eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.9هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸" بامان الله یا شهید الله "🔸  برای شهید شدن باید را آرزو کرد. من خودم به این رسیده ام و با اطمینان و یقین می گویم: هر کس شهید شده خواسته که بشود، شهید فقط دست خودش است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰محمودرضا #شکسته بود خودش را و به راحتی خودش را می شکست. در این خصوصیت اخلاقی در #اوج بود !! 🔰بدون
#شهید_محمود_رضا_بیضائی 🍂آه از دل خواهر غم دیده ... خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی: 🌾دی ماه خیلی غم انگیزه ... هفتم #دی ماه سال ۱۳۹۲ یعنی ۲۲ روز قبل از #شهادت محمودرضا🌷 برای مراسم فوت عمه مان آمده بود تبریز و همان دیدار شد #آخرین_دیدارش با خانواده و فامیل. 🌾خیلی خوشحال بود ! لباس رنگ روشن👕 پوشیده بود، بلوز سفید با شلوار کتان کِرم رنگ شش جیب، چقدر #صورتش نورانی بود😍 ... 🌾گفتم : محمود، چه خوب کاری کردی اومدی بابا این روزها بخاطر فوت عمه خیلی غمگینِ😔 یهو نگاهشو از زمین برداشت، به چشمای من خیره شد. همینطور خیره #بالبخند ... ⭕️هرگز لب باز نکرد که بگه #آخرِ همین ماه خودش آسمونی میشه🕊 🍂با روضه های #کرببلا قد کشیده ایم 🍂این افتخار را همه مدیون #زینبیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بیدارت میڪند 🥀 دستت را میگیرد✋🏻 ☘شهیـد مےڪند اگر که 🥀 بخواهی ☘فرقـی نمی ڪند... 🥀" فڪه " و " " ☘یا " دمشق " و "" 🥀 یا " صعده "و " " 🌻...و این را بــدان:هرکسی 🌾 با یڪ خو گرفت 🌻روز آبــــرو از او گرفتــ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
☘#شهیـد بیدارت میڪند 🥀#شهیـد دستت را میگیرد✋🏻 ☘شهیـد #شهیـدت مےڪند اگر که 🥀 بخواهی ☘فرقـی نمی ڪند..
🌾چفیه آقا 💢برادر ابراز می دارد: وقتی پیکرش را داخل گذاشتم،از طرف همسر معززش گفتند محمود رضا سفارش کرده است چفیه ای که از آقا گرفته همراه او دفن شود؛جا خوردم؛نمیدانستم از چفیه گرفته؛رفتند چفیه را از داخل ماشین 🚗آوردند. 💢بردار تعریف میکند:یکی از دوستانش جمله ای عربی برای من پیامک کرده بود و اولش نوشته بود:این سخنی از . آن جمله این بود:《اذا کان المنادی زینب(س) فاهلا بالشهاده》یعنی:《اگر دعوت کننده زینب (س)باشد بر شهادت!》🥀 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾چفیه آقا 💢برادر #شهید ابراز می دارد: وقتی پیکرش را داخل #قبر گذاشتم،از طرف همسر معززش گفتند محمود
2⃣5⃣3⃣1⃣🌷 🔰نگذار کار را خراب کنند بارآخری که دراسلامشهردیدمش، نگران بودکه بعد از کسی شماتتی بکند، به ویژه در حق رهبر عزیز انقلاب. می گفت: «می ترسم بعدازما پشت سرآقا حرفی زده شود.» محمودرضا خیلی هوشیار بود. 🔰 فکرهمه جای بعداز را کرده بود. جنس نگرانیشرامی دانستم. نگران این بودکه مثل زمان جنگ،💥 کسانی بگویند جواب خون این جوان هاراچه کسی می دهدوازاین حرفها. نمی دانستم دربرابرحرفش چه باید بگویم. گفتم: «اینطوری فکرنکن. باش چنین اتفاقی نمی افتد.» 🔰وقتی این را گفتم برگشت گفت: «من می خواهم کار بزرگی انجام بدهم. نبایدحرفی زده شودکه ارزش آن را پایین بیاورد.» چیزی نکردم درجواب حرفش بگویم. بی اختیارگفتم: «خون شهدای مامثل خون (ع) است. صاحبش خداست. خدانمیگذاردچنین اتفاقی بیفتد.» گفت:به هیچ کس اجازه نده پشت بزند.» 🔰خودش این بود. دیده بودم که وقتی کسی حرف نامربوطی دربارهٔ آقامی زد، اخم هایش می رفت توی هم. اگربابحث می جواب طرف رابدهد، جواب می داد واگر می دیدطرف به ادامه می دهد، بلندمی شدومی رفت. 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
⚘﷽⚘ 💠برای محمودرضا / یک: 🌷انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع روبوسی دیدم چشم هایش خون است و سر و ریشش پر از خاک. از زور خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا اینطوری هستی؟ گفت چهار روز است خانه نرفته‌ام. گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمده‌اند آموزش، خیلی مستضعفند؛ یکیشان کاپشنش را فروخته آمده. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت. یکبار گفت من یک چیزی فهمید‌ام؛ خدا شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار سختکوش بوده‌اند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یک دختر دو ساله داشت به نام کوثر😍. دخترش را خیلی دوست داشت. طوری که هربار به پدر یا دوستانش زنگ میزد ، کلی از کوثر تعریف میکرد. یکبار که از منطقه برگشته بود ، گفت:"بعضی وقت ها که در تیررس تکفیری ها گیر می افتیم ، مجبوریم مسافتی از یک دیوار تا دیوار دیگر را بدویم.در آن مسافت چندمتری کوثر می آید جلوی چشمم." فهمیده بود که با این وابستگی ها کسی شهید نمیشود. دفعه آخری که میخواست به عملیات برود به دوستش گفته بود:"این بار دیگر از کوثرم گذشتم...💔😔" 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هیچوقت «التماس دعا» نمی‌گفت، هیچوقت «قبول باشه» نمی‌گفت، می‌دانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها»، هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود. تا جائیکه می‌توانست آدم را می‌پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد. معامله‌ای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
برادرش میگفت بعد از شهادتش به محل کارش رفتم و روی کمدی که وسایل شخصی محمودرضا بود این جمله از حضرت آقا رو با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود «در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته‌اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh