eitaa logo
کانال رسمی احکام جامع 🇵🇸 🇮🇷
3.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
82 ویدیو
401 فایل
🔸کانال رسمی مرکز تخصصی احکام جامع (۱۱۸احکام) 🔹زیر نظر مستقیم اساتید فقه حوزه از جمله حجت‌الاسلام والمسلمین سید اباصالح راجی(زیدعزه) و مورد تایید بعض علماء ◀️ خادم کانال: 🆔 @ahkam118_admin 🛜 سایت رسمی مرکز تخصصی احکام جامع: 🔗 https://118ahkam.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✨‏﷽✨ (قسمت ۲۸) 📝داستان فقهی: حاشیه‌های یک برگه ساعت دو بعدازظهر بود. بیشتر کارمندان اداره، پوشه‌ها 📂 را بسته و آماده‌ی رفتن بودند. اما دکتر حقیقت، رئیس واحد برنامه‌ریزی، همچنان پشت میزش نشسته بود و مشغول بررسی گزارش‌های پایان ماه بود. روی میز کناری، کارمند جوانی به نام «رستگار» مشغول بایگانی اسناد بود. دسته‌ای از برگه‌های چاپ‌شده‌ی اشتباه و اوراق اضافی روی میزش قرار داشت. حقیقت نیم‌نگاهی 👀 به او انداخت و گفت: – رستگار جان، بریم؟ – بله آقای دکتر، فقط چند دقیقه ⏳ صبر کنید. رستگار چند پوشه‌ی دکمه‌دار از کمد بیرون آورد. برگه‌های یک‌رو سفید ✉️ را با دقت داخل یکی از پوشه‌ها گذاشت. بعد قیچی برداشت و شروع کرد به جدا کردن قسمت‌های سفید برگه‌هایی که هنوز قابل استفاده بودند. حاشیه‌ها را در پوشه‌ای دیگر جمع کرد و باقیِ برگه‌های غیرقابل استفاده را در سطل بازیافت ♻️ انداخت. حقیقت در دل با خودش گفت: – لابد این برگه‌ها را به خانه 🏠 می‌برد تا به عنوان چرکنویس استفاده کند. عادت خیلی‌ها همین است... روز بعد، اول وقت اداری، حقیقت کنار میز رستگار ایستاده بود و مشغول جابه‌جایی پرونده‌ها بود. ارباب‌رجوع 👥 یکی پس از دیگری وارد می‌شدند و کارهایشان انجام می‌گرفت. گاهی که یکی از آن‌ها برگه‌ای برای یادداشت 📝 لازم داشت، رستگار بی‌درنگ یکی از همان برگه‌های برش خورده را از پوشه بیرون می‌آورد و در اختیارش می‌گذاشت. گاهی هم که لازم بود دستگاه پرینتر 🖨 آزمایش شود، او همان برگه‌های یک رو سفید را داخل دستگاه قرار می‌داد تا کاغذ نو هدر نرود. حقیقت که همه‌چیز را زیر نظر داشت، لبخندی 😊 زد و گفت: – دمت گرم رستگار! عجب دقتی داری که نذاری کاغذها اسراف بشه. رستگار لحظه‌ای مکث کرد، بعد جدی و آرام پاسخ داد: – فقط بحث اسراف نیست آقای دکتر. این برگه‌ها اموال بیت‌الماله. بیت‌المال حتی اگر یک برگ کاغذ 📄 باشه، حق عموم مردمه. استفاده‌ی شخصی از اون‌ها، حتی با نیت خیر، تصرف در مال عمومیه و شرعاً جایز نیست. حقیقت کمی در فکر 🤔 فرو رفت. حقیقتی ساده اما عمیق در دلش نشست. چند روز بعد، او طرحی به مدیریت پیشنهاد داد: همه‌ی برگه‌های باطله در انباری جمع‌آوری و سپس دسته‌جمعی فروخته شوند و پولش صرف خرید کتاب 📚 برای کتابخانه‌ی اداره گردد. در جلسه‌ی بعدی کارکنان، دکتر حقیقت رو به همکاران گفت: – ما کارمندان دولت معمولاً فکر می‌کنیم فقط اختلاس‌ها 💸 و سوءاستفاده‌های بزرگ است که به بیت‌المال لطمه می‌زند. اما واقعیت این است که همین رفتارهای کوچک و به‌ظاهر بی‌اهمیت هم اگر نادیده گرفته شود، به تدریج حقوق عمومی را ضایع می‌کند. خوشحالم که در این اداره، همکارانی مثل آقای رستگار داریم که با دقت و ایمانشان 🙏 به ما یاد می‌دهند امانتداری از همین جزئیات آغاز می‌شود. نگاه تحسین‌برانگیز 👏 همکاران به سمت آقای رستگار برگشت. آقای رستگار لبخندی زد و سرش را پایین انداخت. 📆 ۴ شهریور – روز کارمندحکم شرعی: استفاده از برگه‌ی باطله یا یک روسفید بیت‌المال: اگر امکان استفاده از آن در جهت نیازهای دیگر بیت‌المال وجود دارد و یا بتوان آن‌ها را فروخت و برای بیت‌المال هزینه‌کرد، استفاده‌ی شخصی جائز نیست. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏﷽✨ (قسمت ۲۹) 📝داستان فقهی: الکل نجس یا پاک؟ فریبا با نگرانی به قفسه‌های 🏥داروخانه نگاه کرد. دستمال ضدعفونی‌کننده همه‌جا تمام شده بود و او که 🧑🏻‍⚕️پرستاری دلسوز و متعهد بود، نگران سلامت خانواده و به خصوص پدر 👴🏻مسنش بود که سیستم ایمنی ضعیفی داشت. ناگهان چشمش به بطری الکل ۷۰ درصد طبی افتاد. اما یک باره تردید وجودش را فرا گرفت. یاد حکمی که سال‌ها پیش در ذهن داشت افتاد: «الکل نجس است». لحظه‌ای مکث کرد. 🤔نکنه نجس کنه همه جا رو؟ تردیدش مانع از عمل نشد. او همیشه برای دانستن تکلیف واقعی‌اش تلاش می‌کرد. گوشی‌اش را برداشت و در سایت دفتر مرجع تقلیدش، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، به جستجو پرداخت. 🧐با دقت عبارت «حکم الکل» را جستجو کرد. نگاهش به استفتائی افتاد و 😳تعجب کرد. پاسخ روشن و بدون ابهام بود: «الکل پاک است.» یک لحظه چشمانش از شادی برق زد. این یعنی آن الکل طبی که از 🌽ذرت یا دیگر مواد تهیه می‌شود و برای ضدعفونی به کار می‌رود، نه تنها نجس نیست، بلکه پاک است و می‌توان با خیالی آسوده از آن استفاده کرد. با قلبی آرام و اطمینانی خاطر، بطری الکل را خریداری کرد. وقتی به خانه رسید، با دقت دست‌هایش، دستگیره 🚪درها و سطوح خانه را ضدعفونی کرد. پدرش که نگاه می‌کرد، پرسید: «فریبا! مگه الکل نجس نیست؟» فریبا با لبخندی رضایت‌بخش پاسخ داد: «نه بابا، [طبق فتوای جدید رهبرمون: الکل پاک است.]» 📅 ۵ شهریور – روز بزرگداشت زکریای رازی و روز داروسازی ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏﷽✨ (قسمت ۳۰) 📝داستان فقهی: نماز در سایهٔ سکوت حسینیهٔ «الحجة» سال‌ها بود که به آرامش و سکوتش معروف بود. 🕌 دیوارهای کاهگلی آن همیشه میزبان مردانی بود که پس از اذان مغرب و عشاء، با وقار تمام نماز می‌خواندند و با ذکرهای طولانی، فضایی روحانی می‌آفریدند. 🌙✨ مدیریت حسینیه بر عهدهٔ حاج مهدی، مردی میانسال و محتاط بود که بزرگ‌ترین دغدغه‌اش حفظ حرمت خانهٔ خدا و دوری از «جنجال» بود. یک روز، تصاویر هولناک شهادت کودکان فلسطینی در غزه 📷💔، مانند آتشی در فضای مجازی پیچید. 🔥 گروهی از دخترای جوان پرحرارت محله، به رهبری دختری به نام نرجس 🌹، به حسینیه آمدند و از حاج مهدی خواستند که حداقل یک شب، مراسم را به گرامیداشت این شهدا و افشای جنایات رژیم صهیونیستی اختصاص دهد. 🕊️✊ نرجس با چشمانی اشک‌آلود 😢 گفت: «حاج آقا! اینجا خانهٔ حسین(ع) است. او برای چه شهید شد؟ برای اینکه در مقابل ظلم ساکت نماند. حالا کودکان ما در فلسطین شهید می‌شوند و ما باید همین جا به عبادت خشک و خالی بسنده کنیم؟» حاج مهدی با نگاهی ملایم اما قاطع 👀، دستش را روی تسبیحش کشید 📿 و گفت: «دخترم، فضیلت سکوت و عبادت را دست کم نگیر. بهترین کار برای آن بچه‌ها، همین دعا و فرستادن ثواب است. وارد کردن مسائل سیاسی به حسینیه، فقط باعث تفرقه و بی‌حرمتی می‌شود. ما کارمان نماز و عبادت است.» نرجس که ناامید شده بود 💔، جملهٔ معروف امام موسی صدر را مانند تیری به زبان آورد: «حاج آقا، امام موسی صدر جمله‌ای دارند: من حسینیه را حسینیه نمی‌دانم، مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ‌التحصیل کند. اینجا چه کسانی فارغ‌التحصیل می‌شوند؟ افرادی که در مقابل فریاد مظلوم، چشم و گوششان را می‌بندند؟» ⚔️🇵🇸 حاج مهدی برآشفت 😠: «این حرف‌ها چیست؟! ما که کاری نکرده‌ایم! وظیفه‌مان عبادت خداست. بقیه‌اش به ما مربوط نیست.» نرجس پیش از ترک حسینیه 🚪، آخرین جمله را مانند پتکی بر سکوت حاج مهدی کوبید: «آقای جونز، جلاد اردوگاه آشویتس هم هر روز سر کار می‌رفت و بعد به کلیسا می‌رفت و دعا می‌خواند. ⛪ او هم فکر می‌کرد وظیفه‌اش را انجام داده. تفاوت ما با او چیست؟» ⚖️ آن شب، حاج مهدی تنها در حسینیه ماند 🌌. به دیوارها نگاه کرد که گواه سال‌ها عبادت اما سکوت بودند. صدای اذان را می‌شنید 🔊، اما این بار در لابه‌لای آن، فریادهای کودکان فلسطینی نیز به گوش می‌رسید 🩸👶. برای اولین بار، عبادت خالصانه‌اش همچون برگی زرد 🍂 و بی‌روح به نظرش آمد که از درختی جدا افتاده که ریشه‌اش باید در مبارزه با ظلم باشد. ✊ ✨ سکوت، گاهی بلندترین فریاد است؛ اما خیانت در سکوت، شاید بلندترین گناه باشد.⚠️ 📅 ۹ شهریور _ روز ربوده شدن امام موسی صدر ✌️ امام موسی صدر: من حسینیه را حسینیه نمی‌دانم، مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند. حکم شرعی: نظر معروف فقهاء معظم تقلید: وجود دیدگاه‌های گوناگون در هیئات، حسینیه‌ها، مساجد و… در مسائل سیاسی و عبادی اشکال ندارد. ولی اطاعت از دستورات حکومتی ولی‌امر مسلمين بر هر مکلفی، هر چند دیدگاه متفاوتی داشته باشد، واجب است. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏﷽✨ (قسمت ۳۱) 📝داستان فقهی: جشن حقیقی حسینیه محله «امید» غرق در هیاهو بود 🎶. گروهی از جوانان با طبل و سنج 🥁 در حال تمرین برای مراسم فردا بودند و دیوارها را با پارچه‌های سبز و قرمز 🟢🔴 تزیین می‌کردند. آنان روز نهم ربیع‌الاول را «عیدالزهرا» می‌نامیدند و برای برگزاری آن با پایکوبی، کف‌زنی و بعضاً گفتار و اعمال خلاف و در تضاد شأن حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برنامه‌ریزی می‌کردند. در میان این شور و هیجان، «حاج احمد» 👴 که پیرمردی دانا و رازدار بود، ساکت در گوشه‌ای نشسته بود و با نگرانی به آن‌ها نگاه می‌کرد. نوه‌اش، «امیرعلی» که 🎓دانشجوی علوم دینی بود، نزد او آمد و گفت: «آقاجون، به نظرتون اینجور مراسمات و رفتارها درسته؟! حاج احمد با تبسمی آرام 😊 گفت: «پسرم، حق با توست. قطعاً خوبه که مردم شادی کنند. ولی این حرکات و مراسم‌ها به بهانه شادی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بیشتر خون به دل حضرت میکند.» 🌙 همان شب، حاج احمد از امام جماعت مسجد خواست جلسه‌ای با جوانان داشته باشد. در آن جلسه، امیرعلی با استناد به کتاب‌های معتبر 📚 توضیح داد که در نهم ربیع‌الاول هیچ سند قطعی درباره کشته شدن خلیفه دوم وجود ندارد؛ بلکه ده‌ها سند از منابع شیعه و سنی ذکر کردن که در ایام آخر ماه ذی‌الحجه اتفاق افتاده. و بعضی افراد جاهل یا دشمنان این رو القا میکنن که ۹ ربیع زمان مرگ خلیفه دوم هست درحالیکه سالمرگ به درک واصل شدن عمر بن سعد ملعون هست. او ادامه داد: «برگزاری مراسم با عنوان عیدالزهرا و انجام کارهایی مانند پایکوبی و دف‌زنی 🥁 و... که در شرع حرام است ❌، نه تنها ثواب ندارد، بلکه موجب وهن مذهب و تفرقه میان مسلمانان می‌شود. آیا این همان چیزی است که امام زمانمان از ما می‌خواهند؟!» ✨ سپس حاج احمد گفت: «به جای اختراع اعمال بی‌اساس، چرا جشن واقعی را برگزار نکنیم؟! 🎉 چرا جشن آغاز امامت آخرین منجی بشریت را گرامی نداریم؟ این شادی، شادی حقیقی است که هم عقلانی است و هم شرعی.» جوانان تحت تأثیر قرار گرفتند 💡 و برنامه خود را تغییر دادند. فردای آن روز، حسینیه غرق در نور و معنویت 🌺 شد. بر دیوارها تصاویر مسجد سهله و جمکران 🕌 نصب بود. مراسم با تلاوت قرآن 📖 آغاز شد، سپس خطیب درباره «ولایت و امامت» سخنرانی کرد. گروه سرود، اشعار زیبا درباره انتظار فرج خواند 📣 و در پایان، همه برای سلامتی و فرج امام عصر (عج) دعا کردند🤲 . این مراسم باوقار و معنوی بود 💫 و حتی بزرگان شهر نیز شرکت کردند. همه احساس کردند این جشن، بسیار باشکوه‌تر از مراسمات قبلی است. امیرعلی در پایان گفت: «امروز، روز عید ولایت است 💚. روزی که باید با اعمال نیکو، محبت خود را به امام زمانمان ثابت کنیم، نه با کارهای ناشایست. این است معنای واقعی عید.» و اینگونه، محله «امید» به برکت دانایی و تدبیر، جشن حقیقی امامت و ولایت را برگزار کرد 🌷. ❓دو سؤال شرعی پرسش 1⃣ آیا می‌توان در مجالسی که به جهت لعن و سبّ دشمنان اهل بیت (ع) برپا می‌گردد، از کلمات رکیک و احیاناً نام بردن اعضای تناسلی استفاده نمود؟ 📌 پاسخ مراجع معظم تقلید: اینجا پرسش 2⃣ معمولاً مراسم عیدالزهرا همراه با کف زدن، پایکوبی ، رقص و… است؛ برخی آن را به حدیث «رفع القلم» مستند می‌کنند. آیا این حدیث از نظر سند معتبر است؟ و اگر صحیح باشد معنای آن چیست؟ 📌 پاسخ مراجع معظم تقلید: اینجا ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏﷽✨ (قسمت ۳۲) 📝داستان فقهی: سه کلمه‌ی جادویی 🏘 در یک محله‌ی قدیمی و آرام، مرد جوانی به نام «علی» با همسرش «عارفه» زندگی می‌کردند. آنها زندگی خوب و آرامی داشتند، اما با گذشت زمان، مشغله‌های کاری علی و دغدغه‌های روزمره، کم‌کم فضای ساده و عاشقانه‌ی اول زندگی را کمرنگ کرده بود. عارفه، اگرچه شکایتی نمی‌کرد، اما گاهی در سکوت، نوستالژی روزهای اول ازدواج را به یاد می‌آورد.😔 یک روز، علی برای یک جلسه‌ی مهم کاری عجله داشت که عارفه با مهربانی گفت: ✨ «موفق باشی عزیزم.» علی در حالی که به سرعت 👞کفشهایش را می‌پوشید، تنها با یک «باشه، ممنون» پاسخ داد و در را پشت سرش بست. عارفه همانجا ایستاد و نگاهی به در بسته کرد. حسی از تنهایی بی‌دلیل 💔قلبش را فشرد. 🌙 همان شب، علی به مهمانی خانه‌ی پدر همسرش دعوت شده بود. در میان جمعیت شلوغ فامیل، عارفه سعی داشت با خوشرویی پذیرایی کند، اما علی متوجه شد که نگاهش مانند همیشه شاد نیست. 🪞او که مردی فهیم بود، در گوشه‌ای نشست و در سکوت، رفتار خود را مرور کرد.🧐 📿 ناگهان، یاد گفتگوی چند روز پیشش با یکی از دوستان روحانی افتاد که از او درباره راز زندگی‌های موفق پرسیده بود. دوستش جمله‌ای از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برایش نقل کرده بود: 🌹 «سخنِ مرد که به همسر خود بگوید دوستت دارم هیچ گاه از دل زن بیرون نمی‌رود.» ⚡️ این کلمات مانند جرقه‌ای در ذهن علی روشن شد. او فهمید که محبتِ در دل، اگر بر زبان جاری نشود، مانند گنجی پنهان است که کسی از آن بهره‌ای نمی‌برد. 🚗 در بازگشت از مهمانی، در ماشین، علی دستش را روی دست عارفه گذاشت و با نگاهی عمیق گفت: ❤️ «عارفه جان، می‌دونی که خیلی دوستت دارم.» 👀 عارفه کمی مبهوت شد، سپس چشمانش از شوق برق زد🥹. گویی ، سال‌ها در دلش منتظر این کلمات بودند. 😊 لبخندی عمیق و صمیمی بر لبانش نشست و آرام پاسخ داد: 💖 «من هم شما رو خیلی دوست دارم عزیزم.»🥰 از آن شب به بعد، بیان این سه کلمه‌ی ساده اما عمیق، به عادت زیبای علی تبدیل شد.💞 البته توصیه‌ی رهبر انقلاب را مد نظر قرار می‌داد: 📖 «ابراز محبّت به همسر، امر پسندیده و مطلوبی است؛ لکن به گونه‌ای نباشد که در انظار عمومی مستلزم مفسده یا جلب توجّه نامحرم گردد.» علی عشق خود را در خلوت 🏡خانه، در کنار سفره‌ی صبحانه🍞، وقتی که فقط آنها دو نفر بودند، یا در جمع‌های صمیمی خانوادگی که حریم‌ها حفظ می‌شد، ابراز می‌کرد. گاهی با یک نگاه خاص😍، یک یادداشت کوچک 📝 کنار چای صبحگاهیش، یا در گوشی گفتن یک «دوستت دارم» در شلوغی یک مهمانیِ خانوادگی (بدون آنکه توجه دیگران را جلب کند)، به عارفه ثابت می‌کرد که قلبش همیشه برای او می‌تپد. 💓 ✨ کم‌کم، فضای خانه پر از آرامش و محبت شد. عارفه نیز با انرژی و عشق بیشتری زندگی را می‌ساخت. آنها یاد گرفتند که محبت، تنها یک احساس درونی نیست؛ بلکه «زبانی» دارد که باید آن را در «مکان» و «زمان» مناسب به کار برد. 🕊 📅 ۱۰ ربیع الاول _ سالروز ازدواج پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله و حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیهاحکم شرعی: ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی): «در هر حال ابراز محبّت به همسر، امر پسندیده و مطلوبی است؛ لکن به گونه‌ای نباشد که در انظار عمومی مستلزم مفسده یا جلب توجّه نامحرم گردد. که در این صورت جایز نمی‌باشد.» ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی (حفظه‌الله‌تعالی): «اصل و اساس (زندگی) بايد بر محبّت و رأفت با همسر مبتنی باشد.» ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏﷽✨ (قسمت ۳۳) 📝داستان فقهی: نردبان کهکشان در سالی که از قصرهای مرمرین می‌آمدند و از «زیبایی» و «جذابیت» به‌عنوان تنها ارزش یک زن سخن می‌گفتند، «پروین» دختر روستایی در دیار محروم 🏜سیستان، حتی به رویای تحصیل هم نمی‌رسید. صدای اعلان آن مرد در 📻رادیو مانند خاری بود که می‌گفت: وجود تو و تمام خواهرانت، اگر زیبا نباشی، «هیچ» است. «هیچ‌چیز بزرگی نداشتید.» اما 🌱 بذر انقلابی کاشته شد که شعارش این بود: «میزان، تقواست نه جنسیت». پروین به همراه هزاران دختر مثل خودش، پا به 🏫مدرسه گذاشتند. نسل سوخته، تشنهٔ علم بود. او حالا نه برای زیبا بودن، که برای «بودن» و «مؤثر بودن» می‌آموخت. ⏳سال‌ها گذشت… پروین که حالا 👩‍⚕️«دکتر پروین طاهری» شده بود، فوق‌تخصّص زنان و زایمان، در مطب خود در یکی از محروم‌ترین مناطق استانش نشسته بود. روزی 👵پیرزنی را آوردند با حالی نزار. وقتی دکتر پروین دستانش را برای معاینه روی شکم دردکشیدهٔ او گذاشت، چشمان پیرزن پر از 😢اشک شد. پیرزن گفت: «دخترم، تو را به خدا ، مبادا مثل قدیم مجبور شوم بروم پیش دکتر مرد. تا الان دست هیچ مرد نامحرمی حتی پزشک به من نخورده.» دکتر پروین با لبخندی آرام گفت: «نگران نباشید مادر❤️. من اینجا هستم تا هم دردتان را درمان کنم، هم حافظ حیایتان باشم.» در آن لحظه، پروین به یاد آن مصاحبهٔ قدیمی آن مرد حقیر 😈ملعون افتاد؛ به یاد آن جمله که گفت شما زنان «هیچ‌چیز بزرگی نداشتید.» او به اتاق 🏥عمل رفت تا زندگی دیگری را نجات دهد. دستانش که روزی تنها برای 💅زیبا بودن ارزش داشتند، حالا وسیلهٔ امانت خداوند برای بخشیدن زندگی و سلامت بودند. همان 🌙شب، پس از یک عمل موفق، وقتی در دفترچهٔ 📊آمار سالانهٔ نظام سلامت نگاه کرد، آمارها گواهی می‌دادند که تعداد پزشکان متخصّص زن، از 🏔قله‌های تکبر و جهل گذشته، فراتر رفته و حالا نردبانی شده‌اند برای رسیدن به 🌌کهکشان معرفت و خدمت. او فهمید که بزرگ‌ترین پاسخ به تحقیر، نه 😠خشم بلکه «ساختن» است. ساختن جامعه‌ای که در آن، «واجب کفایی» است که یک زن، برای حفظ حرمت و سلامت خواهرانش، تا بالاترین سطوح علمی خودش را برساند. 💎 اینچنین بود که «هیچ»های دیروز، «همه‌چیز» فردا را ساختند. ________________ 📅 ۸ سپتامبر (۱۷ شهریور) – روز جهانی سوادآموزی 🗣 محمدرضا پهلوی در مصاحبه با اوریانا فالاچی: «زن در زندگی مرد، اهمیت ندارد مگر وقتی که زیبا و جذاب باشد. شما زنان حتی یک سرآشپز بزرگ نداشتید، هیچ‌چیز بزرگی نداشتید، هیچ‌چیز! شما زنان وقتی به قدرت می‌رسید بی‌رحم و سنگدل هستید. شما مکار هستید؛ شما زنان، خبیث و شیطانی هستید، همه شما.» ________________ 📊 مقایسه‌ی علم بانوان در زمان حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی: نرخ بی‌سوادی زنان از ۷۰ تا ۸۰ درصد در سال ۱۳۵۴ه.ش ، به کمتر از ۱۰ درصد در سال ۱۳۸۹ه.ش 📉کاهش‌یافته است. نسبت 👩‍⚕️پزشکان متخصّص زن از ۱۵ درصد به ۴۰ درصد رسیده است. رشد زنان فوق‌تخصّص بیش از ۱۲ برابر بوده است 🚀؛ درحالی‌که رشد آقایان تنها ۳ برابر 📈. ________________ ✅ حکم شرعی: ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی): «اگر به مقداری که نیاز جامعه است متخصص در این رشته وجود ندارد، به‌طوری‌که مثلاً بانوان بیمار در صورت نیاز به نگاه و لمس برای مراجعه به متخصص همجنس با مشکل مواجه می‌شوند، تحصیل تخصص موردنیاز برای بانوانی که می‌توانند این کار را انجام دهند، واجب کفایی است.» ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏﷽✨ (قسمت ۳۴) 📝داستان فقهی: سایه ماه، روشنای نماز ⏰ ساعت از ۸ گذشته بود. استاد با جدیت مشغول توضیح فرمول‌های پیچیده‌ی ریاضیات مهندسی بود که بیشتر شبیه معمای ناسا بود تا درس دانشگاه، اما من مدام به ساعتم نگاه می‌کردم. عقربه‌ها انگار لج کرده بودند و آرام‌تر از همیشه حرکت می‌کردند. دلم می‌خواست زودتر کلاس تمام شود، چون امشب همه فامیل در خانه‌ی دایی مهرداد جمع می‌شدند و قرار بود دورهمی شیرینی داشته باشیم 🎉. بالاخره زنگ کلاس خورد. با عجله 🎒وسایلم را جمع کردم و خودم را به خیابان رساندم. تاکسی گرفتم و تمام مسیر، ذهنم درگیر دورهمی و صدای 😂خنده‌ی دخترای فامیل بود. بین راه چشمم به 🌌آسمان افتاد. لحظه‌ای با خودم گفتم: «چرا 🌑ماه اینجوری شده؟!» ولی بلافاصله دوباره به یاد مهمانی امشب افتادم و تغییر وضعیت ماه یادم رفت. وقتی به خانه دایی رسیدم و در را باز کردم، با صحنه‌ای روبه‌رو شدم که اصلاً 😮انتظارش را نداشتم. فضای خانه کاملاً متفاوت بود؛ چند نفر آرام مشغول نماز بودند، دو سه نفر کنار 🚰شیر آب وضو می‌گرفتند، و سکوتی عجیب بر جمع حاکم بود. با خودم گفتم: «یعنی چه اتفاقی افتاده؟ چرا حال و هوای همه فرق کرده؟» خیلی زود جوابم را گرفتم؛ امشب ماه‌گرفتگی (خسوف) 🌘 بود و همه برای خواندن نماز آیات آماده شده بودند. من هم وضو گرفتم تا همراهشان نماز بخوانم. اما گوشه پذیرایی، زینب و سوسن را دیدم که کنار هم نشسته بودند و آرام آرام شوخی می‌کردند و 😅می‌خندیدند. جلو رفتم و گفتم: – «پاشید! تنبلا… الان وقت خنده‌ست؟ برید نمازتون رو بخونید!» هر دو با خنده جواب دادند: – «به ما واجب نشده خانم مهندس.» و دوباره ریزریز خندیدند. 👩‍🦳مامانم از دور صدایم زد و گفت: – «ولشون کن مامان، اونا عذر شرعی دارن. بیا که وقت وجوب نماز داره می‌گذره ⏳.» 🕥 ساعت از ۲۲:۳۰ گذشته بود که ریحانه وارد شد. او هم مثل من خبر نداشت خسوف رخ داده. وقتی فهمید، با عجله سراغ 💧وضو رفت. قبل از اینکه نیت کنه، خاله زهرا گفت: – «ریحانه جان، چون ماه داره از گرفتگی بیرون میاد، باید نماز ما فی الذمه بخونی.» بعد از نماز، وقتی همه سر سفره شام نشستیم 🍲، زینب پرسید: – «خاله زهرا، من باید بعداً قضای نماز آیات رو بخونم؟» خاله لبخندی زد 😊 و گفت: – «نه عزیزم، اصلاً بر شما واجب نیست.» ناگهان صدای خنده و شوخی بین جمع پیچید 😂🎶 و فضای خانه از سکوت به گرمی و صمیمیت همیشگی تبدیل شد ❤️. همان لحظه با خودم فکر کردم: چه خوبه که حتی یک پدیده طبیعی مثل خسوف 🌑 می‌تونه هم درس دینی به ما بده 📖 و هم خاطره‌ای شیرین بسازه 🌸. ✅ حکم فقهی: ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی): اگر در حال حیض یا نفاس زن، خورشید یا ماه بگیرد و تا پایان گرفتگی ادامه داشته باشد، نماز آیات بر او واجب نیست و قضا هم لازم ندارد. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏ (قسمت ۳۵) 📝داستان فقهی: خانه‌ی نسترن 🏠ساختمان زیبای نسترن با نمای سفید و دلنشینش، از همان نگاه اول دل هر رهگذری را می‌ربود. گرچه تنها دو طبقه داشت، اما حیاط سبز و باصفایش با درخت‌های 🍊پرمیوه و 🌼گل‌های رنگارنگ، حال و هوای بهشتی به خانه داده بود. در این خانه‌ی دلربا، دو دوست که مثل برادر بودند زندگی می‌کردند؛ علی و نعیم. علی شیعه و نعیم سنی بود، اما آن‌قدر صمیمی و همراه بودند که همه‌ی محله باور داشتند برادر واقعی‌اند و یک مذهب و اعتقاد دارند. هر مشکلی که برای خانه پیش می‌آمد، با همکاری هم رفع می‌کردند؛ یکی 🎨رنگ می‌زد، دیگری 🔧تعمیر می‌کرد؛ یکی باغچه را آب می‌داد، دیگری درخت‌ها را هرس می‌کرد. در همان محله، مردی 🤑طمّاع زندگی می‌کرد. او سال‌ها چشم طمع به خانه‌ی نسترن دوخته بود. در خیال خود بارها آن را ویران کرده و به جایش 🏢برج بلندی ساخته بود. وقتی دید نمی‌تواند خانه را با روش معمول از چنگ برادران بیرون بکشد، تصمیم گرفت از اختلاف اعتقادی آنها سوءاستفاده کند. لذا با 🤥تظاهر به دوستی میان علی و نعیم بذر تفرقه کاشت: به علی می‌گفت: – می‌دونستی نعیم معتقده شیعیان مشرک هستند و به مهر سجده می‌کنند؟ و ضریح امامشان را می بوسند و... 😳 و به نعیم می‌گفت: – می‌دونستی علی در مراسماتی شرکت می‌کنه و به خلفای شما توهین می‌کنه و لعن می‌فرسته؟ 😡 این زمزمه‌ها مثل خوره به جان دلشان افتاد. کم‌کم نگاه‌های صمیمی💔 سرد شد و کلمات محبت‌آمیز جای خود را به سوءظن و گلایه دادند. حیاط سبز خانه که روزی محل خنده و بازی کودکان بود، حالا صحنه‌ی دلخوری و 😶سکوت تلخ شد. مرد طماع با 😏لبخندی پنهانی از دور نگاه می‌کرد و با خودش می‌گفت: – کمی دیگر صبر کنم، این خانه آماده‌ی سقوط است... اما پیرمردی که سال‌ها همسایه‌ی این خانه و شاهد صمیمیت ساکنان این خانه بود متوجه تغییرات خانه و رفت‌وآمدهای مرموز مرد طماع ـ که او را از سالها پیش می‌شناخت ـ شد. روزی نعیم و علی را صدا زد و به آنها گفت: – پسرانم! شما مثل ✋🤚دو دست یک بدن بودید. مگر این حیاط زیبا با تلاش مشترک‌تان جان نگرفت؟ مگر هر دو مسلمان نیستید؟ اختلاف باورهایتان نباید شما را از هم جدا کند. تفاوت ها، شما را ضعیف نمی‌کند؛ بلکه اختلاف و تفرقه است که این خانه را نابود می کند. علی و نعیم لحظه‌ای به هم 🤔نگاه کردند و یاد روزهای خوش گذشته افتادند. آن دو سر را به زیر افکندند و در سکوت و متفکرانه به خانه بازگشتند. فردای آن روز، 🌞صبح اول وقت ، هنگام رفتن به محیط کار همدیگر را در حیاط دیدند. یکدیگر را در آغوش کشیدند و از هم حلالیت طلبیدند. پس از آن دوباره گرمای زندگی به خانه‌ی نسترن برگشت. و باز همان حیاط 🌳سبز و دیوارهای سفید، شاهد خنده‌ی کودکان 👧👦 و صفای برادری شد. خانه‌ی نسترن دوباره جان گرفت، چون صاحبانش فهمیدند هیچ چیز شیرین‌تر از اتحاد و همدلی و احترام به تفاوت‌ها نیست. ____________حدیث: وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى‏ فِي‏ الْمَسْجِدِ رَجُلًا يُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِكُمْ وَ يُسَمِّيهِمْ. فَقَالَ: «مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- يَعْرِضُ بِنَا». إعتقادات الإمامية، ص۱۰۷ از این حدیث برداشت می‌شود امام صادق علیه‌السلام کسی را که به مقدسات اهل تسنن توهین کرد، لعن کردند. ____________حکم شرعی: به فتوای مراجع معظم تقلید، ندای تفرقه بین شیعه و سنی و توهين به مقدسات اهل تسنن، حرام شرعی است. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏ (قسمت ۳۶) 📝داستان فقهی: بلوغ و لبخند مهدیه ۹ سالش بود. او چند 🦷دندان خراب داشت و هر از گاهی برای درمان به همراه پدرش پیش دکتر سعید شیرودی می‌رفت. اما این‌بار چند روزی بود که درد دندان🥴 امانش را بریده بود و با اینکه نیاز به درمان داشت، حاضر نبود به مطب دکتر شیرودی برود.😔 پدرش که نگران بود، با مهربانی پرسید: – مهدیه جان 😊 تو که هیچ وقت از دندان‌پزشکی نمی‌ترسیدی بابایی، حالا چرا نمی‌خوای بری؟ مهدیه سرش را پایین انداخت و با صدای آهسته گفت: – بابا جون… من دیگه به 🧕تکلیف رسیدم دوست ندارم پیش 👨🏻‍⚕دکتر مرد برم… پدر لحظه‌ای در فکر فرو رفت 🤔. او تا آن لحظه به این موضوع فکر نکرده بود. لبخندی پر از شادی و افتخار بر لبانش نشست 😍 و از حیا و دقت دخترش غرق شادی شد. او با صدای پرمحبت گفت: – احسنت به دختر فهمیده و عاقل من! 🌺 اتفاقا نگاه به داخل دهان نامحرم از نظر حضرت آقا خالی از اشکال نیست. باشه دخترم تحقیق می‌کنیم تا یک 👩‍⚕️دندان‌پزشک خانم به خوبی دکتر شیرودی پیدا کنیم. ____________پرسش فقهی: آیا جایز است پزشک مرد به دندان‌های زن نامحرم یا داخل دهان وی نگاه کند؟ ✅ پاسخ: ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی): الف) با شهوت و لذّت جنسی ـ هرچند درجۀ خفیف احساس جنسی ـ همراه باشد. ب) ترس و خوف به حرام افتادن وجود داشته باشد. ج) همراه با لمس باشد. 🔻در موارد فوق نگاه حرام است. د) غیر از موارد فوق: 🔻احوط عدم جواز است. (یعنی بنابر احتیاط واجب جایز نیست.) البته آن مقدار از دهان که در مقام تخاطب (گفتگو) نمایان است، اشکال ندارد. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏ (قسمت ۳۷) 📝داستان فقهی: گوشِ پاک 🎉عروسی پسرخاله‌ام بود. هر کسی مشغول کاری بود؛ مادرم لباس‌ها را آماده می‌کرد، و داداشم جلوی آینه ایستاده بود و با وسواس خاصی موهایش را سشوار می‌کشید. در همان حال، لبخند😈شیطنت‌آمیزی زد و گفت: ـ جواد! به نظرت اون پسر فشن خاله مرضی هم میاد با اون قیافه‌ش؟ همونی که تازه از 🛬پورتلند برگشته. خنده‌ام گرفت. خواستم چیزی بگویم، اما دهانم را بستم🤐. به جای جواب دادن، رو به مادرم کردم و با صدایی بلند گفتم: ـ مامان، دیشب حاج‌آقا روی منبر درباره‌ی گناهان 🗣زبانی صحبت می‌کرد. مخصوصاً درباره‌ی غیبت... نمی‌دونید چقدر روایت‌هاش تکان‌دهنده بود 😢!! می‌گفت: حق‌الناس پای غیبت همیشه باقی می‌مونه. از دیشب تصمیم گرفتم خیلی بیشتر مراقب زبونم باشم. مادرم با سر تأیید کرد، در حالی که آرام تکرار می‌کرد: «آره... حق‌الناس خیلی سخته.» همین‌طور که حرف می‌زدم، چشمم به سمانه افتاد. گوشه‌ی اتاق نشسته بود و غرق در 📚کتاب بود. کنجکاو پرسیدم: ـ عه سمانه! مگه تو نمیای؟ 📖کتابش را بست و آرام گفت: ـ نه داداش. متعجب پرسیدم: ـ چرا آخه؟ 🧐نگاهش جدی شد و آهسته ادامه داد: ـ داداش، گناه فقط با زبون نیست.👂🏻گوش هم می‌تونه گناه کنه. شنیدن غیبت فرقی با غیبت کردن نداره. تازه... این مجلس پر از موسیقی 🎶 حروم و دی‌جی و رقصه. آدم خودش رو توی محیطی که پر از معصیت باشه بندازه، کم‌کم دلش هم آلوده میشه. 😶سکوت سنگینی بین ما افتاد. انگار هر کدام در دل خودمان به چیزی فکر می‌کردیم. صدای نفس‌های آرام مادرم فضا را شکست. او با نگرانی گفت: ـ آخه اگه نریم، خاله ناراحت میشه. بعد از ⏳چند لحظه بحث و تردید، بالاخره قرار شد فقط موقع شام 🍽 برویم. هدیه‌مان را بدهیم، تبریک بگوییم و زود برگردیم. آن شب با خود عهد بستم مراقب گوش‌هام هم باشم. چون هرچه وارد گوش می‌شود، 💘راهی به دل پیدا می‌کند. ____________________ 📅 ۱۶ سپتامبر _ روز جهانی گوش دادن ____________________ ✅ حکم شرعی: ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی): غیبت آن است که در غیاب مسلمان، با قصد مذمت و ایراد نقص بر او، عیب مخفی و پوشیدۀ او را نقل کنند؛ لذا اگر ناراحت نشود نیز غیبت محسوب شده و حرام است. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏ (قسمت ۳۸) 📝داستان فقهی: شب شعر درس ادبیات آن روز تمام شده بود که آقای دهقان گفت: بچه‌ها، بیاین وقت باقی‌مانده را یک 🌙شب شعر کوچیک راه بندازیم. هنوز حرف آقای دهقان تمام نشده بود که: سعید بلند شد و با 🗣️صدای بلند خواند: ای خدایی که خالق خرسی چو مرا آفریده‌ای، مرسی! امیر پشت سرش ادامه داد: ای خدای خالق میمون، بنده را آفریده‌ای ممنون! کلاس پر از هیاهو و خنده شد. سجاد هم با شور گفت: ای خدایی که خالق موشی، پس کجایی عزیز من کوشی؟ در همین حال، سینا 🤚دستش را بلند کرد. معلم بچه‌ها را به آرامش دعوت کرد و به سینا اجازه داد سؤالش را مطرح کند. سینا پرسید: آقا اجازه، آیا خواندن چنین اشعاری جایز هست؟ توهین به خدا نمی‌شه؟ 🧔🏻‍♂آقای دهقان کمی مکث کرد، سپس آرام و با لبخند گفت: سؤال خوبیست. طبق نظر مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (حفظه‌الله تعالی)، اگر در نظر عرف توهین باشد، خواندن این اشعار حرام است. بعد آقای دهقان خودش با 🎤صدایی رسا و زیبا شروع کرد به خواندن اشعاری از شهریار: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را بچه ها محو متن پرمعنا و صدای دلنشین آقای دهقان شده بودند که 🛎️زنگ مدرسه به صدا در آمد. ________________ 📅 ۲۷ شهریور _ روز شعر و ادب فارسی ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir
✨‏ (قسمت ۳۹) 📝داستان فقهی: کاروان خورشید هشتم یه ☀️روز تو حرم، خیلی تصادفی یکی از دوستای قدیمی رو دیدم. دیدار بعد از سال‌ها اون‌قدر شیرین بود که دلم نمی‌خواست تموم بشه. شماره‌ها رد و بدل شد و کم‌کم تونستیم دوستان دیگه رو هم پیدا کنیم. چند روز بعد، یه گروه تو ایتا زدیم و اسمش رو گذاشتیم کاروان هشتم. شروع کردیم به گپ زدن. حرف پشت حرف، خاطره پشت خاطره... انگار نه انگار سال‌ها از هم دور بودیم. بعد از مدتی قرار گذاشتیم هر هفته برای زیارت به 🕌حرم مشرف بشیم. این دیدارهای ساده و صمیمی، بهونه‌ای شد برای زنده شدن حال و هوای قدیم. یه روز یکی از بچه‌ها گفت: ـ «بیاین یه جلسه‌ی هفتگی 📖قرآن هم راه بندازیم.» چند هفته‌ای گذشت و محفل قرآنی‌مون حسابی به دل نشسته بود. تا اینکه یه روز زهره گفت: ـ «بچه‌ها! بیاین یه صندوق💰 وام خونگی راه بندازیم.» شیما با تعجب گفت: ـ «آخه با هشت نفر صندوق در میاد مگه؟!» سمیه لبخندی زد و گفت: ـ «خب می‌تونیم به خانواده‌هامون و دوستای دیگه هم بگیم عضو شن.» زهرا گفت: ـ «من که موافقم. زهره‌جون، مسئولیت صندوق هم با خودت.» زهره هم با 😀شیطنت گفت: ـ «ای وای! نه تو رو خدا شما که می‌دونین ریاضی من چه‌قدر عالی بوده همیشه!» این حرف همه رو به یاد نمره‌های ریاضی زهره تو دوران دبیرستان انداخت و 😃خندیدیم. شیما گفت: ـ « من مسئولیت صندوقو قبول می‌کنم، فقط به شرط اینکه اولین وام مال من باشه.» فاطمه، که تا اون موقع ساکت بود، لبخند زد و گفت: ـ «شیما جون شما مسئولیتو قبول کن، ولی شرط نذار. ما همه راضی‌ایم اولین وام مال تو باشه» شیما گفت: «چه فرقی کرد؟» فاطمه جواب داد: «فرق می کنه عزیزم. وقتی شرط بذاری میشه ❌ربا» شیما با تعجب گفت: ـ «وا! یعنی چی؟ من که نفهمیدم!» زهره خندید و گفت: ـ «جالبه! آدمایی که هوش ریاضی بالایی دارن، معمولاً احکام رو خوب می فهمن.» و دوباره صدای خنده‌مون فضای جمع رو پر کرد... ________________حکم شرعی: ✒️ حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی): اگر اعضاء با مدیر صندوق شرط کنند برداشتن وام اول مشروط به این هست که کارهای صندوق (جمع کردن پول‌ها – رساندن پول‌ها به قرض گیرنده – گرفتن چک و غیره) را انجام دهد، این ربا و حرام است. 🔰 راهکار شرعی برای صحت: 1⃣ اعضا در مقابل قرض دادن به مدیر صندوق، انجام کارهای صندوق را با او شرط نکنند؛ بلکه با رضایت همگان، وام اول را به او پرداخت کنند و مدیر صندوق نیز داوطلبانه کارهای صندوق را انجام دهد به گونه‌ای که اگر انجام کارهای صندوق را انجام ندهد کسی از او طلبکار نباشد. 2⃣ مدیر صندوق در ابتدا به اعضا بگوید من از طرف شما وکیل می‌شوم _به صورت رایگان_ که کارهای صندوق را انجام دهم به شرط اینکه اعضا، وام اول را به من پرداخت کنند و قرض بدهند که از جهت اصطلاح فقهی، وکالت به شرط قرض است که از ديدگاه امام خامنه‌ای دام‌ظلّه‌العالی مانعی ندارد. ➖➖➖➖➖➖➖ 👇همراه ما باشید... 🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری 💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان 🔹 کانال رسمی احکام جامع 📲 @ahkam118_ir