فضیلت صلوات
إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیماً»
«خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلوات و درود میفرستند، ای کسانی که ایمان آوردید بر او صلوات و درود فرستید و تسلیم کامل فرمان او باشید (یا بر او سلام گویید سلامی نیکو و شایسته.)
در حدیث نقل است که امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: «دعا پیوسته در حجاب است (مورد قبول واقع نمیشود) تا آن گاه که بر محمّد و آل محمّد(صلیاللهعلیهوآله) صلوات فرستاده شود».
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم
[ادامه در تصویر]
ویراست #حجت_الاسلام_راجی
____________
✍🏻جدیدترین فتاوا و مطالب مهم فقهی را در ویراستی حجتالاسلام سید اباصالح راجی به آدرس ذیل پیگیری کنید.
https://virasty.com/A_raji
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir
✨﷽✨
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۳۵)
📝داستان فقهی: خانهی نسترن
🏠ساختمان زیبای نسترن با نمای سفید و دلنشینش، از همان نگاه اول دل هر رهگذری را میربود. گرچه تنها دو طبقه داشت، اما حیاط سبز و باصفایش با درختهای 🍊پرمیوه و 🌼گلهای رنگارنگ، حال و هوای بهشتی به خانه داده بود.
در این خانهی دلربا، دو دوست که مثل برادر بودند زندگی میکردند؛ علی و نعیم. علی شیعه و نعیم سنی بود، اما آنقدر صمیمی و همراه بودند که همهی محله باور داشتند برادر واقعیاند و یک مذهب و اعتقاد دارند. هر مشکلی که برای خانه پیش میآمد، با همکاری هم رفع میکردند؛ یکی 🎨رنگ میزد، دیگری 🔧تعمیر میکرد؛ یکی باغچه را آب میداد، دیگری درختها را هرس میکرد.
در همان محله، مردی 🤑طمّاع زندگی میکرد. او سالها چشم طمع به خانهی نسترن دوخته بود. در خیال خود بارها آن را ویران کرده و به جایش 🏢برج بلندی ساخته بود. وقتی دید نمیتواند خانه را با روش معمول از چنگ برادران بیرون بکشد، تصمیم گرفت از اختلاف اعتقادی آنها سوءاستفاده کند.
لذا با 🤥تظاهر به دوستی میان علی و نعیم بذر تفرقه کاشت:
به علی میگفت:
– میدونستی نعیم معتقده شیعیان مشرک هستند و به مهر سجده میکنند؟ و ضریح امامشان را می بوسند و... 😳
و به نعیم میگفت:
– میدونستی علی در مراسماتی شرکت میکنه و به خلفای شما توهین میکنه و لعن میفرسته؟ 😡
این زمزمهها مثل خوره به جان دلشان افتاد. کمکم نگاههای صمیمی💔 سرد شد و کلمات محبتآمیز جای خود را به سوءظن و گلایه دادند. حیاط سبز خانه که روزی محل خنده و بازی کودکان بود، حالا صحنهی دلخوری و 😶سکوت تلخ شد.
مرد طماع با 😏لبخندی پنهانی از دور نگاه میکرد و با خودش میگفت:
– کمی دیگر صبر کنم، این خانه آمادهی سقوط است...
اما پیرمردی که سالها همسایهی این خانه و شاهد صمیمیت ساکنان این خانه بود متوجه تغییرات خانه و رفتوآمدهای مرموز مرد طماع ـ که او را از سالها پیش میشناخت ـ شد. روزی نعیم و علی را صدا زد و به آنها گفت:
– پسرانم! شما مثل ✋🤚دو دست یک بدن بودید. مگر این حیاط زیبا با تلاش مشترکتان جان نگرفت؟ مگر هر دو مسلمان نیستید؟ اختلاف باورهایتان نباید شما را از هم جدا کند. تفاوت ها، شما را ضعیف نمیکند؛ بلکه اختلاف و تفرقه است که این خانه را نابود می کند.
علی و نعیم لحظهای به هم 🤔نگاه کردند و یاد روزهای خوش گذشته افتادند. آن دو سر را به زیر افکندند و در سکوت و متفکرانه به خانه بازگشتند.
فردای آن روز، 🌞صبح اول وقت ، هنگام رفتن به محیط کار همدیگر را در حیاط دیدند. یکدیگر را در آغوش کشیدند و از هم حلالیت طلبیدند. پس از آن دوباره گرمای زندگی به خانهی نسترن برگشت.
و باز همان حیاط 🌳سبز و دیوارهای سفید، شاهد خندهی کودکان 👧👦 و صفای برادری شد. خانهی نسترن دوباره جان گرفت، چون صاحبانش فهمیدند هیچ چیز شیرینتر از اتحاد و همدلی و احترام به تفاوتها نیست.
____________
✅ حدیث:
وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى فِي الْمَسْجِدِ رَجُلًا يُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِكُمْ وَ يُسَمِّيهِمْ. فَقَالَ: «مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- يَعْرِضُ بِنَا».
إعتقادات الإمامية، ص۱۰۷
از این حدیث برداشت میشود امام صادق علیهالسلام کسی را که به مقدسات اهل تسنن توهین کرد، لعن کردند.
____________
✅ حکم شرعی:
به فتوای مراجع معظم تقلید، ندای تفرقه بین شیعه و سنی و توهين به مقدسات اهل تسنن، حرام شرعی است.
➖➖➖➖➖➖➖
👇همراه ما باشید...
🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری
💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir
✨﷽✨
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۳۶)
📝داستان فقهی: بلوغ و لبخند
مهدیه ۹ سالش بود. او چند 🦷دندان خراب داشت و هر از گاهی برای درمان به همراه پدرش پیش دکتر سعید شیرودی میرفت. اما اینبار چند روزی بود که درد دندان🥴 امانش را بریده بود و با اینکه نیاز به درمان داشت، حاضر نبود به مطب دکتر شیرودی برود.😔
پدرش که نگران بود، با مهربانی پرسید:
– مهدیه جان 😊 تو که هیچ وقت از دندانپزشکی نمیترسیدی بابایی، حالا چرا نمیخوای بری؟
مهدیه سرش را پایین انداخت و با صدای آهسته گفت:
– بابا جون… من دیگه به 🧕تکلیف رسیدم دوست ندارم پیش 👨🏻⚕دکتر مرد برم…
پدر لحظهای در فکر فرو رفت 🤔. او تا آن لحظه به این موضوع فکر نکرده بود. لبخندی پر از شادی و افتخار بر لبانش نشست 😍 و از حیا و دقت دخترش غرق شادی شد. او با صدای پرمحبت گفت:
– احسنت به دختر فهمیده و عاقل من! 🌺 اتفاقا نگاه به داخل دهان نامحرم از نظر حضرت آقا خالی از اشکال نیست.
باشه دخترم تحقیق میکنیم تا یک 👩⚕️دندانپزشک خانم به خوبی دکتر شیرودی پیدا کنیم.
____________
✍ پرسش فقهی:
آیا جایز است پزشک مرد به دندانهای زن نامحرم یا داخل دهان وی نگاه کند؟
✅ پاسخ:
✒️ حضرت آیتاللهالعظمی امام خامنهای (مدّظلّهالعالی):
الف) با شهوت و لذّت جنسی ـ هرچند درجۀ خفیف احساس جنسی ـ همراه باشد.
ب) ترس و خوف به حرام افتادن وجود داشته باشد.
ج) همراه با لمس باشد.
🔻در موارد فوق نگاه حرام است.
د) غیر از موارد فوق:
🔻احوط عدم جواز است. (یعنی بنابر احتیاط واجب جایز نیست.) البته آن مقدار از دهان که در مقام تخاطب (گفتگو) نمایان است، اشکال ندارد.
➖➖➖➖➖➖➖
👇همراه ما باشید...
🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری
💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir
✨﷽✨
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۳۷)
📝داستان فقهی: گوشِ پاک
🎉عروسی پسرخالهام بود. هر کسی مشغول کاری بود؛ مادرم لباسها را آماده میکرد، و داداشم جلوی آینه ایستاده بود و با وسواس خاصی موهایش را سشوار میکشید. در همان حال، لبخند😈شیطنتآمیزی زد و گفت:
ـ جواد! به نظرت اون پسر فشن خاله مرضی هم میاد با اون قیافهش؟ همونی که تازه از 🛬پورتلند برگشته.
خندهام گرفت. خواستم چیزی بگویم، اما دهانم را بستم🤐. به جای جواب دادن، رو به مادرم کردم و با صدایی بلند گفتم:
ـ مامان، دیشب حاجآقا روی منبر دربارهی گناهان 🗣زبانی صحبت میکرد. مخصوصاً دربارهی غیبت... نمیدونید چقدر روایتهاش تکاندهنده بود 😢!! میگفت: حقالناس پای غیبت همیشه باقی میمونه. از دیشب تصمیم گرفتم خیلی بیشتر مراقب زبونم باشم.
مادرم با سر تأیید کرد، در حالی که آرام تکرار میکرد: «آره... حقالناس خیلی سخته.»
همینطور که حرف میزدم، چشمم به سمانه افتاد. گوشهی اتاق نشسته بود و غرق در 📚کتاب بود. کنجکاو پرسیدم:
ـ عه سمانه! مگه تو نمیای؟
📖کتابش را بست و آرام گفت:
ـ نه داداش.
متعجب پرسیدم:
ـ چرا آخه؟
🧐نگاهش جدی شد و آهسته ادامه داد:
ـ داداش، گناه فقط با زبون نیست.👂🏻گوش هم میتونه گناه کنه. شنیدن غیبت فرقی با غیبت کردن نداره. تازه... این مجلس پر از موسیقی 🎶 حروم و دیجی و رقصه. آدم خودش رو توی محیطی که پر از معصیت باشه بندازه، کمکم دلش هم آلوده میشه.
😶سکوت سنگینی بین ما افتاد. انگار هر کدام در دل خودمان به چیزی فکر میکردیم. صدای نفسهای آرام مادرم فضا را شکست. او با نگرانی گفت:
ـ آخه اگه نریم، خاله ناراحت میشه.
بعد از ⏳چند لحظه بحث و تردید، بالاخره قرار شد فقط موقع شام 🍽 برویم. هدیهمان را بدهیم، تبریک بگوییم و زود برگردیم.
آن شب با خود عهد بستم مراقب گوشهام هم باشم. چون هرچه وارد گوش میشود، 💘راهی به دل پیدا میکند.
____________________
📅 ۱۶ سپتامبر _ روز جهانی گوش دادن
____________________
✅ حکم شرعی:
✒️ حضرت آیتاللهالعظمی امام خامنهای (مدّظلّهالعالی):
غیبت آن است که در غیاب مسلمان، با قصد مذمت و ایراد نقص بر او، عیب مخفی و پوشیدۀ او را نقل کنند؛ لذا اگر ناراحت نشود نیز غیبت محسوب شده و حرام است.
➖➖➖➖➖➖➖
👇همراه ما باشید...
🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری
💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir
✨﷽✨
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۳۸)
📝داستان فقهی: شب شعر
درس ادبیات آن روز تمام شده بود که آقای دهقان گفت:
بچهها، بیاین وقت باقیمانده را یک 🌙شب شعر کوچیک راه بندازیم.
هنوز حرف آقای دهقان تمام نشده بود که:
سعید بلند شد و با 🗣️صدای بلند خواند:
ای خدایی که خالق خرسی چو مرا آفریدهای، مرسی!
امیر پشت سرش ادامه داد:
ای خدای خالق میمون، بنده را آفریدهای ممنون!
کلاس پر از هیاهو و خنده شد. سجاد هم با شور گفت:
ای خدایی که خالق موشی، پس کجایی عزیز من کوشی؟
در همین حال، سینا 🤚دستش را بلند کرد. معلم بچهها را به آرامش دعوت کرد و به سینا اجازه داد سؤالش را مطرح کند.
سینا پرسید:
آقا اجازه، آیا خواندن چنین اشعاری جایز هست؟ توهین به خدا نمیشه؟
🧔🏻♂آقای دهقان کمی مکث کرد، سپس آرام و با لبخند گفت:
سؤال خوبیست. طبق نظر مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (حفظهالله تعالی)، اگر در نظر عرف توهین باشد، خواندن این اشعار حرام است.
بعد آقای دهقان خودش با 🎤صدایی رسا و زیبا شروع کرد به خواندن اشعاری از شهریار: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
بچه ها محو متن پرمعنا و صدای دلنشین آقای دهقان شده بودند که 🛎️زنگ مدرسه به صدا در آمد.
________________
📅 ۲۷ شهریور _ روز شعر و ادب فارسی
➖➖➖➖➖➖➖
👇همراه ما باشید...
🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری
💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir
هدایت شده از سعداء/حجتالاسلام راجی
پخش ثابت سخنرانیهای #حجت_الاسلام_راجی از تلویزیون، با عنوان #راه_نو
🔰 موضوع این هفته: احکام الهی؛ و تبعات عدم رعایت آن در غرب
🗓 جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
⏰ ساعت ۱۲:۳۰
📺 از شبکه افق
🔸 آرشیو تمامی سخنرانیهای حجتالاسلام راجی را در کانال راه نو دنبال کنید
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
کانال رسمی احکام جامع 🇵🇸 🇮🇷
پخش ثابت سخنرانیهای #حجت_الاسلام_راجی از تلویزیون، با عنوان #راه_نو 🔰 موضوع این هفته: احکام الهی؛
ا﷽ا
❗️با عرض سلام خدمت اساتید معظم فقه و علاقه مندان احکام❗️
📣 هم اکنون سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در #مرکز_تخصصی_احکام_جامع با موضوع:
روش بیان احکام الهی و تبعات عدم رعایت آن در غرب
از شبکه افق...
✨﷽✨
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۳۹)
📝داستان فقهی: کاروان خورشید هشتم
یه ☀️روز تو حرم، خیلی تصادفی یکی از دوستای قدیمی رو دیدم. دیدار بعد از سالها اونقدر شیرین بود که دلم نمیخواست تموم بشه. شمارهها رد و بدل شد و کمکم تونستیم دوستان دیگه رو هم پیدا کنیم. چند روز بعد، یه گروه تو ایتا زدیم و اسمش رو گذاشتیم کاروان هشتم. شروع کردیم به گپ زدن. حرف پشت حرف، خاطره پشت خاطره... انگار نه انگار سالها از هم دور بودیم.
بعد از مدتی قرار گذاشتیم هر هفته برای زیارت به 🕌حرم مشرف بشیم. این دیدارهای ساده و صمیمی، بهونهای شد برای زنده شدن حال و هوای قدیم.
یه روز یکی از بچهها گفت:
ـ «بیاین یه جلسهی هفتگی 📖قرآن هم راه بندازیم.»
چند هفتهای گذشت و محفل قرآنیمون حسابی به دل نشسته بود. تا اینکه یه روز زهره گفت:
ـ «بچهها! بیاین یه صندوق💰 وام خونگی راه بندازیم.»
شیما با تعجب گفت:
ـ «آخه با هشت نفر صندوق در میاد مگه؟!»
سمیه لبخندی زد و گفت:
ـ «خب میتونیم به خانوادههامون و دوستای دیگه هم بگیم عضو شن.»
زهرا گفت:
ـ «من که موافقم. زهرهجون، مسئولیت صندوق هم با خودت.»
زهره هم با 😀شیطنت گفت:
ـ «ای وای! نه تو رو خدا شما که میدونین ریاضی من چهقدر عالی بوده همیشه!»
این حرف همه رو به یاد نمرههای ریاضی زهره تو دوران دبیرستان انداخت و 😃خندیدیم.
شیما گفت:
ـ « من مسئولیت صندوقو قبول میکنم، فقط به شرط اینکه اولین وام مال من باشه.»
فاطمه، که تا اون موقع ساکت بود، لبخند زد و گفت:
ـ «شیما جون شما مسئولیتو قبول کن، ولی شرط نذار. ما همه راضیایم اولین وام مال تو باشه»
شیما گفت: «چه فرقی کرد؟» فاطمه جواب داد: «فرق می کنه عزیزم. وقتی شرط بذاری میشه ❌ربا»
شیما با تعجب گفت:
ـ «وا! یعنی چی؟ من که نفهمیدم!»
زهره خندید و گفت:
ـ «جالبه! آدمایی که هوش ریاضی بالایی دارن، معمولاً احکام رو خوب می فهمن.»
و دوباره صدای خندهمون فضای جمع رو پر کرد...
________________
✅ حکم شرعی:
✒️ حضرت آیتاللهالعظمی امام خامنهای (مدّظلّهالعالی):
اگر اعضاء با مدیر صندوق شرط کنند برداشتن وام اول مشروط به این هست که کارهای صندوق (جمع کردن پولها – رساندن پولها به قرض گیرنده – گرفتن چک و غیره) را انجام دهد، این ربا و حرام است.
🔰 راهکار شرعی برای صحت:
1⃣ اعضا در مقابل قرض دادن به مدیر صندوق، انجام کارهای صندوق را با او شرط نکنند؛ بلکه با رضایت همگان، وام اول را به او پرداخت کنند و مدیر صندوق نیز داوطلبانه کارهای صندوق را انجام دهد به گونهای که اگر انجام کارهای صندوق را انجام ندهد کسی از او طلبکار نباشد.
2⃣ مدیر صندوق در ابتدا به اعضا بگوید من از طرف شما وکیل میشوم _به صورت رایگان_ که کارهای صندوق را انجام دهم به شرط اینکه اعضا، وام اول را به من پرداخت کنند و قرض بدهند که از جهت اصطلاح فقهی، وکالت به شرط قرض است که از ديدگاه امام خامنهای دامظلّهالعالی مانعی ندارد.
➖➖➖➖➖➖➖
👇همراه ما باشید...
🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری
💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir
✨﷽✨
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۴۰)
📝 داستان فقهی: فراموشی مهربان
خداوند رفتگان جمیع مؤمنین رو رحمت کنه. 👨🏻🦳پدربزرگ ما اواخر عمرش گرفتار آلزایمر شد. اوایلش خیلی جدی نبود، گاهی یه چیزی یادش میرفت یا کسی رو اشتباه صدا میزد. ما هم فکر میکردیم طبیعیه. اما کمکم وضع بدتر شد تا جایی که حتی نزدیکترین آدمای زندگیش رو هم نمیشناخت.
یه روز توی حیاط 🏠خونشون بودیم، منو صدا زد و گفت:
– ببین این 🧕دختر همسایه چی میخواد اومده توی خونه؟
وقتی نگاه کردم دیدم کسی که میگه "دختر همسایه"، خواهر کوچیکهی خودمه ! 😔
وقت اذان که میشد، با شوق میگفت:
– یا علی! پاشم 🕋نمازمو بخونم.
ولی همین که پا میشد، یادش میرفت دنبال چی بوده و میرفت سراغ یه کار دیگه. هرچی هم بهش میگفتیم "پدرجون وقت نمازه"، میگفت "باشه" ولی تا کنار شیر آب میرفت دستاشو میشست، دوباره یادش میشد و میرفت سراغ یه کار دیگه.
یه بار دیگه دیدیم 💍انگشتر مادربزرگ دست عمهخانمه! وقتی پرسیدیم، فهمیدیم پدربزرگ احساساتی شده و انگشترخانمش رو به خواهرش بخشیده.
بعد این ماجرا پدرم با یکی از دوستان طلبهاش 📞تماس گرفت و دربارهی نماز، روزه و همینطور تصرف در اموال پدربزرگ سؤال کرد.
بعد از تماس، از بابا پرسیدیم جواب چی شد؟
ایشون گفتند:
«اگر آلزایمر به حدی رسیده که امر به انجام وظیفه در مورد او معقول نباشد (مثل این که نسبت به نماز قادر به تشخیص اوقات نماز نباشد و نسبت به روزه هم فرقی بین حالت روزه و غیر روزه نگذارد) مکلف به نماز و روزه و قضای آنها نبوده و فرزندان از جمله فرزند بزرگ نیز تکلیف ندارد. در مورد اموالشون هم: قیم او حاکم شرع است و باید تصرف در اموال او با اجازه حاکم شرع انجام شود.»
____________
📆 ۲۱ سپتامبر _ روز جهانی آلزایمر
➖➖➖➖➖➖➖
👇همراه ما باشید...
🔗 سایت|ایتا|ویراستی|کانال تغییر فتاوا و نظرات جدید رهبری
💬 گروه پرسش و پاسخ احکام عمومی|بانوان
🔹 کانال رسمی احکام جامع
📲 @ahkam118_ir