🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیتنامه👆 #همسرعزیزم💞 باقی عمرگران قدرخودرا به تحصیل علم📚 وادامه ی زیبای زندگی🌴بپردازی من ازشمارا
🔸آخر #شب خوردنی های مختلف میآوردیم و تا نیمههای شب فیلم و سریال📺 و... نگاه می کردیم
🔹همان زمانها هم با خودم میگفتم چقدر به من #خوش میگذرد، و چقدر زندگی خوبی دارم😍 واقعا هم همینطور بود.
🔸من با داشتن #امین💞 خوشبخت ترین زن دنـیـا بودم، بعدها هرکس زندگی #خصوصی مارا می دید، برایش سخت بود باور کند. #مردی با این همه سرسختی و غـرور چنین خصوصیـاتی داشته باشد
🔹موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را #تحمیل کنم. یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم⛔️ خودش با #محبت مرا در به اسـارت خودش درآورده بـود😍
واقعا سیاست داشت
در #مهربانیـش..😌💖
به نقل از #همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخر شب #خوردنـےهای مختلف میآوردیمـ و تا نیمههاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مےڪردیم🖥🎥 همان زمان
💞من زنده ام
💟 هیچ چیز #قشنگتر از این نیست که امین #شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید #زنده است.
💟 هنوز هم هروقت به هر علتی نگران میشوم، شب به #خوابم میآید و جوابم را میدهد. حتی در #بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین هستم!
💟 اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) #خواب دیدم آمده و میگوید «بعد از 80-90 روز مأموریت آمدهام یک سر به خانمام بزنم.» گفتم میگویند «تو #شهید شدی.» گفت «نه، من #زندهام. آخر بعضیها زنده میمانند و بعضیها میمیرند.»
💟 گفتم «زندهای؟» گفت «آره، من زندهام.» گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانوادهها بگویم.» #خندید...
#شهید_امین_کریمی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞من زنده ام 💟 هیچ چیز #قشنگتر از این نیست که امین #شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داد
7⃣2⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💞یاد امین
🍃تا وقتی #امین بود، به محض اینکه ناراحت میشدم کنارم می آمد و آرام میکرد.
🍃حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از #ناراحتی و بیتابی زیاد ناگهان آرام میشوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به #سادگی آرام شوم.
🍃بعضی از پیامکهایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم #یادداشت میکردم. حرفهایش برایم شیرین و جالب بود. یادم میآید پیامک #طنزی برایش فرستادم که میگفت مردها اگر همسرشان در دوران #نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان میروند یک ماه که میگذرد رفتارشان عوض میشود و آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت بعد از چند سال راضی میشوند که از زمین زنده بلند نشود! به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟»
🍃گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه #خم شدم و #دستهایت را بوسیدم متوجه میشوی که من مثل آنها نیستم...»
🍃خیلی #احساساتی و #مهربان بود. با خودم فکر میکردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی #لذت میبردم.
#شهید_امین_کریمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخر شب #خوردنـےهای مختلف میآوردیمـ و تا نیمههاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مےڪردیم🖥🎥 همان زمان
#همسرمهربان و عزیزم💞
↵ای دلآرامـ💗 هستی من
↵ای #زیباترین ترانه زندگی من
↵ای نازنین😍
ازشما #خواهش میکنم باقی عمر گرانقدر خود را به تحصیل علم📚 و ادامه #زیبای_زندگی بپردازی(من از شما راضی هستم) #زیبای_من خدانگهدارت باد👋
#شهید_امین_کریمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسرمهربان و عزیزم💞 ↵ای دلآرامـ💗 هستی من ↵ای #زیباترین ترانه زندگی من ↵ای نازنین😍 ازشما #خواهش می
🔸وقتی امین رسید واقعاً #امین دیگری را میدیدم! خیلی تغییر کرده بود. قبلاً جذاب و نورانی✨ بود، اما اینبار حقیقتاً #نورانیتر شده بود.
🔹یک #لباس_سبز تنش بود که خیلی به او میآمد😍 کمی هم لاغر شده بود. تا همدیگر دیدم؛ امین لبخند زد☺️ من هم خندیدم. انگار تپش قلب💗 گرفته بودم. دستم را روی #قلبم گذاشتم! امین تمام #دارایی_من بود.
#شهید_امین_کریمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸وقتی امین رسید واقعاً #امین دیگری را میدیدم! خیلی تغییر کرده بود. قبلاً جذاب و نورانی✨ بود، اما ا
باور
#نبودنت
کار آسانی نیست😔
#یادت میکنم
باران میبارد😭
نمیدانستم
لمسِ خیالت💭 هم
#وضو میخواهد...
#شهید_امین_کریمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باور #نبودنت کار آسانی نیست😔 #یادت میکنم باران میبارد😭 نمیدانستم لمسِ خیالت💭 هم #وضو میخواه
1⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خرید لباس
🔰خرید لباسهایمان👕 هم جالب بود، لباسهایش را با #نظر_من میخرید. میگفت: باید برای تو زیبا باشد😍 من هم دوست داشتم او لباسهایم را انتخاب کند. #سلیقهاش را میپسندیدم. عادت کرده بودیم که خرید لباسهایمان را به هم واگذار کنیم.
🔰یکبار با خانواده👨👩👧👦 نشسته بودیم که #امین برایم یک چادر مدل بحرینی هدیه خرید🎁 چادر را که سرم کردم، #پدرم گفت «به به، چقدر خوش سلیقه👌» امین سریع گفت: «بله حاج آقا، خوش سلیقهام که همچین #خانمی همسرم شده♥️» حسابی شوخ طبع بود...
🔰وقتی برای خرید لباس #جشن_عقد رفتیم، با حساسیت زیادی👌 انتخاب میکرد و نسبت به دوخت لباس #دقیق بود. حتی به خانم مزوندار گفت «چینها باید روی هم قرار بگیرد و لباس اصلاً #خوب دوخته نشده❌» فروشنده عذرخواهی کرد...
🔰برای لباس #عروس هم به آنجا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس، خانم مزوندار گفت: «ببخشید لباس آماده نیست😥 #گلهایش را نچسباندهام!» با تعجب علت را پرسیدیم!گفت «راستش همسر شما آنقدر #حساس است که با خودم فکر کردم خودشان بیایند و جلویایشان گلها🌺 را بچسبانم😅» امین گفت «اگر اجازه بدهید چسب و وسایل را بدهید من #خودم میچسبانم!»
🔰حدود 8 ساعت⏰ آنجا بودیم و تمام #گلهای لباس و دامن را و حتی نگینهای💎 وسط گلها را خودش با حوصله و #سلیقه تمام چسباند! تمام روز جشن عقد حواسش به لباس من👰 بود و از ورودی تالار، چینهای دامن مرا مرتب میکرد! جشن عروسی🎊 اما خیالش راحت شد! واقعاً خودم مردِ به این جزئینگری که #حساسیتهای همسرش برایش مهم باشد ندیده بودم...
#شهید_امین_کریمی
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰میخواهم گریه کنم
🔸واقعاً از صمیم قلبم #راضی نشده بودم❌ فقط به احترام امین و برای اینکه به عشقش♥️ برسد و آرام شود ساکت شدم. اما به هیچ عنوان راضی نشدم که #شوهرم به آنجا برود و خطری او را تهدید کند.
🔹گفت:برویم خانه #حاجی؟ "پدرم را میگفت" قبول نکردم. گفت: برویم خانه🏡 پدر من؟ نمیخواستم هیچجا بروم. گفت: نمیتوانم #تو را اینطور بگذارم و بروم. تمام فکر و ذهنم🗯 پیش تو میماند.
🔸پس بگذار بگویم آنها به اینجا بیایند. گفتم: نه، حرفش را نزن⛔️ میخوام #تنها باشم. میخواهم گریه کنم😭 گفت: پس به #هیچوجه نمیگذارم تنها بمانی.
🔹وابستگی💞 خاصی به هم داشتیم. واقعاً #ارتباطمان عجیب و غریب بود. 29 مرداد 94📆 اولین اعزامش به سوریه بود که حدود 15 روز بعد #برگشت.
#شهید_امین_کریمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰میخواهم گریه کنم 🔸واقعاً از صمیم قلبم #راضی نشده بودم❌ فقط به احترام امین و برای اینکه به عشقش♥️
3⃣0⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠نگهبان حرم ♥️
🔰میخواست بره #مأموریت، گفت: راستی زهرا احتمالاً گوشیم اونجا آنتن نمیده📴 داد زدم: تو واقعاً 15 روز میخوای بری و موبایلتم آنتن نمیده؟؟ گفت: آره؛ اما #خودم باهات تماس میگیرم. نگران نباش.
🔰دلم شور میزد💓 گفتم: انگار یه جای کار میلنگه امین. #جاااان_زهرا بگو کجا میخوای بری؟؟ گفت: اگه من الآن حرفی بزنم خب نمیذاری برم که. دلم ریخت. گفتم: نکنه میخوای بری سوریه⁉️ گفت: ناراحت نشیا…آره میرم #سوریه.
🔰بیهوش شدم، شاید بیش از نیم ساعت⌚️ امین با آب قند بالا سرم بود. به هوش که اومدم تا کلمه #سوریه یادم اومد، دوباره حالم بد شد. گفتم: امین، واااقعا، داری میر ی ی ی…؟😢 بدون #رضایت من؟
🔰گفت: زهرا… بیا و با رضایت از زیر #قرآن ردم کن. حس التماس داشتم. گفتم: امین تو میدونی که من چقدر بهت وابستهم💞 تو میدونی که #نفسم بنده به نفست. گفت: آره میدونم. گفتم: پس چرا واسه رفتن اصرار میکنی…❓
صداش آرومتر شده بود…
🔸 #عاشقت هستم شدیدا دوستت دارم
🔹دلبریهایت♥️بماندبعد فتح #سوریه
🔰زهرا جان، ما چطور ادعا کنیم مسلمون و #شیعهایم؟ مگه ما ادعای شیعه بودن نداریم؟ شیعه که #حدومرز نمیشناسه❌ اگه ما نریم و اونا بیان اینجا، کی از مملکتمون🇮🇷 دفاع میکنه؟
🔰دو شب قبل اینکه حرفی از سوریه بزنه #خوابی دیده بودم که نگرانیمو😥 نسبت به مأموریتش دو چندان کرده بود، خواب دیدم یه صدایی که چهره ش یادم نیست یه نامه💌 واسم آورد که توش دقیقاً نوشته شده بود: جناب آقای #امین_کریمی، فرزند الیاس کریمی، به عنوان #محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است✅ پایینشم امضا شده بود…
راوی: همسر شهید
#شهید_امین_کریمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب6⃣2⃣ 📗 مجید بربری 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖کتاب حاضر، روایتی جذاب و خواندنی از #حر زمانه ما، جوان
💠معرفی کتاب 7⃣2⃣
📗 طائر قدسی
🌷☘🌷☘
🔰محتوا:
📖کتاب حاضر، روایتی جذاب و عاشقانه از زندگی شهید مدافع حرم، #شهید_امین_کریمی است.
برشی از کتاب:
💞با این فکر قلبم از دردتیر کشید! کاش بود و برایم پیامک های عاشقانه می فرستاد، روی آینه قلب می کشید و اسمم را توی آن می نوشت… چه عاشقانه سختی داشتیم ما دو نفر.
🍃اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
🍂عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
🍃دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
🍂برق دولت که برفت از نظرم بازآید
🔺طائر قدسی داستان شهیدی است که از عشق دنیایی به عشق خدایی رسید.
💯خواندن این #کتاب📚 را از دست ندهید.
لینک خرید کتاب
http://www.mazhabbook.ir/خریدکتاب-مدافعان-حرم-13-طائر-قدسی-شهید-امین-کریمی-عرفانیان-روایت-فتح
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب 7⃣2⃣ 📗 طائر قدسی 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖کتاب حاضر، روایتی جذاب و عاشقانه از زندگی شهید مدافع ح
7⃣0⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💞با حضرت معصومه(س) معامله کردم
🔰امین قبل #خواستگاری به حرم🕌 حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو میدانی که #حیا و عفت دختر برای من خیلی مهم است👌 کسی را میخواهم که این #ملاکها را داشته باشد...»
🔰بعد رو به #حضرت_معصومه (سلام الله) ادامه داده بود « #خانم؛ هر کس این مشخصات را دارد📝 نشانهای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او #هم_نام مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد✅»
🔰امین میگفت: « #هیچوقت اینطور دعا نکرده بودم❌ اما نمیدانم چرا قبل خواستگاری شما، #ناخودآگاه چنین درخواستی کردم!»
🔰مادرش که موضوع مرا با #امین مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام #زهرا را شنید، گفته بود موافقم✅!به خواستگاری برویم!☺️ میگفت «با #حضرت_معصومه(س) معامله کردهام.»
#شهید_امین_کریمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh