🔰 شرح بیست و چهار حدیث از امام صادق علیهالسلام توسط رهبر انقلاب
🌸 پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در آستانه سالروز ولادت امام صادق علیهالسلام، منتخبی از احادیث اخلاقی این امام همام را که توسط حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای بیان شدهاند، در دسترس علاقمندان قرار داد.
📹 ببینید👇
https://farsi.khamenei.ir/tag-content?id=1475&nt=7
@Modafeaneharaam
A4 311-s.pdf
915.7K
🔰 خط حزبالله ۳۱۱ | امامت امتداد خط نبوت
🔻 شمارهی سیصد و یازدهم هفتهنامهی خط حزبالله با عنوان «امامت امتداد خط نبوت» منتشر شد.
👈 اگر پیامبر اسلام ۲۵۰ سال زندگى میكردند در چه جهتی حركت میكردند؟ از منظر رهبر انقلاب، ولایت استمرار نبوت است و هدف و راه ائمه معصومین (علیهمالسلام) همان هدف و راه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است.
سخن هفته این شماره خط حزبالله، با نگاهی به رسالتهای نبوت به استناد فرازهایی از سیره امام صادق(علیهالسلام)، استمرار خط رسالت نبوی در زندگی ائمه معصومین (علیهمالسلام) را بررسی کرده است.
🌸 دوازدهم تا هفدهم ربیع الاول، هفته وحدت نامگذاری شده است، به همین مناسبت یادداشت خط حزبالله با عنوان «نسخه شفابخش وحدت» نگاهی به الگوی وحدت از دیدگاه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی داشته است.
🌷 سیصد و یازدهمین شمارهی خط حزبالله به روح مطهر شهید مدافع حرم، امین کریمی تقدیم میشود.
@Modafeaneharaam
🔰 عظمت حادثهی ولادت پیغمبر به قدر علو مرتبهی پیغمبر است
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام: عظمت حادثهی ولادت پیغمبر(ص) به قدر علوّ مرتبهی پیغمبر است. همان رتبهی عظیمی که در عالم وجود از اول خلقت تا آخر با این عظمت خدای متعال موجودی نیافریده است و عظمت امانتی که خداوند بر دوش او گذاشته است.
خداوند متعال کتاب مکنون را بر قلب مقدس پیغمبر نازل کرد. بر زبان مطهر و پاک آن بزرگوار جاری کرد. برنامهی سعادت بشر را به طور کامل به او سپرد، بر دوش او گذاشت و او را مأمور کرد که این برنامه را هم عمل کند، هم ابلاغ کند، هم از پیروان خود مطالبه کند.
ولادت پیامبر در واقع شروع یک دورهی جدید در زندگی بشر است. بشارتی است برای اینکه یک دورهی تازهای از ارادهی الهی و تفضّلات الهی بر بشریت آغاز شد.
#اسوه_حسنه
@Modafeaneharaam
🔰 #نشر | چهار هزار شاگرد در شرایط اختناق
🔻 حضرت آیتالله خامنهای:«غالباً تصوّر میشود که امام صادق علیهالسّلام بر روى یک منبر مىنشست و چهار هزار نفر جمع میشدند. اما اینجورى نبوده. چهار هزار نفر در طول عمر طولانىِ امام بتدریج خدمتشان رسیدهاند. اینجور نبود که خلفا اجازه میدادند که امام بنشیند و حرف بزند. عمر امام یک عمر آرام و راحت نبوده است.» منبع:کتاب همرزمان حسین علیهالسلام
@Modafeaneharaam
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری استاد انصاریان
#عصبانی_نشو
👈 موعظه پیامبر(ص) به مرد عرب بیابانی
👈 وقتی که پیامبر اسلام(ص) سه مرتبه یک نفر را یک موعظه کرد!
🌺ویژه ولادت پیامبر اکرم(ص)🌺
@Modafeaneharaam
BQACAgQAAx0CUyYOlAACIw5hdYL_wTRau57oHgGQhxjbfYSP7AAC9QsAAnoRqVNW72H58PNGqyEE.pdf
282.6K
📲 نسخه PDF | رفتار نبوی
👈 مروری بر سیره فردی و اجتماعی پیامبر اعظم(ص) براساس بیانات رهبرانقلاب
🎐 #اسوه_حسنه
@Modafeaneharaam
📚 مروری بر کتاب «پیشوای صادق»، تألیف حضرت آیتالله خامنهای:
🔻 نمودارهای برجسته در زندگی امام صادق(علیهالسّلام):
۱. تبیین و تبلیغ مسئلهی امامت
۲. تبلیغ و بیان احکام به شیوهی خاص شیعی و تفسیر قرآن به روال بینش اهلبیت (علیهمالسّلام)
۳. وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک_ سیاسی
👈 کتاب پیشوای صادق، مشتمل بر یادداشتهای حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای دربارهی سیرهی فرهنگی سیاسی امام صادق (علیهالسّلام) است که در ۱۷ شمارهی روزنامهی جمهوری اسلامی در خرداد سال ۱۳۵۸ منتشر شده است.
@Modafeaneharaam
Instagram.com/Khamenei_Book
@Modafeaneharaam
👈🏼 غافل نشدن از عبادت و استغفار
🔻حضرت آیتالله خامنهای: پیامبر(ص) با آن مقام و شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمیشد؛ نیمهی شب میگریست و دعا و استغفار میکرد. امسلمه عرض کرد: یا رسولالله! تو که خدای متعال اینقدر عزیزت میدارد و گناهانت را آمرزیده است چرا گریه میکنی؟ فرمود: اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت؟ این برای ما درس است. ۱۳۷۰/۷/۵
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_هشتم 💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_نهم
💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.
جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخمها برایش کهنه نمیشد که دوباره چشمانش آتش گرفت.
💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدنمان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانهاش نشاند.
خودم نمیدانستم اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوریام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»
💠 صورتم را در شانهاش فرو میکردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشکهایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.
رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته میشد.
💠 میتوانستم تصور کنم #تکفیریهایی که حرم را با مدافعانش محاصره کردهاند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریدهاش را نبینم.
تا سحر گوشم به لالایی گلولهها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بیدریغ میبارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.
💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیشقدم شدم :«من نمیترسم مصطفی!»
از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لبهایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»
💠 از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»
هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانهشان درد میکرد، هنوز وحشت #شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»
💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»
و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو!»
💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.
لبهایش آهسته تکان میخورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) میسپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و میترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.
💠 در برابر نگاهم میرفت و دامن #عشقش به پای صبوریام میپیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
میدانستم رفتن #امام_حسین (علیهالسلام) را به چشم دیده و با هقهق گریه به همان لحظه قسمش میدادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.
💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان میخواستند در را باز کنند و باور نمیکردم تسلیم تکفیریها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam