eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
32.3هزار دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
13.5هزار ویدیو
302 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پسرک فلال فروش🌹 حجت السلام سميعي و... يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گرهگشايي از مشكالت مردم بود. اين شهيد واالمقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواستهام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكالت مردم بگشايم. من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت. هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار ميكرد. اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي می فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد. يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض ميكرد و كار او را راه ميانداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود. من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد. زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد. ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم. اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد. زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم. هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي حجره در قم. گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم؟ تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد. نميدانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت. بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود. كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم 7 در بحاراالنوار، ج 75 ،ص 379 ُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان انداخت كه فرمودند: همانا م و نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و اّل )اگر چنين نکنيد(، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود. هادي دربارهي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از شهادت هادي فهميديم. وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا هادي در مسجد بودم. يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه ميكرد و اشك می ريخت. كسي هم او را نميشناخت. بعد جلو آمد و گفت: با خانوادهي شهيد كار دارم. برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت. اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد. براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته! حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد. در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم. بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود. داستان شهید هادي ذولفقاري🌹
#مدافعان_حرم زینب این بار خودش کرب وبلایی دارد دشنه و راس نی و تشت طلایی دارد سوریه گر که شده کرب وبلا باکی نیست جنگ در زینبیه حال و هوایی دارد شاه بیت غزل زینبیه عباس است نام او بر همه آلام دوایی دارد @modafeaneharaam
بـانـو!! چـادرت را سـفـت بچـسب گرگــ🐺ــها همیــشه دنبال شنل قرمـ💃ـزی ها هـسـتن....... @modafeaneharaam
مثلا برات ڪربلامونو امشب از امام رضا بگیریم! مثلا تا اربعین بشیم بنده خوب خُدا یڪاری کنیم خدا عاشِقِمون شه:) بعد مثلا اربعین با رفقا پای پیاده بریم پابوس آقا! لیاقتشو که نداریم ولی مثلا برای ارباب دلبری کنیم... بعد الکی مثلا تو راه برگشت مث دو سال پیش انتحاری بزنه نزدیکمون شہید شیم... اون موقعست که خُدا میخَرَتمون:) گفتم مثلا!! ولی تصورشم شیرینه...نه؟! @modafeaneharaam
سه ماه بعد از شهادتش در گودالی پیدا شد، در نامه ای نوشته بود: مادر می خواهند ما را زنده به گور ڪنند ... یادش ❤️ تصویر باز شود👆 🍃❤️🍃❤️🍃❤️
💔😔 💬 📢 اسم خودمون رو گذاشتیم منتظران ظهــور... کدوم منتظران؟! مهدی کسایی هستن که گناه نمیکنند 🙅♂❌ مگه میشه منتظر مهدی باشی و بعد با گناهات ظهور رو عقب بندازی😶 مگه میشه منتظر باشی و دل امام زمان رو خون کنی😥 نه اشتباه نکنیم! ما منتظر نیستیم💔 عجب زمانه ای شده ایم😑😓 اللهــــم عجـــل الولیـــــڪ الفــــرج @modafeaneharaam
•| حســــینـ...جـانـــ.. [🍃] [فردا] عرفـــــہ‌اے دیگر [💕] °°°°مےآید°°°° آقـــــ[💚]ــــا جانــــ[😔] این آخرینــ[🎈] فرصتـــــ↓ بخـــــــشیدهـــ شدنــــ استــــ[🚶♀] میشود واسطہ شوے[😢] خدایمـــ مـــ✋🏻ـــرا ببخشد [😭] @modafeaneharaam
این که غم نیست تنم پر ز #جـراحت باشد #حـرم_عمه‌ی_سادات سلامت باشد...🌹🍃
زنده نگه داشتن یاد شهدا🌹 *هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهیداست. *آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست. * نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم. *امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. *هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.  *شهادت بالاترین پاداش و مزد
🍃💔 فَخَرَجَ مِنْهَاخَائِفًايَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْم الظَّالِمِينَ از روبه ميكند آنجادوباره بنا ميكند ❤️🍃💔
داستان پسرک فلافل فروش🌹 اين سخنان را از خيلي ها شنيدم. اينکه هادي ويژگي هاي خاصي داشت. هميشه دائم الوضو بود. مداحي ميکرد. اکثر اوقات ذکر سينه زني هيئت را ميگفت. اهل ذکر بود. گاهي به شوخي ميگفت: من دو هزار تا يا حسين(ع) حفظ هستم. يا ميگفت: امروز هزار بار ذکر يا حسين(ع) گفتم، عاشق امام حسين(ع)و گريه براي ايشان بود. واقعاً براي ارباب با سوز اشک ميريخت. اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف ميکرد، خيلي بدش ميآمد. وقتي که شخصي از زحمات او تشکر ميکرد، ميگفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد! يعني ما کاري نکردهايم. همه کاره خداست و همه ي کارها براي خداست. حال و هوا و خواسته هايش مثل جوانان همسن و سالش نبود. دغدغه مندتر و جهادي تر از ديگر جوانان بود. انرژي اش را وقف بسيج و کار فرهنگي و هيئت کرده بود. در آخر راهي جز طلبگي در نجف پاسخگوي غوغاي درونش نشد. من شنيدم که دوستانش ميگفتند: هادي اين سال هاي آخر وقتي ايران ميآمد، بارها روي صورتش چفيه مي انداخت و ميگفت: اگر به نامحرم نگاه کنيم راه شهادت بسته ميشود. خيلي دوست داشت به سوريه برود و از حرم حضرت زينب (س)دفاع کند. يک طرف ديوار خانه را از بنري پوشانده بود که رويش اسم حضرت زينب(س) نوشته شده بود. ميگفت نبايد بگذاريم حرم عمه ی سادات، دست تروريست ها بيفتد. وقتي ميخواست براي نبرد با داعش برود، پرسيديم درس و بحث را ميخواهي چه کني؟ گفت: اگر شهيد نشدم، درسم را ادامه ميدهم. اگر شهيد شوم، که چه بهتر خدا ميخواهد اينگونه باشد. در ميان فيلم ها به خداحافظ رفيق خيلي علاقه داشت. سيدي فيلم را تهيه کرد و براي خانواده پخش نمود. خواهرش ميگفت: من مدت ها فکر ميکردم هادي هم مثل آدمهاي درون فيلم، هر شب با موتور و با دوستانش به بهشت زهرا (س) ميرود. صحنه هاي اين فيلم همه اش جلوي چشم هاي من است. همه اش نگران بودم ميگفتم نکند شباهت هاي هادي با محتواي فيلم اتفاقي نباشد! هادي مثل ما نبود که تا يک اتفاقي ميافتد بيايد براي همه تعريف کند. هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نميزد. آرامش در کلامش جاري بود. برادرش ميگفت: »نميگذاشت کسي از دستش ناراحت شود اگر دلخوري پيش ميآمد، سريعاً از دل طرف درميآورد. هادي به ما ميگفت يکي از خاله هايمان را در کودکي ناراحت کرده، اما نه ما چيزي به خاطر داشتيم نه خاله مان. ولي همه اش ميگفت بايد بروم حلاليت بطلبم. هيچ وقت دوست نداشت کسي با دلخوري از او جدا شود.« داستان شهيد هادي ذولفقاري🌹
💠🌙 اعمال شب عرفه شب نهم ذي الحجة، از شبهای متبرك و شب مناجات با قاضى الحاجات است؛ توبه در این شب مقبول و دعا در آن مستجاب است. عبادت در این شب، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. ✨ براى شب عرفه چند عمل وارد شده است: 👇👇👇 1⃣ قرائت دعایی که با این عبارت آغاز میشود: " اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً... " كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد. 2⃣ قرائت هزار مرتبه تسبيحات عشر (ذکر شده در مفاتیح الجنان) 3⃣ قرائت دعاى " اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ... " كه هم در شب عرفه و هم شب هاى جمعه وارد شده است. 4⃣ زيارت حضرت سيّدالشهدا عليه السلام منبع: مفاتیح الجنان @modafeaneharaam