✨به نام حضرت یار...
🍃پای در هر راهی که بخواهی بگذاری، باید اول زیباییهایش چشمانت را مسحور خود کند. #شهدا همانهایی بودند که چشمانشان را با زمزم شستند و تربت #حسین(ع) بر آن کشیدند، آنگاه نگاهی متفاوت انداختند به سینه سپر کردن در برابر تیرهای سرگردان اطراف زینبیه، به شهادت و به خدا...!
🍃مخاطب اینبار نوشتههایم، بزرگ مردی است متولد سال ۱٣۵٢. از ۱۵ سالگی و بعد از شهادت داییاش، خودش، راهش و هدفش را یافت... شهادت🕊
🍃۲۰سال از عمر با برکتش را با خادمی در لباس سبز سپاه گذراند. در واپسین سالهای عمرش که نردبان آسمان را در عراق و سوریه مهیای صعود دید، عزم رفتن کرد. ۴سال پی در پی رفت و آمد؛ هر روز #عاشق تر از دیروز!
🍃هنگام آخرین سفرش، سفارش دخترانش، #زینب و ریحانه را، به همسرش کرد. گویا میدانست چند صباحی دیگر همین هواپیما، جنازهاش را باز میگرداند.
🍃با دو دوست دیگرش در ماشین بودند که موشکی مأمور شد تا آنها را به آرزویشان برساند. در اثر برخورد موشک با ماشین، دو دوست دیگرش به بیرون پرتاب شدند، اما او ۳روز در ماشین ماند و سوخت و سوخت و سوخت...😔
🍃او رفت تا شرمنده حضرت زینب(س) نشود و ما ماندهایم با کوله باری از #گناه و شرمندگی💔
✍نویسنده: #محدثه_کربلایی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_بهرام_مهرداد
📅تاریخ تولد : ٣۰ شهریور ۱٣۵٢
📅تاریخ شهادت : ٢٢ تیر ۱٣٩۶
📅تاریخ انتشار : ۲۹ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : تدمر
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃پرواز پرستو ها به هنگامهٔ بهار، در آسمان آبی و هوای اردیبهشت ماه آنچنان برایم لذت بخش و زیباست که نمیتوانم چشم بردارم از این صحنه ناب.
🍃حقیقت زیبایی این صحنه، پرستوهایش هستند که #همدل و همراه با همبالان خود به اوج آسمان میروند و میچرخند. به گمانم تا آسمان هفتم پرواز میکنند!
🍃پرستوهای نگاه من فرزندان آدم هستند، #اشرف_مخلوقات بر زمین. بال نمیخواهند همان یکجفت پوتین و لباس رزمشان بالی میشود که در هرجای این صفحه جغرافیا پرواز کنند، به مقصد میرسند.
🍃اینبار هم یک جفت #پوتین و یک دست لباس بالی شدند برای سبک پریدن رزمنده ای به نام رحیم کابلی! خستگی و ناامیدی واژه های غریبی با روح او بودند، برای اویی که هشت سال را کنار همرزمانش جنگید و حراست از این خاک را عهده دار شد.
🍃زمانی هم که زنگ تفریح را زدند دور استراحت خط کشید و بار سفر بست به جایی که #زینب(س) در آن آرام گرفته بود. آن روزها فصل کوچ کردن پرستو های بیقرار به #سوریه بود!
🍃خلاصه بگویم از زندگانیش، میرسم به #خانطومان، #شهید_محمد_بلباسی و آسمانی شدن به رسم حضرت مادر. رفاقت دیرینه ای با بلباسی داشت. رفاقتی از جنس آسمان!
🍃 بهتر بگویم؛ عهدشان #رفاقت تا بهشت بود! و هردو آن لحظه الوعده وفا گفتند که در یک خاک آرام گرفتند، روحشان پیوند خورد و به آسمان پرواز کرد. اما تقدیر چند سال بعد چیز دیگری را رقم زد، بلباسی از خانطومان دل کند و به دیار خود برگشت ولی $رحیم...
🍃همسایه عقیله بنی هاشم شد و به رسم #حضرت_مادر بی نشان ماند. سالروز تولدت مبارک #نوکر_حرم*!
پ.ن*در وصیت نامه اول خود شهید( به تاریخ۹ آذر ۹۴)آمده که روی قبرم بنویسید فدایی ولایت، نوکر حرم.
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
♡ به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_رحیم_کابلی ♡
📅تاریخ تولد : ۱۱ مهر ۱٣۴٢
📅تاریخ شهادت : ۱٧ اردیبهشت ۱٣٩۵
📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃علیرضا قنواتی یادگار جنگ بود. عشق به امام و #ولایت_مداری، مناجات های شبانه، نمازشب ها خاطره شده بود و #شهادت حسرتی بود بر دلش💔
🍃راه را شناخته بود که وقتی خبرهای #سوریه را شنید خود را آماده کرد برای رفتن. جواب سوال تمام آنهایی که می گویند #مدافعان_حرم چرا می روند را داد وقتی که گفت: «فردای قیامت اگر #امام_حسین گفت در مجالسم، حسین حسین گفتی اما چطور اجازه دادی به حریم خواهرم بی حرمتی کنند، شما چه جوابی خواهید داد؟
🍃روزگار عجیبی ست. برای حسین و #کربلایش دل می سوزانیم و #اشک میریزیم اما حرف سوریه که می شود خیلی ها می گویند نباید کسی برود و اینها بازی سیاسی است که چنین و چنان و آرام خود را به سایه می کشند😞
🍃وقتی این ها را می بینم یاد آن مردمی می افتم که در دروازه شهر سنگ پرتاب می کردند به سرهای بالای نیزه، دست می زدند برای #اسرای_کاروان. نکند مسیرمان از همان دروازه بگذرد و حرف هایمان مثل همان سنگ ها، قلب حسین زمانمان را بشکند🥺
🍃کاش بیدار شویم و قضاوت نکنیم آن هایی که سرشان را فدای #زینب میکنند و از همه چیز می گذرند، آرامش خانواده، حتی دختر هایشان...
مثل #علیرضا که غیرتش اجازه نداد بماند و دخترش دم رفتن برایش خواند:
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
اما او چشم بر محبت پدری بست و اندکی بعد پیکرش به آغوش #دختر منتظرش برگشت...😔
🍃این روزها سوریه همان کربلاست با این تفاوت که حسین نیست اما دل خوش است به #عباس و #علی_اکبرهای هیئت...این روزها زینب می خواند #هل_من_ناصر_ینصرنی؟
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_علیرضا_قنواتی
📅تاریخ تولد : ۱۱ دی ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۱۱ مهر ۱۳۹۴.حمص سوریه
📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : روستای جایزان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند. جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود غریب است😓
🍃غربت میراث مادریست. دیروز میان کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...
🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است، نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!
🍃چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن" و فرو میرود در آغوشی برادرانه... حسین علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام میکند. دستان برادر را میگیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔
🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو میدهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟
🍃چشمان بیفروغش روی اشکهای #زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
🍃حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔
🍃در آستانه حجره، مادر را میبیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، پیامبر و پدرش علی با لبخند نگاهش میکنند.
🍃زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن میکند...
🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند و ماتم #بقیع را به آغوش میکشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#امام_حسن_مجتبی(ع)
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃به گفته شهید اهل قلم: اگر شهید نشدیم لاجرم باید #مُرد. چه بهتر که انسان به واسطه ریختن خون خودش بتواند به دین #اسلام کمک کند. البته این مطلب را بگویم که شهادت را به هرکسی نمیدهند و خدا به #بندگان ویژه خود میدهد*
🍃آری تو ویژه بودی، آنقدر ویژه که خونت درختِ اسلام را آبیاری کرد. با هر لقمه که خوردی #بسمالله گفتی و سرچشمه نوری در درونت روشن شد، نوری که بعد از پرواز هم روشنی بخش #ظلمتهاست❤️
🍃بینالطلوعین را از دست نمیدادی! و شاید رزقِ #شهادت را همان حوالی گرفته ای، همان لحظاتی که ملائک رزق و روزیِ دنیا را بر سر خفتگان میریختند. ما از روزیِ دنیا جا میمانیم و امثال تو سِیر در آسمان میکنید.
🍃میانِ حالِ خوبت عاقبت بخیر شدی و شهید. به قول #حاج_اسماعیل* خدا به ما تعهدی نداده اما تو راهش را بلدبودی. ما نابلدان اگر جا بمانیم، قطعا میمیریم.
🍃حلب، آخرین ایستگاهِ دنیا و سرآغازِ راه آسمانیِ توست. آن هنگام که #دنیا تلاش میکرد دست و پایت را ببندد، چشم بستی و راهِ #غیرت را پیش گرفتی. خود را به قافله عاشقان رساندی🌹
🍃حال نیستی و همسرت، #زینب وار فقط زیباییها را میبیند و#علی_اکبر میپروراند برای مولایش، که مبادا در صفِ منتقمینِ #حسین_علیهالسلام جایِ پسرانش خالی باشد!
🍃آسمان نشین، حواست را جمعِ ما کن!
این روزها عجیب بلاتکلیفیم.
حواست به ما باشد🌺
☆#شهادتت_مبارک☆
*بخشی از وصیتنامه شهید.
*"خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان
که هستي بماني، نداده است!
شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبی داری و میخواهی #دعا کنی، يادت نرود عافيت و #عاقبت_به_خيریات را بطلبی.
#حاج_محمد_اسماعیل_دولابی"
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_استحکامی
📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱۳۶۲
📅تاریخ شهادت : ۲۷ مهر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : جهرم
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡بسم رب الحسین♡
🍃همه درگیر بودند، درگیر شهادت، به دنبال کسب لیاقت از عمه ی سادات تا پر بکشند به #سوریه و بشوند #مدافعین_حرم_آل_الله🌷
🍃تا بشوند *شهید* و رنگ بدهند زندگی بی رنگ و ظلمت زده ی ما #زمینیان را. اما میان این شلوغی ها، میان این دعاهای شهادت، دعای تو عجیب به دستان عرش خدا رسید و گویی مستقیم عطر چادر خاکی #زهرای_مصطفی(ص) را گرفت🌹
🍃گویی عمه جانمان #زینب(س) شهادت نامه ات را به دست مادرش سپرده بود و تورا در سپاه سربازان او نهاده بود که اینگونه زهرایی(س)، #شهادت را در آغوش کشیدی.
🍃آن لحظه ای که ایمان و اعتقاداتت را برتری دادی و دست #شیطان پهلویت را نشانه گرفت؛ همان لحظه بود که خدا بالید به پهلوی شکسته ات و فخر کرد به زمین و زمان از داشتن چنین بنده ی دلبری❣
🍃گویا علاقه ات به #رهبر، غیرت علوی ات و همه و همه ی این ها تورا با تمام وجود به سمت وظیفه ی دینی ات کشاند و در اخر این تو بودی که عاقبت بخیر شدی🕊
✍نویسنده : #اسماء_همت
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علی_خلیلی
📅تاریخ تولد : ٩ آبان ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۳ فروردین ۱۳۹۳
📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : تهران
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍂 به مادرش گفته بود :((اگر در دنیا ده نفر #خوشبخت باشند من جز آن ده نفر هستم)).ساعاتی است به این جمله می اندیشم ، در این دنیا که حال دل ها خوب نیست و خوشبختی بار سفر را بسته ، #محمود_تقی_پور چگونه احساس خوشبختی می کرده؟
🍂 شاید خوشبختی همان #نماز_شب هایی است که با خدا خلوت کرده، نازکرده و خدا منتظر آنان است که در دل شب او را صدا می کنند.
🍂شاید خوشبختی همان #دست_خیر بوده که با آن دل فقیران و نیازمندان را شاد کرده و دست های خالی فقرا به سوی آسمان بلند شده و برایش عاقبت بخیری طلب کرده اند.
🍂شاید خوشبختی همان لباس #پیامبر بوده که روزی اش شده و با اخلاق نیک انسان های بسیاری را به سوی دین آورده و آشتی داده با خدا ...
🍂 شاید خوشبختی حرف های دخترش است که به هر قسمت خانه که نگاه می کند چشم هایش برق عشق می زند و از خاطرات پدر و دختری می گوید و پایان تمام جمله هایش به دخترها بابایی اند ختم می شود.
🍂 شاید خوشبختی همان روزهایی است که بر #هوای_نفسش غلبه می کرد و بدترین حجره را انتخاب تا حجره بهتر برای شهرستانی ها باشد .
🍂 شاید خوشبختی همان جایی بود که از ادامه تحصیل و گرفتن دکترای تخصصی صرف نظر کرد و گفت می خواهم سرباز #امام_زمان باشم و #شهید شوم.
🍂شاید خوشبختی همان روزهایی بود که پیوست به تیپ #فاطمیون و ابوقاسم و وارد #سوریه شد ، با حضرت #زینب نجواها کرد و طلب #شهادت و دقایقی بعد راهی شد..
🍂 نهایت خوشبختی اش ختم شد به وقتی که خدا مزد نوکری اش را بر لوح دلش نوشت و همانگونه که دوست داشت روز #اربعین در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین می گفت #شهید شد..
🍂گاهی خوشبختی را باید رقم زد مثل اویی که #شهید_اربعین شد و #خوشبخت_ترین بنده ی خدا....
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌷به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_میرزا_محمود_تقی_پور
📅تاریخ تولد :۳۰ فروردین ۱۳۶۰
📅تاریخ شهادت : ۱۸ آبان ۱۳۹۶
📅تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضا
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃زائر حرم #عمه_سادات شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های #ضریح و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند.
🍃خواهر ارباب دست های خالی #زائرش را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند #دختری به او هدیه کرد. #خیرالله برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید.
🍃قرار بود یک سالگی #زینب را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت #زیارت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند.
🍃دلتنگی هایشان را در حرم #امام_رضا تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق #شهادت خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد.
🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند #ارباب راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با #دلتنگی گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود #عملیات مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود.
🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا #پیروزی باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت #آغوش پدر به دلش ماند.
🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد #سه_ساله حسین که چشم انتظار پدر بود و با #سر_بریده بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد...
🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با #تابوت پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ #خون پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر...
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_خیرالله_صمدی
📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶
📅تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا
🕊محل شهادت : بوکمال سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃به پرچم مزین شده با نامِ #زینب(س) خیره شده ام، روضه ها جلوی چشمانم جان میگیرد و دلم پر میکشد به روزی که #عباس(ع) صدا زد: "برادر، برادرت را دریاب" چشمانم بارید برای کمر خمیده #اربابم حسین(ع) اما جگرم سوخت برای زینب(س)، برای خیمه ای که دیگر #علمداری نداشت و خدا میدانست بی عباس چه خواهند کرد.
🍃قرن ها گذشت و #کربلا نه از یادها رفت و نه از دلها، عشق غریب کربلا شعله میکشید و پرتوی جاودانگی اش فروزانتر میشد. این بار هم یزیدیانی از جنس همان روزهای کربلا، زینبیه را هدف گرفتند و خیالِ #اسارت_حرم، لشکرشان را به هلهله انداخته بود اما زهی خیال باطل! #جوانانی که هرکدامشان در خلوت های خویش به عباس(ع) اقتدا کرده بودند حال زمان #دفاع برایشان مقدر شده بود و چه فرصتی از این دلچسبتر؟!
🍃سربازانی که به #ایرانی ها ختم نشدند بلکه لشکری ساخته شد با نام #فاطمیون و شیرمردانی چون #ذوالفقار_محمدی را پیشکش حضرت زینب(س) کرد. ذوالفقار همچون نامش، شمشیر بُرَّنده ای شد و پس از بریدن طناب های #دنیوی، پله های عاقبت بخیری را یک به یک طی کرد. حرفها را به جان خرید و به پای دفاع از حرم #آبرو فدا کرد. جوانِ رشید #افغانستانیِ فاطمیون سربلند شد و نهایتِ بندگیاش ختم به بهترین مرگ ها شد!
🍃ذوالفقار ایستاد پای امام زمانش و چنان مردانه مدافعِ دختر مولایمان #علی شد که حال در صحرای محشر روسفید است و باعث افتخار...
♡ذوالفقارِ حرم، #شهادت گوارای وجود آسمانی ات♡
✍نویسنده : #اسماء_همت
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_ذوالفقار_محمدی
📅تاریخ تولد : ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۲ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃مدافعان حرم که راهشان #صراط_المستقیم است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که #طعنه را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند.
🍃خوابِ غفلت #عقل و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟
🍃شب #عاشورا اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!
🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای #حسین_بن_علی ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش #لبیک گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه #اسارت و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم #عمه_سادات و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد.
🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند #زینب را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود.
🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و #دلتنگی فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای #رضای_خدا برگشت.
🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. #حرها توبه کردند و #حبیب ها، تشنه تر شدند برای #شهادت اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم.
✍️نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محمود_رادمهر
📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین
🕊محل شهادت : خانطومان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡به نام عاشق ترین♡
🍃تو کیستی بانو جان؟ دختر #علی(ع)؟
خواهر #حسین (ع)؟ مظهر شکیبایی؟
عالمه غیر معلمه؟ #عقیلهی_بنی_هاشم؟
تو کیستی؟
🍃بهتر آن است که بگویم تو زینبی(س). #زینب(س). بانوی فاخر تاریخ اسلام. بانوی #استواری که راوی ایثار عاشقانهی مردان حق جو گشت و عالم را از این #عشق، با خبر ساخت.
🍃بانویی که همچو مادرش، دم از #حق میزد و فاضله بود. بانویی مقرب که خون خدا از او طلب دعا داشت. بانویی که #اسوه است.
🍃تو کیستی بانو جان؟ تو خورشیدی. #خورشیدی که هزاران هزار مرد #غیرتمند در مدار مقام والایت همچو #عباس(ع)، جان سپردند تا مبادا تعدی حرامیان، بر حریم حرمت، سایه افکنَد. تو #نوری❣
🍃تو زینبی بانو جان. عزیزِ جان #رسول و فروغ کوچه های #کوفه. مولودت بر ما مبارک است و شادمانیم از این فخر عظیم. از منتی که خداوند بر ما نهاد و تو را به جهان بخشید😍
🍃یاریمان کن بانو جان. دستگیر مان شو در #محضر_یار و دعای خیرت را روانهی تقدیرمان کن.
#مولودت_مبارک؛بانو جان🥰
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
🌺به مناسبت #ولادت با سعادت عقیله بنی هاشم #حضرت_زینب_کبری_سلام_الله_علیها😍
📅تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃خانه، بوی #خداحافظی میدهد، مدتی است بوی دود و هیزمِ سوخته مهمانِ خانه شده و صاحبِ خانه برای سفری که در پیش دارد آماده میشود.
🍃سینه کوچک #حسن هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. #زینب آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار #حسین لب تشنه بگذارد...
🍃حسین برای شفای مادر دعا میکند. زهرا با صورت نیلی از #علی رو میگیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند میزند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش: «#اَلّلهُمَّ_عَجِّلْ_وَفاتِی_سَریِعاً_قَدْنَقَضْتُ_الْحیوةَ» را زمزمه میکند.
🍃طعنههای مردم #مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت میکردند و امروز میخواستند، علی را برای #بیعت ببرند.
🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای #حق و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن #صورتش.
🍃دلش از نامردی مردم مدینه گرفته است. چه کسی میداند بر #زهرا چه گذشته است که تمنا میکند: «يا علي غَسِّلْني فِي اللَيلِ و كِفِْني فِي الليلِ و دَفِّني فِي الليلِ ولا تَُعْلِن اَحَداً».
🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود #سکوت پیشه میکند. با دیدن درِ سوخته، غیرتش بغض میکند و با دیدن مسمار دلش میشکند. با دستهایی که #خیبر را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت میسازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن میکند و به #خاک میسپارد😭
🍃امان از دل #علی که جز چاه کسی امانتدار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر میگریستند، درد تنهایی و درد #سلامهایی که بیجواب ماند😓
#انا_لله_و_انا_الیه_راجعون
پرستوی زخمی علی پر زده تا آسمون🖤
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🥀به مناسبت #شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
📅تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی