eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
11هزار ویدیو
225 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
📨 🌹شهید مدافع‌حرم 🌹شهید مدافع‌حرم 🥀همرزم شهید نقل می‌کند: وقتی که شهید بختیاری و شهید برسنجی به گشت‌زنی می‌رفتند، موقعی که می‌خواستند سوار ماشین‌شان شوند، شهید بختیاری با خنده داد زد و گفت:«ما که رفتیم دنبال شهادت! خداحافظ...» 🥀به شوخی گفتم چی میگی! برید زود بیاید که کلّی کار داریم! چنددقیقه نگذشته بود که بهِمان خبر دادند بچه‌ها زمین‌گیر شده‌اند؛ اولش فکر کردیم شوخی می‌کنند ولی... 🔹شهیدان مدافع‌حرم مهدی بختیاری و مجتبی برسنجی، ۲۵اسفند۱۳۹۹ در منطقه‌ی المیادین سوریه براثر انفجار مین که لحظاتی قبل از انفجار، تروریست‌های داعش در مسیر عبور خودروی آنها کار گذاشته بودند، به شهادت رسیدند. 📸این عکس دقایقی قبل از شهادت آنها گرفته شده است! 🌙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 🌕شهید مدافع‌حرم ♨️نذر عجیب ⭐️برادر شهید روایت می‌کند: مهدی وقتی به چهارسالگی می‌رسد، دچار فلج اطفال می‌شود. پدر و مادرم او را در تهران و کاشان پیش دکترهای زیادی می‌برند اما بی‌نتیجه می‌ماند. آخرین پزشک می‌گوید شاید خودبه‌خود خوب شود و به نوعی جواب‌شان می‌کند. 🎈آن موقع مادرم مرا باردار بود. به امام رضا علیه‌السلام متوسّل می‌شود و می‌گوید اگر مهدی شفا پیدا کرد، نام مرا رضا می‌گذارد. بعد هم نذر می‌کند اگر جنگ ادامه پیدا کرد و سنّ مهدی به جنگ قد داد، به جبهه برود. اگر هم جنگ تمام شد، او به مدّت سه‌ماه با اسرائیل بجنگد. ⭐️شهادت مهدی بر اثر بمباران جنگنده‌های رژیم صهیونیستی نشان داد که نذر مادرمان قبول شده است. خدمت به جبهه‌ی مقاومت اسلامی همان هدفی بود که مهدی را به مشهدش در سوریه کشاند و سرانجام، در حمله‌ی هوایی رژیم صهیونیستی به پایگاه هوایی تی‌فور سوریه به آرزویش رسید. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی داشت ازش خون می‌رفت، یهو به رفیقش گفت: بلندم کن بشينم.. رفیقش گفت: واسه چی؟ تو حالت خوب نیست سجاد! گفت: اربابم اومده می‌خوام بهش سلام بدم و بعد از چند دقیقه، شد🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 🌕شهید مدافع‌حرم ♨️مدافع حجاب زینبی 🌟به روایت مادر شهید: محمد تأکید زیادی بر حجاب زنان و خانم‌های جامعه داشت و همیشه به خواهرانش می‌گفت: «امام حسین تا لحظه‌ای که زنده بود، اجازه نداد لشکر دشمن به طرف خانواده‌اش برود؛ ما هم که پیرو امام حسین هستیم، باید تعصّب درباره حجاب و ناموس را از امام حسین علیه‌السلام بیاموزیم! دشمن از حجاب شما بیشتر می‌ترسد تا از توپ و تانک ما.» 🌟یکی از دوستانش تعریف می‌کرد وقتی محمد در گشت‌های ارشاد و امر به معروف با خانم یا دختر بی‌حجابی برخورد می‌کرد، چهره‌اش از ناراحتی سرخ می‌شد؛ با وجود این، وظیفه‌ی هدایتگری و ارشادی خود را فراموش نمی‌کرد و با استدلال‌های عقلی بهشون می‌فهماند که بی‌حجابی، آزادی نیست بلکه تهدیدی برای سلامت و زندگی خود آنان است. پسرم تا زنده بود، بر حجاب و عفاف خانم‌ها تأکید داشت و از این بابت نگران بود. .شـہـدا.بـا.صـلـواتـ اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 🌕شهید مدافع‌حرم 🌟همسرم می‌گفت:«گوش‌تان به حضرت آقا باشد! پیام شهدا این است که در صحنه و پشت سر ولایت فقیه باشید.» قبل از شهادت رضا، یک روز وقتی تلویزیون صحنه جنگ غزه را پخش می‌کرد، خیلی ناراحت شدم. گفتم:«رضا! مشخص است چیکار می‌کنید؟ چه کسی باید به داد غزه برسد؟» 🌟گفت:«مطمئن هستم پیروزی نهایی با جبهه اسلام است. نگران نباشید! پیروز میدان «غزه» است. حماس در این جنگ پیروز می‌شود. هدفمان پیروزی اسلام بر کفر جهانی است. آمریکا می‌داند که اسرائیل نفس‌های آخر را می‌کشد. مطمئن هستیم پیروز نهایی غزه است خدا کمک کند و ادامه‌دهنده راه شهدا باشیم و بچه‌های خوبی تربیت کنیم تا سرباز امام‌زمان (عج) باشند.» 🎙راوے: همسر شهید 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 🌕شهید مدافع‌حرم ♨️هزار کیلومتر راه 🌻یک روز از لشکر امام حسین(ع) با مجید تماس گرفته بودند که فردا صبح لشکر باشد. مجید هم خجالت کشیده به پدرش بگوید به من پول بدهید، به همین خاطر موتورش را روشن می‌کند و هزاران کیلومتر راه را با موتورش به سمت لشکر می‌رود. 🌻وقتی به لشکر می‌رسد، متوجه می‌شود که از اعزام خبری نیست، فقط خواستند نیرو انتخاب کنند. شخصی که مسئول اعزام است، به مجید می‌گوید:«تو واقعاً با موتور هزار کیلومتر راه را آمده‌ای؟ خواستیم اطلاع پیدا کنیم تو واقعا می‌خواهی به منطقه(سوریه) اعزام بشوی یا نه؟» 🎙راوے : دوست شهید 🌺هدیه به روح مطهر شهید صلوات ☘اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد☘ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
کردستان هنوز نا آرام بود، اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آن ها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود. الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود. شهید حسین قجه ای🌷 ‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
14.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌«شهادت در مرز آزادی»؛ حسین پیراینده، اسیری که لحظه رهایی را با خون خود امضا کرد 🔸در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹، روز آغاز تبادل اسرا میان ایران و عراق، وقتی که آزادسازی و بازگرداندن اسرا در جریان بود، حادثه مصیبت‌باری رخ داد. 🔹در آن روز، زمانی که اسرا به نقطه‌ای می‌رسیدند که نیروهای بعثی و گروهک منافقین قرار داشتند، به حسین گفته شده بود که به مقدسات یا به امام خمینی توهین کند؛ او حاضر به این کار نشد. ▪️در درگیری‌ای که در آن نقطه رخ داد، یکی از افسران بعثی که از حسین کینه داشت، با استفاده از موقعیت، گلوله‌ای به پهلوی او شلیک کرد و حسین در آن لحظه درست در آستانه بازگشت به وطن به شهادت رسید. ▫️بر سینه حسین نوشته شده بود «السلام علیک یا اباعبدالله» و همچنین عکس امام نیز بر لباسش دیده می‌شد. ●پس از شهادت در لحظه تبادل اسرا، بعثی‌ها چندین بار کوشیدند پیکر حسین پیراینده را از بین ببرند؛ با آهک، اسید و رها کردن زیر آفتاب سوزان. ●اما به‌طرز معجزه‌آسایی، جسد او سالم ماند؛ چهره و محاسنش دست‌نخورده بود و بر سینه‌اش هنوز نوشته بود:«السلام علیک یا اباعبدالله» 🔻سال‌ها بعد، هنگام بازگرداندن پیکر شهدا، بدن او سالم و نورانی یافت شد و در قطعه ۵۰ بهشت زهرا (س) آرام گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌 🌕شهید مدافع‌حرم هادی طارمی 🎙راوے: پدر شهید 💞هادی ابتدا در پادگان قدس به نیروهای عراقی و سوری که جهت آموزش به ایران می‌آمدند، آموزش نظامی می‌داد. مدتی به این کار مشغول بود تا اینکه سال۱۳۹۰ به سوریه رفت و مدتی در سوریه حاضر بود. 🟢زمانی که در سوریه بود، جهت محافظت از سردار سلیمانی، چندباری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه‌ی شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی، شیفته‌ی سردار شده بود؛ سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه‌مند بود. 💞با سردار سلیمانی رفت‌وآمد خانوادگی هم داشت. بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردار سلیمانی برایمان می‌آورد. هادی برای سردار سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار، اندازه چندین نیرو بود و با سردار سلیمانی بسیار مأنوس شده بود. 🟢سردار سلیمانی همیشه به هادی می‌گفته«من و هادی با هم شهید خواهیم شد.» با سردار سلیمانی بسیار صمیمی بودند؛ سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقه‌مند بود و مثل پدر، دوست‌شان داشت. 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎊 ‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📨 🌕شهید مدافع‌حرم 🔷جلوگیری از سقوط یک شهر مهم 🌻پدر شهید روایت می‌کند: در یکی از عملیاتهای مهم برای مقابله با تروریست‌ها اگر ستّار حضور نداشت، بدون تردید یکی از حسّاس‌ترین شهرهای سوریه سقوط می‌کرد و تبعات آن بسیار سنگین می‌بود. 💙یکی دیگر از کارهای شهید عباسی این است که یکی از ژنرالهای عراق به او می‌گوید«شما به ما بپیوندید و هر مقام و درجه و پولی بخواهید، به شما می‌دهیم که پیش ما باشید و به بچه‌های ما آموزش دهید»! 🌻ستّار هم با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد می‌گوید«اگر تمام جهان را به من بدهید، یک وجب از خاک ایران را به تمام جهان نمی‌دهم؛ در ضمن من سرباز آقای خامنه‌ای هستم و جز در این لباس نمی‌توانم خدمت کنم؛ چرا که همه‌ی ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت فقیه است.» 💙سردار سلیمانی هم که این را می‌شنود، ستّار را می‌بوسد و با شوخی می‌پرسد «چرا نرفتی؟» ستّار می‌گوید: «چطور بروم؟ من ایرانی هستم، سرباز ولایت و رهبر هستم.» سردار نیز ستّار را تشویق می‌کند. ‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📨 🌕شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: برادر شهید 💙شهید فعالیت جهادی زیادی انجام می‌داد. در یک گروه جهادی به عنوان خادم‌الشهداء فعالیت داشت. این گروه جهادی قرار بود برای سالگرد تولد شهید ابراهیم هادی که در اول اردیبهشت بود، جشنی بگیرند و مردم را در این جشن سهیم کنند. 💛اما وقتی بچه‌های گروه جهادی دیدند هزینه کیک با موارد دیگری که مدّ نظرشان است، گران می‌شود، می‌خواستند منصرف شوند که داداشم گفت مشکلی نیست و من کیک‌ها را خودم درست می‌کنم. قبل از جشن، پودر کیک را گرفت و شروع به پختن کیک‌ها کرد. آنقدر خوب پخته بود که همه فکر می‌کردند کیک‌ها را آماده از قنادی خریده‌اند. 🎂تاریخ تولد: ۱۱ آذر ۱۳۷۸ 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎉 ‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📨 🟢شهید جبهه مقاومت 🎙راوے: مادر شهید 🪴همیشه در کارهای خانه کمکم می‌کرد. وقتی که به دنیا آمد، او را «محمد» نام گذاشتم اما در خواب دیدم بانویی بزرگوار کودکی سفیدپوش در آغوش دارد که خطاب به من گفت که نامش را عبدالصمد گذاشتم و من نیز پس از آن او را «عبدالصمد» نام نهادم. 🌼عبدالصمد با کمک‌کردن‌های کودکانه خود یار و یاورم بود. وقتی حیاط خانه را جارو می‌کردم و آلبالو خشک‌ها از درخت می‌ریخت، سید صمد آنها را پشت سرم جمع می‌کرد و با زبان شیرین کودکی به برگ‌های درخت که به زمین می‌ریخت، می‌گفت:«چرا شماها به زمین می‌ریزید؟ مادرم الان حیاط را جارو کرده است.» 🪴پسرم وقتی جنایت‌های اسرائیل بر سر کودکان و زنان بی‌گناه را می‌دید، آتش انتقام در وجودش شعله ور می‌شد، می‌خواست هر چه زودتر خود را به آنها برساند و داد مظلومان را از صهیونیست‌های غاصب بگیرد. پسرم می‌گفت:«من می روم تا راه را برای آمدن بقیه باز کنم.» 🎂تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۴۸ ‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh