eitaa logo
شعر هیأت
11.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
200 ویدیو
17 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹قبلۀ جان🔹 شب است، منتظر ای دوست تا سحر باشیم سحر ز گرمی دیدار شعله‌ور باشیم به سوی قبلۀ جان روی دل بگردانیم در التفات بدان پاک، هم‌نظر باشیم به کوچه‎‌های شب از شوق گام بگذاریم در این طریق چو مهتاب رهسپر باشیم من و تو هم‌دل و هم‌ر‌از یکدگر هستیم چرا ز حال هم این‌قدر بی‌خبر باشیم؟ گشوده‌اند در، از هفت آسمان امشب دعا کنیم هواخواه یکدگر باشیم دعا کنیم اگر خلقت بشر داریم ز فکر پاک و دل پاک هم، بشر باشیم دعا کنیم به ایمان چو رهنمون شده‌ایم به سوی خیر خِردوَرز و راه‌بر باشیم هراس و یأس و هوس کشت نسل انسان را دعا کنیم بمانیم و بی‌خطر باشیم به بال مرغ دعا راه آسمان گیریم در آن کرانۀ پرنور هم‌سفر باشیم ندیده خیر، کس از ابرهای بی‌باران بیا ملازم چشمان پرگهر باشیم چو اشک آمد و در زد سری به سجده بریم چو آه سر زد و پر زد در او اثر باشیم امید، روشن اگر نیست ما چراغ شویم گناه، خرمن اگر بود ما شرر باشیم به رغمِ فعل بد و ناستوده‌کرداری ز هرچه خوب جهان است، خوب‌تر باشیم 📝 @ShereHeyat
🔹غافل شدیم...🔹 ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم... لب به حرف توبه نگشودیم با موی سفید در چنین صبحی ز غفلت از دعا غافل شدیم یاد شنبه، تلخ دارد جمعۀ اطفال را ما چرا زَاندیشۀ روز جزا غافل شدیم؟ گر چه پیری قامت ما را به صیقل ساخت خم با چنین روشن‌گری ما از جلا غافل شدیم عمر چون سیل بهاران رفت با چندین خروش ما ز خواب‌آلودگی‌ها زین صدا غافل شدیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2841@ShereHeyat
🔹لذت دیدار🔹 هر که راه گفتگو در پردۀ اسرار یافت چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت.. از بلند و پست عالم شکوه کافرنعمتی‌ست تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت گر سبک‌سازی چو شبنم از علایق خویش را می‌توان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چه‌ها از دیدۀ بیدار یافت.. صیقل آیینۀ گردون صفای خاطر است می‌شود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود می‌توان یک صبحدم در ملک استغفار یافت.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5328@ShereHeyat
🔹دست دعا🔹 دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد از رفيقی که گران است جدايی دارد منزل ماست كه چون ريگِ روان ناپيداست ورنه هر قافله‌اى راه به جايى دارد نيست ممکن که ز کارش گرهی باز شود رهنوردی که غمِ آبله‌پايی دارد دردِ درمان طلبی‌هاست كه بى‌درمان است ورنه هر درد كه ديديم دوايى دارد مژه بر هم نزد آيينه ز انديشهٔ چشم خواب راحت نكند هركه صفايى دارد... گر نسازد به ثمر کام جهان را شيرين سرو آزادهٔ ما دست دعايی دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/328@ShereHeyat
🔹الغیاث🔹 زین روزگار، خون‌جگرم، سخت خون‌جگر من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیش‌تر ای دل، شفیعِ آخرتِ مایی، الغیاث دنیا کرشمه‌های زلیخاست، الحذر! پیراهنی ز گریه به تن کن، دلِ عزیز! هم بویی از مشاهده سوی پدر، ببَر کی می‌شود که دیدهٔ یعقوب وا شود؟ کی می‌رسد که یوسفِ دل، آید از سفر؟ آه و دریغ و درد که دنیای کوچکم تکرارِ دردِ دل شد و تکرارِ دردِ سر با خستگی، هزار شبِ خسته‌ام گذشت وایِ من از هزار شبِ خستۀ دگر آخر کجای این شبِ محتوم، زندگی‌ست؟ هر روزمان هَبا شد و هر شاممان هدر در دل، مرا چقدر نماز است بی‌‌حضور در کف، مرا چقدر قنوت است بی‌‌اثر ای دل، چقدر دور شدی، دور از خودت تو بی ‌خبر ز مرگی و مرگ از تو بی ‌خبر یک ‌شب درآ به خانه‌ام ای مرگِ مهربان یک ‌شب مرا به خلوتِ جادویی‌ات بِبَر باید قضا کنم همۀ عمرِ خویش را من از قضا هنوز گرفتارم آن قَدَر، کز هیچ کس امیدِ رهایی ز کار نیست جز مالکِ قضا و به جز صاحبِ قَدَر سنگی به سنگ خورد و سراپا شراره شد دل، شعله‌ور نگشت ز بوسیدنِ «حَجَر» سی شب به گردِ «حِجر» نشستم به التماس سی شب تمام، دیدۀ دل، باز تا سحر امّا دریغ از آن که بلورین شود دلم سنگین‌تر از همیشه، دلِ گنگ و کور و کر پای برهنه، باز، دل از دست می‌‌دهم وقتی هوای کعبه مرا اوفتد به‌سر شاید هنوز نیمه دلی دارم از جنون شاید هنوز نیمه غمی دارم از پدر آه ای ستاره‌ای که نمی‌مانی از درخش آه ای پرنده‌ای که نمی‌مانی از سفر زآن پیش‌تر که قافلۀ حاجیان رسند یک شب مرا به خلوتِ «اُمّ‌القرا» ببر هر کس بر آن سر است که سوغاتی آورد سوغات، سوی کعبه کسی می‌برد مگر؟ آری، به کعبه باید سوغاتی‌ای برم دل می‌برم به کعبه و در دست او تبر... یارب به حقّ سیّد و سالارِ انبیا یارب به حقّ هر چه نبی تا ابو‌البشر یارب به حقّ آیۀ «وَالشَّمس وَ الضُّحی» یارب به حقّ سورۀ «اَلنَّجم» و «الْقَمَر» دل، سدّ راهِ من شده، من، سدّ راهِ دل من را دگر، دگر کن و دل را دگر، دگر! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1474@ShereHeyat
🔹در جستجوی کربلا🔹 باید به دنبال صدایی در خودم باشم در جستجوی کربلایی در خودم باشم حالم به‌هم‌خورده از این «ابن‌سیاهی»ها باید به فکر روشنایی در خودم باشم بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا باید به فکر جابه‌جایی در خودم باشم زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون میراث‌دار کربلایی در خودم باشم باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم غمگینم و از غم بساط گریه‌ام جور است باید شب ماتم‌سرایی در خودم باشم :: هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم چشم انتظار کربلایی در خودم هستم حال غریبی دارم و از داغ لبریزم محتاج تغییر هوایی در خودم هستم گاهی ابوسفیانی‌ام... گاهی یزیدی... گاه، در جستجوی نینوایی در خودم هستم روز و شبم ویران‌تر از ویرانۀ شام‌ست هر شب عزادار عزایی در خودم هستم حسِّ غریبی دارم از خشکیدن لب‌ها دنبال ردِّ چشمه‌هایی در خودم هستم هر شب گلویم را به زیر نیزه می‌گیرم هر شب به دنبال منایی در خودم هستم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2425@ShereHeyat
🔹ملک سلیمان🔹 بنشین شبی به خلوت خود در حضور خویش روشن کن آسمان و زمین را به نور خویش توفان اگر گرفت تو کشتی نوح باش رو کن به وقت خشم، چو موسی به طور خویش گم‌گشتۀ تو در تو نهان است و غافلی در غیبتش بکوش برای ظهور خویش دلخوش به صید ماهی دریا نشو که تور گاهی شود اسیر گره‌های کور خویش تا بگذری ز درۀ صعب‌العبور عمر از خود پلی بساز برای عبور خویش اقلیم توست مُلک سلیمان، چرا شدی، قانع به سعی و همت کمتر ز مور خویش؟ از گور خفتگان به تغافل گذر مکن داری عبور می‌کنی از سنگ گور خویش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5267@ShereHeyat
🔹جشن نور🔹 دلم را در شبیخون حسد، صبح مودّت کن به جای بغض و تهمت، خانۀ مهر و محبت کن اگرچه نیستم شایستۀ باران احسانت دعای دست‌های تشنه‌ام را استجابت کن در این ظلمت، نه تنها من، نه تنها دوستانم را که حتی دشمنانم را به جشن نور دعوت کن اگر با عیب‌جویی از خلایق راه کج رفتم مرا تا وادی اصلاح اعمالم هدایت کن به من که آرزویم روزی بسیار در پیری‌ست مجال بنده بودن در جوانی را عنایت کن به لطف هیچ‌کس جز خویش، محتاجم مکن یا رب! نگاه آبرودار مرا لبریز رحمت کن اگر روزی بنا شد مرتعِ شیطان شود عمرم مرا ویران مکن با زندگی، با مرگ راحت کن بیا راه فرار روحم از زندان نفرت باش برایم آیه آیه با زبان عشق صحبت کن پریشانم در اقیانوس ناآرام سجاده مرا دریاب و درد آغوش خود غرق عبادت کن در آخر هم به جای سوختن در شرم، با مهرت مرا با سربلندی راهی صبح قیامت کن 📝 @ShereHeyat
🔹لذت دیدار🔹 هر که راه گفتگو در پردۀ اسرار یافت چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت.. از بلند و پست عالم شکوه کافرنعمتی‌ست تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت گر سبک‌سازی چو شبنم از علایق خویش را می‌توان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چه‌ها از دیدۀ بیدار یافت.. صیقل آیینۀ گردون صفای خاطر است می‌شود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود می‌توان یک صبحدم در ملک استغفار یافت.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5328@ShereHeyat
🔹آیات انسان🔹 روی درختان می‌شود گنجشک مهمان وقتی بروید زندگی بر شاخساران این روزها اطعام کن لبخند و نان را مانده‌ست در ذهنت اگر آیات انسان تشییع خواهد شد به روی شانۀ فقر در بی‌خیالی‌های ما تابوت ایمان صحرا ترک‌هایش رفو می‌گردد آری آغوش تا وا می‌کند بر روی باران دنیای ما محتاج عمری مهربانی‌ست تا پر شود آغوش او از مهر و احسان ✍🏻 📗 @ShereHeyat
🔹انا الیه راجعون🔹 آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم چون ابرها صحرا به صحرا بُرد ما را باد چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم بین جماعت هم نماز ما فُرادا بود عمری‌ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم* ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب از کوچۀ بن‌بست دنیا باز می‌گردیم 📝 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى‌ کَمَا خَلَقْنَاکُمْ‌ أَوَّلَ‌ مَرَّةٍ؛ همانا تنها به سوی ما آمدید، آن‌سان که در آغاز آفریدیمتان.» سوره انعام، آیه۹۴ 🌐 shereheyat.ir/node/1418@ShereHeyat
🔹بیا و ببین🔹 بهار می‌رسد از دورها بیا و ببین چه محشری شده صحرا... بیا، بیا و ببین زمین، تُحَدِّثُ اَخبارَها بیا بشنو بأنَّ ربَّکَ اَوحی لَها بیا و ببین هزار چشم به هر شاخه‌ای جوانه زده برای دیدن گنجشک‌ها، بیا و ببین معطّل چه‌ای؟ از خویش و خاک بیرون شو چه رازها که شده برملا، بیا و ببین سرک بکش همه سو مثل بوی گل آرام که بو بری مگر از ماجرا، بیا و ببین شبیه لاله تو را نیز اگر به دل داغی‌ست کنون گشای گریبان که ها! بیا و ببین تو دور مانده‌ای از خود، بهار در خود توست! بهار می‌رسد از دورها، بیا و ببین... 📝 @ShereHeyat