🍃اسامی را با دقت از نظر میگذرانم. بی آنکه بخواهم چشمانم روی یک نام توقف میکند، محمد ساداترضوی! از آنجا که نامش حتی برایم آشنا نمیآمد با یار همیشگیام جستجو را در #فضای_مجازی آغاز کردیم...
🍃تمام سایت ها را زیر و رو کردم و دست آخر با اطلاعاتی اندک برگشتم سر خانه اول. رفیقم اما از من دست پُر تر برگشته بود! هرچیز که پیدا کرده بود را ریخت روی دایره من هم با او همراه شدم و قصه این پسر #رزمنده را با هم خواندیم...
🍃تقویم اول فروردین و دوم #محرمالحرام را نشان میداد. هوا با آنکه مطبوع و بهاری بود اما هنوز سرمای زمستان را به تن داشت. خانه حاج حسن شلوغ بود اقوام در رفت و آمد بودند تا قدم نو رسیده را تبریک بگویند. نوزاد پسری که آن روز در بهار چهل و هشت چراغ خانه را روشن کرد، محمدی بود که به قصد #سربازی اسلام آمده بود.
🍃رسالتی که به محض به پایان رساندنش رخت از این جهان بر بست، در پاییز شصت و هفت... محمد با زمانه هم قدم شد و به پاییز شصت و هفت رسید، به بیستمین بهار زندگیاش. به اینجا که رسید زمان متوقف شد!
🍃در پایگاه کاولان مهاب، زیر هجوم سنگین ضد #انقلاب ها. زمان درست همینجا متوقف شد، محمد هم ایستاد، در مقابل هجمه دشمن و سرانجامِ ایستادگیاش کلمه "شهید" بود که کنار نامش آرام گرفت.
سالگرد #شهادتت_مبارک♥️
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدسادات_رضوی
📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۵ مهر ۱٣۶٧
📅تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : پایگاه کاولان مهاب
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃شهید #مرتضی_لبافی_نژاد ،کسی که در آزمون #بورسیه نفر اول شد اما #عشق به #وطن و مردمش او را مجاب کرد که بماند. در #سربازی هم کارش درمان محرومان بود و مرهم بود بر روی زخمهای مردمانش.در دوره دانشجوییاش #انجمن_اسلامی دانشکده را تأسیس کرد و در فعالیتهای #فرهنگی و #اجتماعی حضور فعال و کارآمد داشت.
🍃او تنها یک #پزشک نبود. این را از وصیتنامهای که نوشته میتوان فهمید از دغدغهای که برای تربیت فرزندش بعد خود داشت تا زمانیکه دستگیر شد و #سازمان بهخاطر اینکه او فردی #فعال در صحنه #سیاسی و پرتلاش بود نتوانست بیشتر از شش ماه او را در زندان نگه دارد و بعد از مدتی او را به جوخه #اعدام سپردند و او به #شهادت رسید. #همسر او هم که همراه با او به زندان افتاده بود به مدت یکسال در زندان ماند...
🍃پس از شهادتش هیچ نام و نشانی از مزارش وجود نداشت تا #پیروزی_انقلاب که ساختمانهای #ساواک به دست مردم افتاد،
در آنجا اسنادی پیدا کردند که مشخص میکرد مرتضی بعد از شلیک چند تیر به دریاچه نمک در قم انداخته شده بود و هیچ خبری از پیکر نبود و امروز به پاس خدمات و #فداکاریها و ازخودگذشتگیهای او برای #میهن و ملتش نام و یادش همیشه در دلهامان زنده و در یادهایمان #جاودان باقی خواهد ماند.
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مرتضی_لبافی_نژاد
📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۳
📅تاریخ شهادت : ۴ بهمن ۱۳۵۴
📅تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : نامشخص
🕊محل شهادت :تهران
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#شهادتت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#تولدت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #چهل_ونهم
ناباورانه نگاهم ڪرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین﴿؏﴾ داشتم ڪه میان گریه زمزمه ڪردم :
_مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین ﴿؏﴾ امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود...
از تصور تعرضعدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود ڪه مستقیم نگاهم میڪرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم ڪه باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :
_زخمی بود، داعشیها داشتن فرار میڪردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن ڪه سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!
و هنوز وحشت بریدن سرعدنان به دلم مانده بود ڪه مثل کودکی ازترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محڪمتر گرفت تا ڪمتر بلرزد و زمزمه ڪرد :
_دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین﴿؏﴾ بودی و میدونستم آقا خودش #مراقبته تا من
بیام!
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود ڪه سریتڪان داد و تأیید ڪرد :
_حمله سریع ما غافلگیرشون ڪرد! تو عقبنشینی هرچی زخمی و ڪشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!
و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم ڪه عاشقانه نجوا ڪردم :
_عباس برامون یه نارنجڪ اورده بود واسه روزی ڪه پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجڪ همرام بود، نمیذاشتم
دستش بهم برسه...
ڪه از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :
_هیچی نگو نرجس!
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا ڪه آتش غیرتش فروڪش ڪرده بود،لالههایدلتنگی را درنگاهش میدیدم
و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود ڪه یڪی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاهمیڪرد و حیدر او را ڪناری ڪشید تا ماجرا را شرح دهد ڪه دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرماندههان بودند ڪه همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
باپشتدستم اشڪهایم را پاڪ میڪردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم ڪه نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یڪی از فرماندهها را در آغوش ڪشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود ڪه دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد ڪه نقش غم از قلبم رفت. پیراهنوشلواری خاڪی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را درآغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت ڪرد و باعجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من ڪه حال حیدر را هم بهتر ڪرده بود.پشت فرماننشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :
_معبر اصلی به سمت شهر باز شده!
ماشین را به حرڪت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود ڪه حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق #سربازی اینچنین #فرماندهای سینه سپر ڪرد :
_حاج قاسم بود!
با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا #پناهمردمآمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده وجمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش حاجقاسم جا مانده بود ڪه مؤمنانه زمزمه ڪرد :
_عاشق سیدعلی خامنهای و حاج
قاسمم!
سپس گوشه نگاهی به صورتم ڪرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :
_نرجس! به خدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میڪرد!
و دررڪاب حاجقاسم طعم#قدرتشیعه را چشیده بود ڪه فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان ڪشید :
_مگه #شیعه مرده باشه ڪه حرف #سیدعلی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به #ڪربلا و #نجف برسه!
تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه ڪرده بود ڪه مرگ را به بازی گرفته
و برای چشیدن شهادت....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_علی_بذرافکن🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍂 #مجنون که باشی تمام همّ و غمت میشود کسب رضای یار☺️امروز، قلم لب به سخن گشوده تا از مجنونی قصه بر زبان آوَرَد که روز به روز بیشتر شبیه #محبوبش میشد.
🍂 مؤمنی تمامعیار، آن هم در لباس جوانی. نامش علیست، #ولایتمداری عاشق پیشه♥️
🍂 با شروع جنگ تحمیلی دلبریهایش💖 برای محبوب بیشتر شد. #علیوار برخاست و کوهی شد در مقابل جور اهریمنان، ایستاد و خم به ابرو نیاورد تا پوز #بعثیان را به خاک بمالد.
🍂شجاعانه درخشید✨و از وطن و #ناموس خویش دفاع کرد. علی بالفعل نشان داد که چه نیک #سربازی برای ولایتش است.
🍂با تمام جانش مقابل #دشمن ایستاد. عاشقانههایش را با همان خاک و خون به ترسیم کشید.
حقیقتاً عاشقانهی زیباییست♥️
پاییز🍂 و #وصال
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
🌷به مناسبت #سالروز_شهادت
#شهید_علی_بذرافکن
📅تاریخ تولد: نامشخص
📅تاریخ شهادت: ۱۸ آبان ۱۳۶۱
🥀مزار شهید: گلزار شهدای داریون.شیراز
🕊محل شهادت: عین خوش(دشت عباس)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_ولادت # شهید_سیدرضا_پاکنژاد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨#نماینده_ای_به_تمام_معنا_انقلابی
داشتم با خودم میگفتم، که میان این همه سجیه ی درونی شما، پای کار بودنت برای انقلاب و مردم بیشتر از همه، مقابل چشمان آدمی چشمک میزند، آن هم درست، در این هوای نفس پرستی و پر شده از دودِ رانت و #اختلاس، که یکی پس از دیگری گوی سبقت را از یکدگر روبوده اند. و خبرشان گوش آدمی را در شعله ی خویش می سوزاند.
🍃از تو چه پنهان است؛ هوای این روز ها به عِطر طنین امثال شما نیازمند است، شمایی که مالک وار #امین مردم بوده اید. شما که برای امام خویش #سربازی مطیع و دلیر بوده اید، سربازی که تا آخرین نفس به یاد #امام خویش نفس میکشید...
🍃حقیقتا، حسرت داشتن امثال شما درین زمانه، آواری اسفناک، در ضمیر بی جانمان گشته و جانمان را در هوای خویش تبخیر می کند. کاش مجلسیان نفس پرست ما، یه جو همت شما را داشتند...
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
#شهید_سید_رضا_پاکنژاد
📅تاریخ تولد : ٣ آذر ۱٣۰٣
📅تاریخ شهادت : ٧ تیر ۱٣۶۰
🕊محل شهادت : دفتر حزب جمهوری اسلامی _تهران
🥀مزار شهید : گلزار شهدای خلدبرین یزد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_تولد #شهید_مرتضی_لبافی_نژاد 🌻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃شهید #مرتضی_لبافی_نژاد ،کسی که در آزمون #بورسیه نفر اول شد اما #عشق به #وطن و مردمش او را مجاب کرد که بماند. در #سربازی هم کارش درمان محرومان بود و مرهم بود بر روی زخمهای مردمانش.در دوره دانشجوییاش #انجمن_اسلامی دانشکده را تأسیس کرد و در فعالیتهای #فرهنگی و #اجتماعی حضور فعال و کارآمد داشت.
🍃او تنها یک #پزشک نبود. این را از وصیتنامهای که نوشته میتوان فهمید از دغدغهای که برای تربیت فرزندش بعد خود داشت تا زمانیکه دستگیر شد و #سازمان بهخاطر اینکه او فردی #فعال در صحنه #سیاسی و پرتلاش بود نتوانست بیشتر از شش ماه او را در زندان نگه دارد و بعد از مدتی او را به جوخه #اعدام سپردند و او به #شهادت رسید. #همسر او هم که همراه با او به زندان افتاده بود به مدت یکسال در زندان ماند...
🍃پس از شهادتش هیچ نام و نشانی از مزارش وجود نداشت تا #پیروزی_انقلاب که ساختمانهای #ساواک به دست مردم افتاد،
در آنجا اسنادی پیدا کردند که مشخص میکرد مرتضی بعد از شلیک چند تیر به دریاچه نمک در قم انداخته شده بود و هیچ خبری از پیکر نبود و امروز به پاس خدمات و #فداکاریها و ازخودگذشتگیهای او برای #میهن و ملتش نام و یادش همیشه در دلهامان زنده و در یادهایمان #جاودان باقی خواهد ماند.
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
#شهید_مرتضی_لبافی_نژاد
📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۳
📅تاریخ شهادت : ۴ بهمن ۱۳۵۴
🥀مزار شهید : نامشخص
🕊محل شهادت :تهران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید محرمعلی مرادخانی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#شهادتت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
🕊محل شهادت : سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا 🌷
🔰وقتی سرلشکر #مهدی_باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱ عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه #سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد💭 و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام😌 جملهای را گفت که همه متاثر شدند.
🔹خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
🏷خاک را بخیسانیم و بر سر آن دسته از مسئولان و کارمندانی بریزیم که پا روی #خون_وهدف_شهدا میگذارند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ڪلام_شهید🌷 ڪاش قبل از اینڪه بیدارمان ڪنند؛ بیدارشویـــم #شهید_حسین_معزغلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarza
💌 #کلام_شهـــید:
طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان (عج) فرمودند
یک #سرباز متخصص میخواهم
بفرمایند، فلانی👤 بیاید
#سربازی که هیچ کارایی نداشته باشد، بدرد آقا نمی خورد ❌
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#عاشقانه
#سربازان_خمینی
خاطرات یک سرباز عراقی
یه #پسر_بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم .
آوردنش سنگر من.
خیلی #کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن #سربازی توی ایران #هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد .
گفتم: « تو که هنوز #هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، #امام_خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما #بچه_ها شده و سن #سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد.
با لحن #فیلسوفانه_ای گفت:
« سن #سربازی پایین نیومده ، سن #عاشقی پایین اومده.»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh