🌷شهید نظرزاده 🌷
💫شهید گمنام 💫قسمت 6⃣ 💫شهدای گمنام عراقی 🌹✨یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: حاجی ابراهیم را زدن! تیر خور
💫شهید گمنام
💫قسمت 7⃣
💫شهید محمدرضا عسگری
🌹✨روی ارتفاعات قلاویزان بودیم. در داخل سنگر محمدرضا به همراه اصغر بصیر مستقر شده بودند. آنها از نزدیک روند عملیات را زیر نظر داشتند.
🌹✨لحظاتی بعد صدای انفجار مهیبی آمد. از سنگر کوچک آنها چیزی نمانده بود. اصغر سوخته بود.از محمدرضا چیزی نمانده بود. برادر عسگری فرمانده تیپ کاملا پودر شد!
🌹✨از شهادت فرمانده دلاورمان خسته بودیم و ناراحت. اینکه از پیکر پاکش چیزی نمانده بیشتر قلبمان را آتش می زد.
🌹✨اما به یاد آخرین جملاتش افتادم. گفته بود: آرزوی قلبی من این است که مفقودالاثر باشم. چون از خانواده هایی که فرزندشان بی نام و نشان به شهادت رسیدند شرمنده ام! آرزو دارم حتی اثری از پیکر من به دست شما نرسد.
🌹✨در آخرین نامه هم به دخترش نوشته بود: دخترم شاید زمانی بیاید که قطعه ای از بدنم هم به دست تو نرسد! تو مثل دختر کوچک امام حسین (علیه السلام) هستی. اون خانم، سر بریده پدر به دستش رسید.ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمی رسد!
📚برشی از کتاب شهید گمنام
#شهید_محمدرضا_عسگری🌷
شاذی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh