eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
10.9هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺یکبار ماه رمضان، مامان برای خرید به بازار رفت.آن روز من و مصطفی خانه‌شان بودیم. خیلی نگذشت که مامان دست خالی به خانه برگشت. مصطفی در را به روی مامان باز کرد و گفت:«به این زودی خریدتون تموم شد؟» 🌻مامانم روی مبل نشست و با ناراحتی گفت:«اصلا خرید نکردم!»چادرش را روی مبل گذاشت و ادامه داد:«وقتی دیدم خیلیا به راحتی در ملأ عام روزه‌خوری می‌کنن، اونقدر ناراحت و عصبانی شدم که دیگه قدرت خرید نداشتم!» 🌺مصطفی کنار مامان نشست و گفت:«کسی که روزه‌خوری میکنه، در واقع داره با خدا علنی میجنگه؛ چون خدا به صراحت توی قرآن این کار رو حرام دونسته. حالا فکر کنید با این کار چقدر دل امام‌زمان به درد می‌آد!» ✍فرازی از وصیتنامه:«مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین اسلام چقدر خون دادیم،چقدر بچه‌های ما یتیم شدند،‌زن‌ها بیوه،مادرها مجنون، پدرها گریان فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان دل ما شکست،‌ دل امام‌زمان بیشتر و بیشتر که در مملکت شهدا حرمت ماه خدا توسط بعضی‌ها نگه‌داشته نشد!» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم حامد جوانی 🌺وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان می‌شدیم، داداش‌حامد میومد مسجد و در تمیز کردن و نظافتِ مسجد با بچه‌ها سهیم می‌شد. 🌻پنجره‌های مسجد رو با روزنامه پاک می‌کرد، لوسترها رو تمیز می‌کرد، کُل مسجد رو با دوستانش جارو می‌کرد و استکان‌ها رو می‌شُست. آخرای ماه شعبان همیشه روزه می‌گرفت. 🌺قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه می‌گرفت، برای خانواده‌هایی که وضع مالی خوبی نداشتند ولی داداش می‌شناخت که اهل روزه هستند، وسایل مورد نیاز از قبیل چای، برنج، مرغ، روغن و... تهیّه می‌کرد و یواشکی در اختیارشون قرار می‌داد. 🌻این‌ها رو به ما هم نگفته بود و بعد شهادتش متوجّه این‌کارهاش شدیم و یه‌عدّه از خود این خانواده‌ها برامون تعریف می‌کردند که آقا حامد همیشه هوای خانواده‌ی ما رو داشت. 🎙راوے: برادر شهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺به خوراک و شکمش خیلی توجّه نمی‌کرد؛ می‌گفت:«غذای زیاد روی فکر و ذهن آدم اثر منفی می‌گذاره.» از آیت‌الله جوادی آملی تعریف می‌کرد که به او گفتند بیشتر غذا بخورید؛ در جواب گفتند:«مگر من حمّالم که غذا را حمل کنم؟! آن‌قدر می‌خورم که بتوانم کارهایم را انجام بدهم و بیشتر از آن، حمّالی است!» 🌻خودش هم این‌گونه رفتار می‌کرد؛ در پادگان خیلی کم ناهار می‌خورد و غذا را به همکارانش می‌داد. در مورد گوشت‌خوردن هم دقت می‌کرد و می‌گفت:«خوردن زیاد از گوشت باعث میشه آدم قسی‌القلب و پرخاشگر بشه.» 🌺ماه رمضان هم که می‌شد، حبیب‌آقا با یک کاسه فِرِنی افطار می‌کرد و سحر هم به چایی خرما اکتفا می‌کرد. تمام خوراک او در ماه رمضان فقط همین بود! می‌گفت: «ماه رمضان ما روزه می‌گیریم که کمتر بخوریم، نَه اینکه مثل قبل یا بیشتر هم بخوریم.» 🎙راوے: همسر شهید 📚گزیده‌ای از کتاب «حبیب خدا» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺آفتاب تابستان تن سخت سنگ را هم ذوب می‌کرد. رمضان بود؛ رمضان سال ۱۳۹۵. آن رمضان سوزان و درگیری‌های مداومِ منطقه خلصه. مسلحین برای شکستن محاصره حلب، جهنم‌وار پیشروی می‌کردند؛ اما هوا آن‌قدر گرم بود که هِرم آتش تیربار مسلحین به‌قدر آفتاب کسی را آزار نمی‌داد. 🌻زیر آن‌همه سوزندگی و تشنگی، رزمنده‌ها یکی‌یکی از حال می‌رفتند یا در چادرها و خاکریزها به دنبال قطره‌ای آب می‌گشتند. آن گرما دریا را هم خشک می‌کرد و زور تکه یخ‌هایی که در خط مقدم دست‌به‌دست می‌شد، به گرمازدگی رزمنده‌ها نمی‌رسید. 🌺سید علی، مسئول فرهنگی اما طبق معمول ابتکاری به خرج داده بود و یخ در بهشتی با کمی شربت و آن تکه‌های اندک یخ درست کرده بود. خودش هم به همراه دوستانش از افطار تا سحر در خط مقدم می‌چرخید و ... ! 📸ادامه‌در تصاویر | تصاویر باز شود... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من می‌ایستاد و حرکاتم را تقلید می‌کرد. گوش می‌داد چه می‌خوانم. 🌻گاهی با برادرش شهرام می‌آمدند و کنار من نماز می‌خواندند. می‌گفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه می‌خونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم. 🌺روزه‌گرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. می‌گفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّه‌گنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوش‌شان به این حرفها بدهکار نبود. روزه‌شان را می‌گرفتند و سر وقت افطار می‌کردند. 🎙راوے: مادر شهید 📚گزیده‌ای از کتاب «همراهی تا آسمان» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺علیرضا خیلی آدم ساده‌پوشی بود و خیلی تو فاز لباس‌خریدن نبود؛ نَه که پول نداشته باشه، اتفاقاً وضع مالیش نسبتاً خوب بود؛ طوری که هر کدام از بچه‌ها پول احتیاج داشتند، بهشون قرض می‌داد؛ 🌻حتی یه دفعه یه بنده خدایی که آدم خوش‌حسابی نبود، ازش درخواست قرض کرده بود، من بهش گفتم فلانی بد حسابه بهش نده، گفت:«عیب نداره ان‌شاءالله پس میده» و بهش داد. 🌺حتی گاهی بچه‌ها بهش می‌گفتند مثلا فلان چیز رو برام بخَر، مثلا قیمت اون وسیله می‌شد پانصد هزار تومان، از طرف پولش رو نمی‌گرفت و می‌گفت:«برات خواستم سوغاتی بیارم» و پولش رو نمی‌گرفت. هر وقت می‌رفت مأموریت، دو برابر زمان معمول تو مأموریت می‌موند. یه دفعه قرار بود ... ! 📸ادامه‌در تصاویر | تصاویر باز شود... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺از همان دوران ابتدایی تا اذان می‌گفتند، وضو می‌گرفت و نماز اول وقتش را می‌خواند. وقتی هم نماز و روزه به او واجب شد، نسبت به آنها حسّاس‌تر شد. 🌻اولین سالی که باید روزه می‌گرفت، سادات‌خانم دلش نیامد برای سحری بیدارش کند؛ می‌گفت:«بچه‌ام لاغره، روزها هم بلنده و اذیّت میشه»؛ 🌺اما وقتی سید مصطفی از خواب بلند شد و دید از سحر گذشته، روزه‌اش را بدون سحری گرفت و به سادات‌خانم گفت:«اگر بیدارم نکنی، بی‌سحری روزه می‌گیرم.» سه‌روز روزه‌ی بی‌سحری باعث شد تا سادات‌خانم مجبور شود که سحرها بیدارش کند. 🌻هر بار که برای سحری بیدار می‌شد، لبخندی به مادر می‌زد و می‌گفت: «می‌دونی وقتی نمی‌خوابی و برای ما سحری درست می‌کنی، بهترین اجر رو پیش خدا داری؟ خوش به حالت! خدا همه‌چی رو می‌بینه و حساب می‌کنه.» 📚گزیده‌ای‌از کتاب«بیست‌سال‌وسه‌روز» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺در پتروشیمی اراک کار می‌کردیم. ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم! محل کار ما مخازن کُروی بود که باید در داخل آن کار می‌کردیم. 🌻بدنه مخزن باید تا ۱۰۰ درجه سانتی‌گراد حرارت می‌دید تا گرم شده و سپس شروع به کار کنیم. شهید عسگری هم‌پای ما در آن شرایط که برای کسی که روزه هم نبود، تحمّلش سخت بود، روزه می‌گرفت و کار می‌کرد. 🌺یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانه‌ای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند، اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد، از دوستان پرسید:«از کجا آورده‌اید؟ در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید!» 🌻گفتند:«از باغ کنار پتروشیمی کَندیم.» شهید گفت:«آیا صاحبش می‌داند؟» گفتند:«نه!» او چنگال را به زمین گذاشت و گفت:«با مال شبهه‌ناک جسم و روحم را آلوده نمی‌کنم. ان‌شاءالله که خداوند از میوه‌های بهشتی نصیب‌مان کند!» 🎙راوے: دوست شهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺در ایّام ماه مبارک رمضان، به‌خاطر بارداری و شیردهی روزه نمی‌گرفتم؛ ولی چون می‌دونستم علیرضا بدون من سحری نمی‌خوره، بیدار می‌شدم و باهاش همراهی می‌کردم و خیالم راحت بود که بدون سحری روزه نگرفته. 🌻فصل پاییز و زمستان که روزه‌های قضام رو می‌گرفتم، با اینکه علیرضا حتی یک روزه‌ی قضا هم نداشت ولی به‌خاطر من سحرها بیدار می‌شد و روزه‌ی مستحبّی می‌گرفت. می‌گفت:«می‌خوام تنها نباشی و سحریت رو بخوری! تو به‌خاطر من سحرهای ماه رمضان بیدار شدی و همراهی کردی، من هم باید جبران کنم.» 🌺مرد با وفا و بهشتی من، محبّت‌هایم را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کرد و همیشه درصدد جبران آنها برمی‌آمد. در چشم‌هایش ردّ آسمان و ردّ خدا بود. از "من" گذشت تا به "ما" رسید و عشق‌مان ابدی شد. 🎙راوے: همسر شهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺حاج حمید دلبستگی به هیچ‌کدام از لذّت‌های این دنیا نداشت؛‌ حتی غذا خوردن. سال۱۳۶۲ که «سید نصرالله تقوی‌فر»، پدرش، در عملیات خیبر شهید شد، گفت:«می‌خواهم روزه‌های قضای پدر را بگیرم.» و این شروع یک ماجرای عجیب و طولانی بود. 🌻از آن به بعد، حاج‌حمید نَه‌فقط در ماه مبارک رمضان، بلکه در بسیاری از روزهای دیگر سال نیز روزه بود. ماجرا به همین‌جا ختم نشد؛ ۲ سال بعد که «سید خسرو»، برادرش در عملیات وَالفجر۸ به شهادت رسید،‌ گفت:«حالا نوبت روزه‌های داداش است» و شروع به گرفتن روزه‌های قضای او کرد. 🌺شاید باور نکنید! دیگر از همان موقع تا شهادتش به جز روزهای حرام، همیشه روزه بود! روزهایی که روزه نبود، بعد از خوردن ناهار، معده‌اش اذیّت می‌شد؛ طوری که می‌گفت:«مثل اینکه من باید همیشه روزه باشم.» 🎙راوے: همسر شهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺با توجه به اینکه امکان ورزش‌کردن در منطقه فراهم نبود، خودمان گاهی می‌دَویدیم تا به نوعی ورزش کرده باشیم. وقتی که ماه مبارک رمضان می‌شد، شهید جبار عراقی برای سحر هیچ‌چیزی نمی‌خوردند؛ البته برایشان سحری درست می‌کردم ولی می‌گفتند: «من نمی‌خورم!». فلذا همیشه زمان افطار سفره‌ی ایشان پهن و آماده بود. 🌻یکبار از ایشان سؤال کردم حاجی چرا شما سحری نمی‌خورید؟ گفتند:«من چون روزانه ۸ کیلومتر می‌دوَم و الآن امکانش نیست، اگر سحری بخورم، شاید اضافه‌وزن بگیرم و نتوانم به مأموریتم برسم.» ایشان حاضر بودند که گرسنگی بکشند اما در مأموریت‌شان خللی وارد نشود؛ حتی اگر به قیمت اذیّت‌شدن خودشان باشد. 🌺با توجه به چابکی شهید عراقی، وقتی که هرگونه حرکتی از سوی داعش اعلام می‌شد، از همه زودتر خودشان را به نقاط پر خطر می‌رساندند و همه‌ی رزمندگان از شجاعت ایشان متعجّب بودند. 🎙راوے: همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙 🍃از همان دوران ابتدایی تا اذان می‌گفتند، وضو می‌گرفت و نماز اول وقتش را می‌خواند. وقتی هم نماز و روزه به او واجب شد، نسبت به آنها حسّاس‌تر شد. 🔹اولین سالی که باید روزه می‌گرفت، سادات‌خانم دلش نیامد برای سحری بیدارش کند؛ می‌گفت:«بچه‌ام لاغره، روزها هم بلنده و اذیّت میشه»؛ ▫️اما وقتی سید مصطفی از خواب بلند شد و دید از سحر گذشته، روزه‌اش را بدون سحری گرفت و به سادات‌خانم گفت:«اگر بیدارم نکنی، بی‌سحری روزه می‌گیرم.» سه‌روز روزه‌ی بی‌سحری باعث شد تا سادات‌خانم مجبور شود که سحرها بیدارش کند. 🔹هر بار که برای سحری بیدار می‌شد، لبخندی به مادر می‌زد و می‌گفت: «می‌دونی وقتی نمی‌خوابی و برای ما سحری درست می‌کنی، بهترین اجر رو پیش خدا داری؟ خوش به حالت! خدا همه‌چی رو می‌بینه و حساب می‌کنه.» 📚 گزیده‌ای‌ از کتاب «بیست‌سال‌وسه‌روز» شهیدمدافع‌حرم 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات.. اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh