eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.8هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#داستان_یک_تحول مصاحبه خانم قربانی در مورد 🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷 در برنامه از لاك جيغ تا خدا #شهدای
#بی‌بی_زینب (س) آن زمانی که شما در شام‌ غریب بودید گذشت. دیگر به احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و به سلاله حسین (ع) بی‌احترامی کند👊. دیگر دوران #مظلومیت شیعه تمام شده. #بی‌بی‌جان 🔅انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم🔅 بی‌بی عزیزم مرا #قاسم خطاب کن مرا قاسم خطاب کن روی خون ناقابل من هم حساب کن✅ و من‌الله توفیق ۴ /مرداد/۱۳۹۲ #شهید_مصطفی_صدرزاده 🗓تاریخ شهادت:۱/آبان/۱۳۹۴ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣3⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔰ایشان دو سالی بود که پیگیر رفتن به #سوریه شده بود و تمام کارهایش را انجام دا
🔻همسر شهید: 🔹من در تلفنم نام همسرم را با عنوان ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید📱 و درباره علتش سوال کرد؟ که به ایشان گفتم آنقدر و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من زنده‌ای🌷 🔸قبل از رفتنش برای صدایم زد و گفت شماره‌اش را بگیرم📳 وقتی این کار را کردم دیدم شماره مرا با عنوان" و مسافر بهشت " ذخیره کرده بود😍 و گفت از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود 🔹و فکر نکنی دوری از شما💕 برایم آسان است. اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به می‌سپارم و می‌روم🕊 🔸شهید جهانی آنقدر مرا با خانواده انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم✅ شام غریبان امام حسین(ع) بود که در خیمه محله‌مان شمع🕯 روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود من نیز به شهدا خدمت کنم ومنزلم را قراردهم. 🏡ادرس بیت الشهید: گلبهار پیروزی۷ توس۱۱ شنبه‌ها بعد از نماز مغرب و عشاء برگزاری جلسات مذهبی 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸دو ماهی بود که برای اومده بود به حما، میخواست بره دمشق و مأموریتش رو تمدید کنه، بعد از دمشق هم میرفت به ، دم خداحافظی بهش گفتم محرابی: 🔹مأموریتت که تموم شد و خواستی بری دمشق، روبروی مسجد اموی🕌 یه بازار هست به اسم گفت: خب 🔸گفتم: اونجا میشه یه زحمتی بکشی و از سوریه بگیری و هر وقت خواستی بیای، برام بیاری یه لحظه ساکت شد بعد یهو با صدای بلند گفت: بازار شام رو میگی⁉️ 🔹من از بازاری که (س) رو توش چرخونده باشن، هیچی نمیگیرم هرگز❌❌ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🍃🌸 ♡در تلفنم، نام را با عنوان ذخیره کرده بودم. •یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! °به ایشان گفتم:آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق داری که برای من شهید زنده ای. 🪴قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره اش را بگیرم... -وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان " و " ذخیره کرده بود💞 +گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش ترین دارایی ام را به می‌سپارم و می‌روم.🥀 💐آنقدر مرا با انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم. 🔹شام غریبان 《علیه‌السلام》بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا قبولش کند، 🔸من هم وقتی شمع روشن می‌کردم،دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،من نیز به خدمت کنم و منزلم را قرار دهم... 🍃راوی       🕊🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh