🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه5⃣5⃣ 💠 سلامتی راننده 🔹صدا به صدا نمیرسید. همه #مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در
🌷 #طنز_جبهه 6⃣5⃣
💠تو که مهدی رو کشتی ...
🔸 #آقا_مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به #عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد.
🔹همان شب زدیم به #قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم. صبح کله سحر بود و من نزدیک #سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای💥 سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز.
🔸 زمین و زمان بهم ریخت و موج #انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه🍉 کوبید زمین. نعره زدم: #یا_مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را #کشتی!»
از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت #میخندید😄😄.
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣8⃣به یاد #شهید_مهدی_نوروزی 🕊🌷🕊 شـادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣6⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸 #آقا_مهدی نسبت به اطرا فش بی تفاوت نبود🚫، مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد.
🔹در روز خرید #عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه #شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف💥 کرد و آقای موتور سوار 🏍از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد.
🔸 آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت که در خودرو بنشین و درها را قفل🔒 کن وخودش را به سرعت به #موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس🚓 بیاید و رسیدگی کند.
🎤راوی:همســر شهید
#شهید_مهدی_نوروزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌹🕊🌹🕊 خیلی دوست داشت جزو #مدافعین_حرم اعزام شود اما گفته بودند چون 3 فرزند دارد نمیشود، او هم #شناس
9⃣2⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷یک روز ظهر با #آقا_مهدی داخل ساندویچی کوچکی رفتیم تا ناهار بخوریم.
ساندویچ را سفارش دادیم و #منتظر نشستیم.روبه روی مان دو #خانم با سر و وضع خیلی ساده نشسته بودند و از چهره شان معلوم بود آدم های #مستضعفی هستند.
🌷متوجه شدم آقا مهدی رفته تو فکر💭،
گفتم:مهدی #چیشده تو فکری؟گفت:هیچی فکر کنم این دوتا خانم که رو به رومون نشسته اند،پول💰 ساندویچ ندارن.گفتم:از کجا فهمیدی؟
🌷گفت:آخه ساندویچ شون رو نصف کردن و هرکدوم پول هاشون رو گذاشتند روی هم، 💥اما باز مثل این که پولشون کافی نیست.
🌷بعد دیدم اقا مهدی از جا بلند شد و رفت کنار صندوقدار🗃 ساندویچی و گفت:
من ایام #تولدمه،هرکی توی ساندویچی داره ساندویچ میخوره،مهمون منه😍 و پول ساندویچش رو من #حساب_میکنم!
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎋🎋 #روایت_گری👇
💠 #محبت_ورفاقت_شهدا
در عملیات #والفجر شهید زینالدین دستور داد گردان سیدالشهدا برن رو ارتفاعات لری.
وقتی ما رسیدیم روز بعد بالاسر بچههایی که شب عملیات تو درگیری به شهادت🌷 رسیده بودند.
بعضیهاشون #مجروح شده بودند تو این ارتفاعات؛ همدیگر رو بغل کرده بودن که خیلی سردشون نشه🚫.
در حین اینکه خونریزی ادامه پیدا کرده بود، تو بغل هم به #شهادت رسیده بودن😔. تو بغل هم #خشک شده بودند.
وقتی آقا مهدی #شهیدزینالدین رسید، نمیشد اینها رو از هم جداکرد.💞
دوتاییشون رو #باهم بلند کردن و گذاشتن رو قاطر، بستند که ببرند عقب ؛ #آقا_مهدی شروع کرد به گریه کردن😭😭...
🎤روایتگــر #حاج_حسین_یکتا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh