🌷شهید نظرزاده 🌷
💢شاید دور از حقیقت نباشد وقتی می گویند همه #شهدا شبه هم هستند👥 نگاه به زندگی مهدی عزیزی که عزیز محل
9⃣7⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰کوله بار او همیشه یک ساک با لباس های #خاکی بود. اما #آخرین_بار رفتن مهدی با همه رفتن ها فرق داشت. این را می شد به راحتی از سکنات شهید🌷 خواند.
🔰روزهای آخر مهدی با روزهای دیگرش تفاوت بسیار داشت😔 یکبار من را صدا کرد و گفت #مادر یک سوال می پرسم صادقانه👌 جواب بده. پرسید اگر زمان #امام_حسین(ع) بود و من می خواستم بروم شما چه می گفتید⁉️ گفتم یقینا صدتای تو فدای امام حسین(ع).
🔰گفت مادر الان هم آن زمان است و هیچ فرقی نمی کند❌ اگر ما نرویم🚷 گویی دوباره دست حرامی ها به #حضرت_زینب(س) رسیده است و او را به اسارت برده اند😭 اگر امروز نرویم بر خلاف دستور #رسول_خدا(ص) عمل کردیم که فرمودند اگر صدای مظلومی را آن سوی عالم شنیدی و نروی #کافری. با این حرف ها اجازه رفتنش را از ته دل♥️ دادم.
🔰شهید قبل از رفتن از پدر و مادر تنها یک چیز می خواست و آن اینکه بعد از خبر #شهادتش آبرو داری کنند و نگویند ای کاش ...❌ به پدر مادر گفت که با #اختیار خود می رود و هیچ اجباری در رفتن نیست.
🔰شهید از مال دنیـ🌍ــا چیزی نداشت جز یک موتور که آن را در ایام #فاطمیه از وی دزدند. وی وقتی خبر دزدیده شدن موتورش را به #مادر داد گفت" درویش بودیم و درویش تر شدیم"
🔰مهدی در 31 سالگی📆 و یک روز مانده به ماه مبارک کوله بار به سمت #سوریه می بندد اما هنوز نام کسی به نام همسر💞 در شناسنامه اش نقش نبسته بود. ما برای وی #دختر_شهیدی را پیدا کرده بودیم که از هر لحاظ مناسب بود 💥اما مهدی می گفت "نه✘ دست بردارید. آن بنده خدا چه گناهی کرده که هم فرزند شهید و هم #همسرشهید باشد"
#شهید_مهدی_عزیزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد
🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این خواب می بیند که از یک #زیرزمین تاریک و غبار آلود🌫 آقایی نورانی💫 بیرون آمد. از آن اقا پرسید که اینجا کجاست⁉️ وی پاسخ داد " آمده ام سرباز خسته #دمشقم را ببرم "
🔹این خواب دو روز بعد با #خبرشهادت مهدی تعبیر شد و با صحنه هایی که خانواده شهید در معراج شهدا🌷 دیدند مطابقت پیدا کرد.
🔻مادر شهید می گوید: صد در صد از #راهی که انتخاب کردم راضی هستم👌 و این باعث #افتخار من است. اگر برای مهدی غیر از این پیش می آمد من باید شـ⚡️ـک می کردم. #شهادت لیاقتش بود.
🔸مهدی حالت خاصی داشت. هیچ وقت نمی توانستم وی را با #دل_سیر نگاه کنم. برای همین هر وقت می آمد جلوی پایم می نشست سریع بلند می شدم👤 یا می آمد جلویم می ایستاد سرم را پایین می انداختم گویی قلبم💓 کَنده می شد. این حالت را از کودکی نسبت به #مهدی داشتم. هر وقت در نماز می نشست ساعت ها دست به دعا بود وگردنش کج. من میگفتم خدا من که نمی دانم این چه می خواهد😔 هر چه می خواهد #حاجت_روایش کن.
#شهید_مهدی_عزیزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد 🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این
🍁مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله #حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک #دستمال داده و گفته بود اشکهایی😭 که برای امام حسین (ع) میریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگهدار تا در کفنت بگذارند.
🌾به دوستانش نیز گفته بود #احترام این آقا را خیلی داشته باشید👌 بار دیگر هم که به دیدن ایشان رفته بودند، آیتالله به محض اینکه #مهدی را میبیند گریه میکند😭
🍁مهدی همیشه به جز روزهای عید لباس مشکی⚫️ به تن داشت و معتقد بود که بعد از مصیبت #حضرت_زینب (س) باید همیشه عزادار بود، در آخر نیز به توصیه خودش تربت #کربلا و دستمال اشکش را در کفنش گذاشتند.
راوی:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله #حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش،
به برادرش مجید زنگ زده بود📞 گفته بود:
🔸 #آقا منو دعوت کرده. خوب به حرفهام گوش کن!
👈مواظب مامان و بابا باش. به اونا بگو هیچ وقت بی تابی نکنن❌ هر وقت دلشون گرفت؛ برن #بهشت_زهرا(س)، مشکلشون را #حل_میکنم....
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به برادرش مجید زنگ زده بود📞 گفته بود: 🔸 #آقا منو دعوت کرده. خوب به حرفهام گوش کن! 👈مواظب مامان و
#خاطرات_شهید
🔸بارها از او خواستیم لباس مشکی خود را از تن در آورد اما او قبول نمیکرد❌ میگفت تا دنیا دنیاست ما عزادار #حضرت_زهرا(س) هستیم
🔹یک روز زن همسایه که با یک جعبه شیرینی🍱 برای عیادت آمده بود گفت خوبیت ندارد شما مریض هستید و مهدی #مشکی پوشیده
🔸به مهدی گفتم #اقامهدی مردم فکر میکنند تو همیشه عزادار هستی. اما مهدی گفت: کی گفته ما عزادار نیستیم⁉️ ما تا قیام قیامت عزادار حضرت زهرا و بچه هاشیم 😔
•فقط دو پیراهن طوسی و قهوه ای داشت که ایام #میلاد به تن میکرد
راوی: مادرشهید
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطرات_شهید 🔸بارها از او خواستیم لباس مشکی خود را از تن در آورد اما او قبول نمیکرد❌ میگفت تا دنیا
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد
🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این خواب می بیند که از یک #زیرزمین تاریک و غبار آلود🌫 آقایی نورانی💫 بیرون آمد. از آن اقا پرسید که اینجا کجاست⁉️ وی پاسخ داد " آمده ام سرباز خسته #دمشقم را ببرم "
🔹این خواب دو روز بعد با #خبرشهادت مهدی تعبیر شد و با صحنه هایی که خانواده شهید در معراج شهدا🌷 دیدند مطابقت پیدا کرد.
🔻مادر شهید می گوید: صد در صد از #راهی که انتخاب کردم راضی هستم👌 و این باعث #افتخار من است. اگر برای مهدی غیر از این پیش می آمد من باید شـ⚡️ـک می کردم. #شهادت لیاقتش بود.
🔸مهدی حالت خاصی داشت. هیچ وقت نمی توانستم وی را با #دل_سیر نگاه کنم. برای همین هر وقت می آمد جلوی پایم می نشست سریع بلند می شدم👤 یا می آمد جلویم می ایستاد سرم را پایین می انداختم گویی قلبم💓 کَنده می شد. این حالت را از کودکی نسبت به #مهدی داشتم. هر وقت در نماز می نشست ساعت ها دست به دعا بود وگردنش کج. من میگفتم خدا من که نمی دانم این چه می خواهد😔 هر چه می خواهد #حاجت_روایش کن.
#شهید_مهدی_عزیزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد 🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این
2⃣0⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
📿مادر شهید:
🍁 از بچگی فردی #خاص بود و هیچ وقت گریه نمیکرد، طوری بود که من گمان کردم مشکلی دارد که گریه نمیکند اما دیدم نه، او فقط #لبخند میزند. خیلی زود راه افتاد و اولین کلامی که به زبان آورد «شهیدم کن» بود طوری که مادربزرگش تعجب میکرد که زبانش با این کلمه باز شده است.
🍁از پولش چیزی برای خود پسانداز نمیکرد و همیشه آن را به دیگران #کمک میکرد و با #شهید_ابراهیم_هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت.
🍁هر كسي با هر منش و رفتاري اگر با او ارتباط برقرار مي كرد، با او #رفيق مي شد. مهدي مي گفت كه شايد اين رفتار و اين اخلاق من #تأثير خودش را بگذارد و از راه اشتباهي كه انتخاب كرده اند برگردند. مهدي در #عمل جذب حداكثري داشت.
🍁او پای ثابت مکتب آیت الله حق شناس بود، یه روز به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله #حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک #دستمال داده و گفته بود اشکهایی😭 که برای امام حسین (ع) میریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگهدار تا در کفنت بگذارند.
🍁در يك جلسه كه مهدي در محضر استاد ميرود، آيتالله حقشناس تا او را ميبيند به #گريه ميافتد. دوستانش تعجب ميكنند كه چرا استاد گريه ميكند و چه رازي بين او و مهدي وجود دارد؟ و هيچكسي نميدانست كه مرد خدا در چهره آفتاب سوخته شاگردش، نور #شهادت را ميبيند. مهدي همه راز و نيازش با امام حسين(ع) بود.
🍁مهدی همیشه به جز روزهای عید لباس مشکی⚫️ به تن داشت و معتقد بود که بعد از مصیبت #حضرت_زینب (س) باید همیشه عزادار بود، در آخر نیز به توصیه خودش تربت #کربلا و دستمال اشکش را در کفنش گذاشتند.
راوی:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📿 🏝اســـم #پنــــجشنبه كه می آيد ناخــودآگاه ياد مسافران بهشتی🌸 🌴میافتيم.با #هدیه ای به زیبایی🥀 #ف
6⃣4⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷
💢هر سه شب قدرِ✨ سال ۹۶، مهمان #شهدای بهشت 🌸زهرا بودیم.
از بعد افطار می رفتیم تا سحر. آقانوید اهل یک جا #نشستن نبود. به مزار خیلی از شهدا سر می زد. .شب 🌙۲۱ ام اما بیشتر، کنار مزار #شهیدرسول نشسته بود، شاید سه ساعت⏰ پایین پایِ #شهید بود، گاهی سر به سنگِ کربلایی شهید میگذاشت و نجوا میکرد و با صورت خیس از اشک،😢 سر بلند می کرد.
♨️گاهی گوشی📱 به دست دعا می خواند و در عین #معنویتی هم که داشت اگر رفیقی رو سر مزار می دید تعریف و سر به سر #گذاشتناش هم به راه بود…
سرمزار چه گفت و چه چیزهایی شنید، نمیدانم، اما هرچه بود، #توانست رزق #شهادت رو برای سالش بگیره و تنها امضای سرنوشت سازِ حضرت صاحب الامر(عج)، پایین برگه تقدیرش نیاز بود…
💢شب 🌟۲۳ ام، بعد از اتمام مراسمِ حاج #شیخ_حسین_انصاریان راهی #بهشت_زهرا شدیم. نزدیکِ اذان صبح 🌥
بود که رفتیم کنارمزار
#شهید_مهدی_عزیزی.
این شهید عزیز سحرگاه ۲۴ رمضان سال ۹۲ #شهید شدند. گفتیم نزدیک سالگرد شهادتش هست و به برکت این روز، ان شالله به ما عنایت می کنه.اونجا آقانوید با حال منقلبی زیارت #عاشورا و روضه خواند و بعد گفت بریم به شهدا سر بزنیم.
♨️بین الطلوعین⛅️ آن روز، فرصت #طلایی و نهایی بود. تک تکِ مزار شهدای مدافع حرم و #شهدایی که بهشون ارادت خاص 🌷داشت، باهم رفتیم. تک تکِ این مزارها رو خم می شد، #می بوسید و براشون سوره قدرمیخواند و زیر لب چیزی میگفت.
آخرین مزار مزار #شهید_محرم_ترک بود، اولین شهیدِمدافع حرم.
💢بعد از #خواندن سوره قدر، آهی کشید و اینبار بلند گفت: " شهدا اومدم تک تک تون رو #بوسیدم، هدیه دادم بهتون و خواستم واسطه بشید. دعاکنید🤲 برای ما هم امضا کنند….."
حتما همان لحظه ها، #تقدیر سالش به محضرِ امام زمان (عج) رسیده و مولا با لبخندی شیرین،
♨️شهادت در معرکه را همانطور که دوست داشت، برایش امضا کردند…
ان شاﺀالله #تقدیر سال ما هم لبخند☺️ به لب مولامون آورده باشه✨
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
#سبک_زندگی_شهدا
#شهید_نوید_صفری
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣0⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷 📿مادر شهید: 🍁 از بچگی فردی #خاص بود و هیچ وقت گریه نمیکرد، طوری بود که من
♡بسم رب الشهدا🌸🍂
🔅دست برد سمت شبکه های #ضریح و دخیل بست. دلش💕 مانند دستانش گره خورد به #شش_گوشه ای که قرار بود حاجت روایش کند ، بیقراری میکرد گویی در #منجلابی فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد.❌
🔅و دقیقا حس میکرد در منجلاب #گناه 🔞فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب #نجات دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی #شهادت برساند.
دلش گرم بود به #ارباب ، اربابی که دلش نمیآمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام #مهدی در زمره شهیدان ثبت شد.
🔅به گمانم از همان اول #مهدی ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد #شهید باشد تا شهید شود...
مادرش اما نمیخواست #شیرینی این #سعادت_ابدی را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این #شیرینی را به کامش تلخ نکنید.
🍃تولدت مبارک مدافع. 🎉
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
به مناسبت ایام ولادت
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♡بسم رب الشهدا🌸🍂 🔅دست برد سمت شبکه های #ضریح و دخیل بست. دلش💕 مانند دستانش گره خورد به #شش_گوشه ا
🔸نورانی بود و دنبال نور می گشت💫 راه #میانبرش را پیدا کرده بود و هیچ چیز نمی توانست جلودارش باشد. تنها یک چیز به او #آرامش می داد و آن شهادت🌷 بود. همان چیز که به گفته مادرش به عنوان #اولین_کلام در کودکی به زبان آورد.
🔹نامش #مهدی بود و تاب دیدن اسارت دوباره #حضرت_زینب(س) را نداشت😔 چرا که رسم پروانگی در تار و پود وجودش بافته شده بود.
🔸جنگ 33 روزه یا جنگ #سوریه برایش فرقی نداشت چرا که حرف پیر مسجدشان هر روز در گوشش نجوا می شد که می گفت: #راه_شهادت را در دوران خودت بیاب.
🔹او نه برای #اسد رفت و نه برای پول💰 بلکه برای بی بی زینبی رفت که ندای "هَل مِن ناصر یَنصُرنی" اش را می شنید و تاب ماندن💓 در خود نمی یافت.
🔸از او عکس های📸 کمی به یادگار مانده؛ شاید حرف #پیر_جماران را شنیده بود که می گفت: "اینها دنیاست"
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بارها از او خواستیم لباس مشکی خود را از تن در آورد اما او قبول نمیکرد.
میگفت تا دنیا دنیاست ما عزادار حضرت زهرا هستیم.
یک روز زن همسایه که با یک جعبه شیرینی برای عیادت آمده بود، گفت: خوبیت ندارد شما مریض هستید و مهدی مشکی پوشیده.
به مهدی گفتم: آقا مهدی مردم فکر میکنند تو همیشه عزادار هستی
اما مهدی گفت: کی گفته ما عزادار نیستیم؟ ما تا قیام قیامت عزادار حضرت زهرا و بچه هاشیم...
فقط دو پیراهن طوسی و قهوه ای داشت که ایام میلاد به تن میکرد.
راوی: مادر شهید 💚
#شهید_مهدی_عزیزی 🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بار اخر به من گفت مامان یک سوال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسین بود و من میخواستم بروم به سپاه امام حسین!تو چه میگفتی؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فدای امام حسین(ع) گفت:من خودم راهم را انتخاب کردم، فردا نکند ناراضی شوی که این کار شیطان است. بعد شهادتم دلخوری نکن که کار شيطان است... و رفت. من هم به او افتخار میکنم.
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh