بین بازی داشتند انگار که مثل آب خوردن غیب میدیدند و از شدت آنکه این دیدن برای آنها طبیعی و معمولی بود، آن دیده ها را به راحتی و‌خیلی فاش بیان می کردند. 🍃 اگر اینقدر دیدن حقایق عالم که برای امثال ما است برای آنها آسان و طبیعی نبود لااقل کمی خصوصی تر و با احتیاط بیشتری آن حقایق را بیان می کردند، نه مثل که چند لحظه قبل از شهادتش، خطاب به کاظمی پشت بیسیمی که می دانست ضبط میشود و در آینده همه آن را میشنوند بگوید «احمد!بیا اینجا که اگر بیایی دیگر دلت نمیخواهد برگردی!» 🍃 اما حکایت حمید از مهدی هم جالبتر است، او چند وقتی قبل از شهادتش وصیت نامه ای مینوسد که در آن آینده را به تصویر میکشد و انگار که از پشت پرده ای از پرده های عالم خبر بدهد می گوید:«دعا کنید که خداوند را نصیب شما کند. در غیر این صورت زمانی فرامی‌رسد که تمام می‌شود و رزمندگان سه دسته می‌شوند: دسته‌ای که به مخالفت با گذشته خود برمی‌خیزند و از آن پشیمان‌اند. دسته‌ای که راه بی‌تفاوتی در پیش‌گرفته و غرق زندگی مادی می‌شوند و دسته‌ای که به گذشته می‌مانند و احساس وظیفه می‌کنند و از شدت مصائب و غصه‌ها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود.» 🍃 برادر مهدی باکری، عاشقی است که یک شبه ره صد ساله رفت و پیر شد آنچنان که در خشت خام چیزی دید که در آینه هم نمیبینیم. 🍃 آرزو میکنم که اگر حمید باکری نمیشویم در نگاه او که حقیقت بین بود و هست عاقبت بخیر باشیم♥️ ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱٣٣۴ 📅تاریخ شهادت : ۶اسفند۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣٩٩ 🥀مزار شهید : مفقود الاثر
🍃حسین، تداعی کننده بسیاری از لغات و تلفظ‌های سنگین، غلیظ، ملموس و حتی تاثیرگذار است. 🍃همه ما در مدت حیاتمان به عنوان پیرو کلمه دنبال آن هستیم که با سختی، یکی از آن تلفظ‌ها را در خودمان پیدا کنیم و پرورش دهیم. 🍃کار به آدم‌ها و حتی انسان‌ها ندارم؛ کارهایی کرده‌اند که تداعی کلماتی مثل ، علاقه، دل‌ و... را به سمتی برده‌اند که خیالمان به سمت دنیا و سانسورهای صداوسیما خم می‌شود😓 🍃هر از چند گاهی دست ربوبیت خود را به همه نشان می‌دهد و حسین‌ها را جلوی چشم ما راه می‌برد و تا می‌آیند می‌شوند، اطلاعات پرواز صدایشان می‌زند و ؛ تنها چیزی که از آنها می‌ماند خط سفید رنگ پروازشان در آبی آسمان است🕊 🍃حسین خرازی، نمود حسین‌های فشرده تاریخ هشت ساله کوره‌های ماست که تا به خودمان بیاییم و حتی به بیاییم پرواز کرده بود و حال، منِ دهه هفتادی فقط خط سفید پروازش را می‌بینم😔 🍃سیروسلوک تنها یک سکوی پرتاب داشته و خواهد داشت و آن چیزی جز حسین(ع) و هم‌سفرانش نیست♡ 🍃باید شوی تا بدانی عقل چیست و معنی عشق امثال حسین، ضعف است یا قدرت... 🍃حسین جان لشکر امام حسین، اما حال، ما در کشور و خاک جمهوری‌اش بجایی رسیده‌ایم که خوانده‌ایم تو برای رساندن غذا به سربازانت پریده‌ای، افسوس که در پشت نقاب‌هایمان به یکدیگر رحم نمی کنیم و با جان سربازان این خاک، که همان مردم‌اند بازی‌مان گرفته است😪 🍃شنیده‌ایم ها را برداشته و به ضعیف تر از خود می‌دادید، اما اکنون ما جزء سپاه ماسک هستیم و روی به زمین، که آن خط پرواز را نبینیم و روی‌مان سیاه نشود😞 (وخدا قومی را تغییر نخواهد داد تا آنها خودشان را تغییر ندهند...) ✍نویسنده : 🍂به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱ شهریور ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۵.شلمچه 📅تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱۳۹۹ 🥀مزار : اصفهان.گلزار شهدا.قطعه شهدای کربلای۵
‍ 🍃اگر با دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی، می بینی که هنوز هم ادامه دارد... 🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای شیمیایی تداعی می کند، ویلچری که چرخ هایش، روزگاری را حکایت میکند که ای دست و پایش را برای حفظ این مملکت به ودیعه گذاشته است. 🍃درمیان ستارگان شهر ، رویای صادقه ای که دل خوشی فرزند شهیدی است. در کوچه پس کوچه های بی کسی، سنگ قبر بانام شهیدِ مونس روزهای تنهایی است..😓 🍃در محله ی ، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود. کمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ غیرت بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد . 🍃 محمد جنتی هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و فدای کرد. مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش. شهادتش دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند😞 🍃 سوریه شهید و جاوید الاثر شد. شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️ 🍃توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال بر گردد. و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد. این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. 🍃 های زخم زبان عده ای، دلِ داغدار خانواده را می سوزاند... ☆هنوز هم جنگ ادامه دارد... ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید : تهران.بهشت زهرا
🍃 بر لوح افتخارِ جای جای این آب و خاک، حکاکی نام تو و پرستوهای چون تو را زیبا و تابناک میابم. 🍃پرستو هایی که چون تو رد پای اولیای خدا سرمشق زندگیشان بود،همان هایی که ذکر حق ورد زبانشان بوده. 🍃قصه بدین سان شد؛ آن موعدی که نفس های ، امید حیاتمان را تار کرده بود و شهرِ کمر خم کرده، پاهای خسته اش را با مشقت و سختی روی زمین نگه داشته بود، آنگاه قدم های سبزت را برداشتی تا بعثی را به هلاکت برسانی... 🍃آری ای جان کشور، تو به همراه دیگر جانان بر خواستید و با قدوم پر صلابتتان در شریان های شهرها و روستاها خون روان ساختید و امید حیاتمان را باز پس گرفتید‌💫 🍃ستایش میکنمت که رسم را بر جانِ این سرزمین حک ساختی و وجودت بانی حیاتش گردید. 🍃 ات جاوید و پر رهرو باد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۴ آبان ۱٣۴٢ 📅تاریخ شهادت : ٨ فروردین ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٧ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای مشاء دماوند
✨به نام خدا 🍃پس از پایان جنگ دفاع مقدس،مردم در گوشه کناره مینشستند و میگفتند اگر بار دیگر شود کسی حاضر نخواهد بود برای دفاع از کشور و راهی شود،با آغاز جنگ و عراق و حمله تروریست های داعشی به حریم آل الله(ع) دلاوران زیادی راهی میدان نبرد شدند و ثابت کردند که این حرف ها یاوه گویی بیش نیست و در هر شرایط و زمانی از اعتقادات مقدس خود دفاع میکنند. 🍃مدافعانی که نظر کرده بودند و غیرتشان اجازه نمیداد پای وحشی خویان به حرم عمشان زینب (س)باز شود.گویا میرفتند که باز قافله حسین(ع)را یاری کنند.همچو شهیدان پر شور و عشق؛و در این راه هیچ چیز مانعشان نبود. چنان که این راه،راه است♥️ 🍃تشدید درگیری بین جبهه اسلام و تکفیری ها در سوریه و ، قرار عاشقان بسیاری را ربوده بود و شهید ابوالفضل راه چمنی نیز یکی از این عاشقان بود🕊 🍃دلاوری که فرماندهی تیپ زینبیون را بر عهده داشت و در فرماندهی منش و رفتار موج میزد گویی همان ابراهیم است تنها با نامی دیگر. 🍃روحیه ی خستگی ناپذیر این شهیدان رد پاییست برای رسیدن به سعادت ابدی الگویی با باور های مقدس و آرمان زندگی بی ، ریاضت تدریجی برای رسیدن به است💔 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ٢ اسفند ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱٨ فروردین ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱٧ فرودین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای ارمبویه تهران
🍃به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت، به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم. گویا میتوانم را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز را میان آن راه دهم. 🍃تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانه روز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی. 🍃برای از تو گفتن باید از بی نهایت روز عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی. 🍃آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا مارا به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست مارا در دستان سقای بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی جانم ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٢ اردیبهشت ۱٣٧۰ 📅تاریخ شهادت : ٢٨ دی ۱٣٩٣ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : قنطریه_سوریه 🥀مزار شهید : روضه الشهیدین ضاحیه جنوبی بیروت
🍃تحمل آفتاب سوزان را نداشت. حتی تحمل پوشیدن لباس گرم در زمستان. تاول های دستش به گرما حساسیت داشت و اگرکمی احساس گرما میکرد سوزش و خارش دست هایش شروع میشد. این ها یادگار دوران بود. همان عملیات که شیمیایی شد و ترکش به گوشش اصابت کرد. یادگاری تلخ از روزهای شیرینی که جان بر کف در جبهه های جنگ آماده بود اما جاماند از قافله شهدا و حسرت بر دلش سنگینی کرد... 🍃حرفِ بر دل مانده خیلی از هم رزمانش این بود که محمدرضا با این همه خدمت در جبهه چرا نشد. شاید آن روزها کسی گمان نمی کرد که بزم دیگری برپا خواهد شد تا آنان که از سفره شهادت جامانده اند خود را برسانند. 🍃 وقتی حرف از شد محمدرضا خود را مهیای مهمانی کرد و راهی دیار دفاع از حرم شد. هنوز هم منش آن روزهای جنگ در وجودش بود که وقتی مهیا می شد برای برگشت به خانه و شنید بچه ها در خانطومان نیاز به کمک دارند چشم گذاشت بر انتظار خانواده اش و برای کمک به بچه های بند پوتین هایش را محکم کرد. کمک کرد و پیش رفت تا جایی که دعوت شد به بزم شهادت و لبیک گفت به دعوت الهی... 🍃او شهید شد و پیوست به قافله ای که سالها منتظرش بودند. حال تاول هایی بر دل خانواده اش مانده است که با گرما نه بلکه با زخم زبان عده ای می سوزد و تحمل دردش سخت تر از تحمل درد تاول های دست محمدرضا است. گاهی زخم های سوغات رسیده از آشنا تا مغز استخوان را میسوزاند مثل تاول های مانده بر دل .... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣ خرداد ۱٣۴۴ 📅تاریخ شهادت : ٢ دی ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
✨بسم الله الرحمن الرحیم 🍃چقدر امروز اگر پیش ما بود و کردار و رفتارش به درد مان میخورد و گره گشای مشکلات مان بود. 🍃هنوز انقلاب نشده بود و راه و ساختمان بود، آنقدر و نبوغ داشت که از همه دانشجوها یک سرو گردن بالاتر بود،پدرش یک روز کشیدش کنار و گفت:حیف است اینجا بمانی، بیا وسایلت را جمع کن و برو خارج درس بخوان. 🍃اما او در عین ، خیلی محکم و متین جواب داد که: ما جوانها با خو گرفته‌ايم‌ و نمي‌توانيم‌ دركشور بيگانه‌ زندگي‌ كنيم‌. هم که دید پسرش اینقدر آگاهانه اعتقاداتش برایش مهم است و در حفظ آن عزم راسخ دارد دیگر اصراری نکرد. 🍃سالها گذشت و در دوران معلوم شد که او برای حفظ عقیده اش راه مناسبی پیدا کرده و تخصص یافتن را هم فدای آن نکرده بود. توی جبهه های هم وقتی همه مطابق معمول جبهه ها انجام وظیفه میکردند، او با توجه به تخصصی که داشت، گشت و باری را که روی زمین مانده بود و بقیه نمیتوانستند برش دارند برداشت تا گره از کار ارتش اسلام باز شود. 🍃به جمع پیوست و مشغول ساختن جاده برای رزمندگان شد. زیر آتش سنگین و بی حفاظ دشمن، او و دوستانش می ایستادند و راه باز می کردند تا نیروها بتوانند به سهولت خودشان را به خط درگیری ها برسانند. 🍃سید محمد تقی رضوی مبرقع با همین روحیات بود که در چشم خدا گل کرد و خود را لایق ردای والای شهادت نمود، روحیاتی که همین امروز میتواند گره گشای گره های کور اجتماع ما باشد. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ فروردین ۱٣٣۴ 📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : کربلای ده 🥀مزار شهید : حرم مطهر امام رضا علیه سلام
🍃آه می کشم و بغض های پیچک شده درگلویم می شکند. اشک هایم از یکدیگر سبقت می گیرند و صدای هق هق هایم را می شکنند. تقویم را می نگرم، هرروز یک روزیِ روزهای بلاتکلیفی ام می شود🌹 🍃 رزق این روزهایم پرستوهای جا مانده از روزهای هستند. آنانکه که بال هایشان متبرک به خاک های و است و چشم هایشان وصال عاشقان بسیاری را با معشوق دیده است اما حسرت وصال بر دلشان هست. 🍃سوی حرم کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند. درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر می کنند. بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊 🍃دارم به زیبایشان می نگرم و بال های شکسته ام سنگینی می کند بر تن خسته ام. آه که چه درد بزرگی است دلت هوای داشته باشد و زمینگیر شده باشی. صدای ترک های دلم را می شنوم حال هم دل شکسته ام، هم بال شکسته. 🍃حسرت به دل، به پرستوی به رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم. قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت. گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز😔 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سامرا 🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
🍃این روزها قلمم هوایت را کرده، میخواهد از تو بنویسد. به کاغذ که می‌رسد شرح دلتنگی خویش با او می‌گوید و من عمق پریشانی اش را از کلمات می‌خوانم. از زمانی که پا به این دنیا نهادی تا زمانی که پیمانه عمرت سر آمد همه را در گوش کاغذ نجوا میکند. میگوید که در آغوش زمستان متولد شدی و حال و هوای آخرین ماه این فصل را بهاری کردی. 🍃شدی سید جاسم نوری! که با مدد از پا در میدان نبرد نهادی و بعد از هشت سال با خود خس خس سینه و تنگی نفس را سوغات آوردی! سوغاتی که یادگار بود، هم شیرین بود و هم تلخ... 🍃برایت خاطرات آن روز ها را به ارمغان می‌آورد و همین تو را خرسند می‌ساخت ولی بیدار ماندن های شبانه و زمستان هایت که با دستگاه اکسیژن سپری می‌شد اذیتت میکرد و هی به جانت نیش میزد که تا مرز شهادت رفتی سید، اما برگشتی! 🍃 و قلم از فرط دلتنگی قصه جاماندنت را نمی‌گوید و چند سال جلوتر میرود تا به نزدیک تر شود. به آنجا می‌رسد که برای دفاع از داوطلبانه سوی میدان شتافتی. 🍃به الدجیل* میرسد درست زمانی که مردمانش تو را سبع‌الدجیل می‌خواندند و حماسه برهم ریختن میانه النصره و داعش میان همه پیچیده بود. کار تو بود با شعار . تو با همین شعار آوازه‌ نبردت پیچید و با همین شعار نیز آواز پروازت! سالگرد ♥️ پ.ن* الدجیل (به عربی: الدجیل) یک منطقهٔ مسکونی در عراق است که در استان صلاح‌الدین واقع شده‌است. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱٣۴۶ 📅تاریخ شهادت : ٧ خرداد ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
🍃تو نیز راهی کاروان شدی. سر بر دامن ارباب بی کفن گذاشتی و نماز شهادت را اقتدا کردی به نور چشمانِ غریبِ فاطمه(س). 🍃 روی خندان و حسن الخلقِ وجودت آسمان هارا میخنداند. تلاشت برای فرشتگان را به احترام وا میداشت و این تو بودی که تمام معادلات را جا به جا کردی تو فراتر از خوب بودنی. فراتر از تمام آنچه نامحدود انسان میتواند تصورش را کند. 🍃زمانی که پدرت را در کودکی از دست دادی؛ دست مولایت را رها نکردی و از همان کودکی هم به دنبال بودی. تو همانی هستی که وقتی صدای شروع را شنیدی؛ خالصانه و عاشقانه پر گرفتی به سمت خاک هایی که نجواهای شب رزمنده هارا میشد از آن ها استشمام کرد... 🍃آری؛ تو آمدی اما نماندی؛ زمینی نبودی و اهل آسمان؛ این شد که همچون علی اکبرِ حسین(ع) جاودانه شدی و در اوج جوانی دعوت امامت را لبیک گفتی. اصلا نور چشمانت گویای همین است؛ فریاد میزند که من خالق خدای جهانیانم؛ فریاد میزند که من نوکر و دلباخته ی هستم... 🍃این شد که در جاده ی منتهی به معشوقت قدم گذاشتی و رو سفید اصلی این داستان تو شدی.ما اما جامانده ایم. چشم هایمان بارانی است اما دود مانع از آن شده که روی مهتابی مولایمان را تماشا کنیم💔 🍃بر ما ببخش، ما را کن و دست های زمینیانی که چشم شفاعت به شما دوخته اند را به دست سقای کربلا برسان.باشد که ما هم عاشق شویم... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٩ خرداد ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق 🥀مزار شهید : مفقودالاثر
🍃تو نیز راهی کاروان شدی. سر بر دامن ارباب بی کفن گذاشتی و نماز شهادت را اقتدا کردی به نور چشمانِ غریبِ فاطمه(س). 🍃 روی خندان و حسن الخلقِ وجودت آسمان هارا میخنداند. تلاشت برای فرشتگان را به احترام وا میداشت و این تو بودی که تمام معادلات را جا به جا کردی تو فراتر از خوب بودنی. فراتر از تمام آنچه نامحدود انسان میتواند تصورش را کند. 🍃زمانی که پدرت را در کودکی از دست دادی؛ دست مولایت را رها نکردی و از همان کودکی هم به دنبال بودی. تو همانی هستی که وقتی صدای شروع را شنیدی؛ خالصانه و عاشقانه پر گرفتی به سمت خاک هایی که نجواهای شب رزمنده هارا میشد از آن ها استشمام کرد... 🍃آری؛ تو آمدی اما نماندی؛ زمینی نبودی و اهل آسمان؛ این شد که همچون علی اکبرِ حسین(ع) جاودانه شدی و در اوج جوانی دعوت امامت را لبیک گفتی. اصلا نور چشمانت گویای همین است؛ فریاد میزند که من خالق خدای جهانیانم؛ فریاد میزند که من نوکر و دلباخته ی هستم... 🍃این شد که در جاده ی منتهی به معشوقت قدم گذاشتی و رو سفید اصلی این داستان تو شدی.ما اما جامانده ایم. چشم هایمان بارانی است اما دود مانع از آن شده که روی مهتابی مولایمان را تماشا کنیم💔 🍃بر ما ببخش، ما را کن و دست های زمینیانی که چشم شفاعت به شما دوخته اند را به دست سقای کربلا برسان.باشد که ما هم عاشق شویم... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٩ خرداد ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق 🥀مزار شهید : مفقودالاثر