eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.9هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تو از آسمـــــان بودی و فقط برای اینکه زمیـ🌎ـن لحظه ای داشتنتــ👤 را تجربه کند آمدی و حـــال زمین
0⃣9⃣9⃣ 🌷 💠فرشته_نجات 🔰بنده در سنین جوانی(حدود ۱۸ سالگی) قبل از اینکه وارد علمیه امام جعفر صادق(ع) اندیمشک بشوم توسط عده ای از افراد شهر👥 وارد وادی شده بودم بگونه ای که نسبت به و بسیار بدبین شده و جزء مخالفان شده بودم 🔰تا اینکه احمد حاجیوند الیاسی آشنا شدم. او در چند باری که همدیگر رو دیده بودیم😍 باهام صحبت میکرد بگونه ای که عقیده ام از این رو به اون رو شد و عاشق مقام معظم رهبری و دین و حکومت شده بودم ، انگار این شخص را برای نجات من👤 فرستاده است 🔰بعد ها که وارد حوزه علمیه شدم بارها رو دیدم و خداروشکر میکردم که با چنین شخصی دوست شده ام💞 نمیدونم اگر او نبود الان وضعیتم چگونه بود⁉️(شاید ضد دین و خداو...) 🔰زمانی که رو شنیدم باور نمیکردم که رفته است و خیلی ناراحت شدم😔 شهادت 🌷 باعث قویتر شدن عقیده ام در این مسیر شد. الان هر موقع به سرمزارش میروم، نمیتوانم تحمل کنم و شروع به گریه کردن میکنم😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
◀دائم الوضو . 🍂روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها، تانک را
پلنگی بودم برای خودم؛ شاخ اینستا. ابرپیج داشتم. بیست‌وچهارساعته عکسامو استوری می‌ذاشتم و با هرکس و ناکسی چت می‌کردم. خانواده‌ام تقریبا مذهبی بودن ولی پاک از دستم ناامید شده بودن. مشهد خونه داشتیم و طبق برنامه هرسال رفتیم زیارت. من که اهل زیارت و دعا نبودم. توی صحن‌ها می‌چرخیدم و فقط در و دیوار و گنبد رو نگاه می‌کردم. یک روز گفتم میرم کتابفروشی ورودی حرم ببینم رمان داره بخرم که بیکار نباشم. چشمم افتاد تو چشمِ شهید حججیِ روی جلد کتاب .خودمم نفهمیدم چرا دستم رفت سمتمش. خودمم نفهمیدم چرا بابتش پول دادم. خودمم نفهمیدم چرا سراسیمه رفتم داخل حرم و شروع کردم به خوندن. دقیقا هنوز بوی حوض صحن گوهرشاد موقع خوندن کتاب یادمه. نیمه اول کتاب، با اینکه متوجه خیلی از ویژگی‌های خاص شهید شده بودم ولی برام گنگ بود که اصلاً مگه همچین آدمی هم وجود داره؟ می‌گفتم نویسنده پیاز داغشو زیاد کرده. همش دلم می‌خواست برم جلوتر ببینم چی میشه؟ باز فرداش رفتم زیرزمین قسمت بانوان ادامه‌شو خوندم. از نیمه دوم کتاب بود که همش تو مخم بود که آقا این آدم بلدِ راه بوده! این آدم واقعاً زندگی کرده! کتابو که بستم فقط بخاطر مدل زندگیم گریه می‌کردم. یکدفعه دلم خواست شبیه ایشون باشم. دیگه عکسایی که توی پیجم گذاشته بودم و چت‌هام با نامحرما اذیتم می کرد. همون روز حذفش کردم.از معمولی‌ترین کارها شروع کردم. حجابم، نمازم و... حتی اون عهدنامه‌ای که شهید با دوستشون بعنوان مرام‌نامه نوشته بودن رو برای خودم ترتیب دادم. واقعا خیلی چیزا عوض شد برام؛ حتی هدفهام و اولویتهام. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh