🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 پارتی بازی به سبک شهدا 🌷بعد از #دانشکده هنگام تقسیم نیرو، مرتضی را به قسمت #اداری، مأمور کرده بود
تا بوده همین بوده
#حماسه، مرد میدان میخواهد👊، یک فرمانده و چند نیروی مخلصِ عاشق❤️ و کرور کرور #دشمن.
#حماسه، میدان نبرد میخواهد جایی در نزدیکی مرز عراق و #سوریه، منطقه التنف؛ زمان میخواهد، زمانی به وقت دوشنبه 16 مرداد🗓 همان نیمه شبِ🌗 حمله #داعش به مقر نیروهای ایرانی.
#حماسه یک فرمانده کاربلد میخواهد، کسی که اگر نبود🚫، حکایت اسارت و سر بریده و عاشقی، سرنوشت یازده رزمنده ایرانی🇮🇷 دیگر حاضر در این مبارزه هم میشد؛ سرنوشتی درست شبیه سرنوشت #شهیدمحسن_حججی که یکی از نیروهای این فرمانده بود.
#شهید_مرتضی_حسین_پور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
آرامش🌿
با هم اعزام شدیم سوریه.
ما را فرستادند منطقه «عبطین».
شب بود که رسیدیم آنجا. باید برای اسکان می رفتیم توی یک مدرسه.
همان اول کاری، دم در اون مدرسه ،جنازه ی یک داعشی خورد به چشممان.
من که حسابی ترسیدم. با خودم گفتم :«این اولشه. خدا آخرشو بخیر کنه.»
رفتم توی مدرسه. هنوز داشتم می ترسیدم.
محسن اما انگار نه انگار.
اسلحه اش راروی دوش انداخته بود و دمِ درِ مدرسه برای خودش نشسته بود. منتظر بود که برود خط.
لَجَم در آمده بود.
رفتم پیشش و گفتم: «محسن اگه یه مقدار بترسی، عیبی هم نداره ها!»
نگاهم کرد و گفت : «آقا حجت، ما اومده ایم واسه ی دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)
برا همین حس می کنم یکی محافظمه. حس می کنم یکی لحظه به لحظه دست عنایت و محبتش رو سرمه.»
آرامشی داشت نگفتنی.
🎙راوی: همرزم شهید
#شهیدمحسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🌷
ازبازارردمیشدیم...خانمبۍحجابۍرادید!
سرشراپائینانداختوگفت...خواهرمجلویامامرضاحجابترورعایتکن!
باآرنجزدمبهپھلوش((:مارومیگیرنتاحدمرگمیزنن..کوتاهبیانبود...
میگفت...آدمبایدامربهمعروفونھی
ازمنڪرش،سرجاشباشه...
خونِماڪهرنگۍترازخونِ
امامحسیننیست!
#شهیدمحسن_حججی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh